ژاندارم منطقه

آوریل 9, 2008

پاینده ایران

 

الاه بقراطالاهه بقراط

 

جمهوری اسلامی در تلاش است تا با تحمیل شرایط خود و از طریق روابط پنهان و آشکار و به کار گرفتن دلالانی که برای رعایت منافع خود و هم چنین منافع آن دو طرف باید به ساز هر دو طرف نیز برقصند، همان نقشی را در ساخت و پاخت با «شیطان بزرگ» بر عهده گیرد که زمانی زمامداران و هوادارانش رژیم پیشین را به آن متهم می کردند: ژاندارم منطقه! مشکل اما اینجاست که رژیم ایران «اختلال» را «اقتدار» می شمارد و بر این گمان است با «اختلال» و دامن زدن به بی ثباتی منطقه می تواند «اقتدار» خود را بر کشورهای همسایه اعمال کند و از غرب و آمریکا امتیاز بگیرد. این موقعیت که بیشتر راهزنی سر گردنه را تداعی می کند، هر نامی داشته باشد، قطعا ژاندارمی منطقه نیست.

 

***** 

رژیم شاه را «روشنفکران» و مخالفانش به تحقیر «ژاندارم منطقه» می نامیدند. این عنوان در عین حال بیانگر وابستگی رژیم پیشین به «امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا» نیز می بود. بر این اساس «ثبات» امری نکوهیده و به سود «امپریالیسم جهانخوار» به شمار می رفت. برای ضربه زدن به امپریالیسم باید این ثبات در هم می ریخت. و ریخت. امروز پس از تجربه چندین جنگ و درگیریهای مداومی که چیزی جز نتیجه بر هم ریختن آن «ثبات» نیست، جمهوری اسلامی در تلاش است تا با تحمیل شرایط خود و از طریق روابط پنهان و آشکار و به کار گرفتن دلالانی که برای رعایت منافع خود و هم چنین منافع آن دو طرف باید به ساز هر دو طرف نیز برقصند، همان نقشی را در ساخت و پاخت با «شیطان بزرگ» بر عهده گیرد که زمانی زمامداران و هوادارانش رژیم پیشین را به آن متهم می کردند: ژاندارم منطقه!

پاینده ایران

 

الاه بقراطالاهه بقراط

 

جمهوری اسلامی در تلاش است تا با تحمیل شرایط خود و از طریق روابط پنهان و آشکار و به کار گرفتن دلالانی که برای رعایت منافع خود و هم چنین منافع آن دو طرف باید به ساز هر دو طرف نیز برقصند، همان نقشی را در ساخت و پاخت با «شیطان بزرگ» بر عهده گیرد که زمانی زمامداران و هوادارانش رژیم پیشین را به آن متهم می کردند: ژاندارم منطقه! مشکل اما اینجاست که رژیم ایران «اختلال» را «اقتدار» می شمارد و بر این گمان است با «اختلال» و دامن زدن به بی ثباتی منطقه می تواند «اقتدار» خود را بر کشورهای همسایه اعمال کند و از غرب و آمریکا امتیاز بگیرد. این موقعیت که بیشتر راهزنی سر گردنه را تداعی می کند، هر نامی داشته باشد، قطعا ژاندارمی منطقه نیست.

 

***** 

رژیم شاه را «روشنفکران» و مخالفانش به تحقیر «ژاندارم منطقه» می نامیدند. این عنوان در عین حال بیانگر وابستگی رژیم پیشین به «امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا» نیز می بود. بر این اساس «ثبات» امری نکوهیده و به سود «امپریالیسم جهانخوار» به شمار می رفت. برای ضربه زدن به امپریالیسم باید این ثبات در هم می ریخت. و ریخت. امروز پس از تجربه چندین جنگ و درگیریهای مداومی که چیزی جز نتیجه بر هم ریختن آن «ثبات» نیست، جمهوری اسلامی در تلاش است تا با تحمیل شرایط خود و از طریق روابط پنهان و آشکار و به کار گرفتن دلالانی که برای رعایت منافع خود و هم چنین منافع آن دو طرف باید به ساز هر دو طرف نیز برقصند، همان نقشی را در ساخت و پاخت با «شیطان بزرگ» بر عهده گیرد که زمانی زمامداران و هوادارانش رژیم پیشین را به آن متهم می کردند: ژاندارم منطقه!

 

انقلاب فلسطین در ایران

 

اتفاقا به دلیل جغراسیاسی هیچ کشوری به اندازه ایران نمی توانست و نمی تواند نقشی تعیین کننده در حفظ ثبات، و یا برعکس، در دامن زدن به بی ثباتی در منطقه، بازی کند. موضوع دمکراسی و حقوق بشر مضمون معامله بزرگی است که با فاصله بسیار در مقام بعدی قرار می گیرد. برای ژاندارم منطقه بودن نباید دمکرات بود و حقوق بشر را رعایت کرد.

 

لیکن تفاوت مهم در نقش رژیم پیشین و رژیم کنونی در بر عهده گرفتن وظیفه ژاندارمی منطقه در این است که رژیم شاه خود یکی از عوامل ثبات بود و به همین دلیل اگر با اقتدار نظامی و پشتیبانی غرب واقعا توانسته بود «ثبات» منطقه را نیز حفظ کند، رژیم جمهوری اسلامی اما تا زمانی که خود عامل بی ثباتی به شمار می رود، نمی تواند انتظار داشته باشد درخواست اش برای ژاندارمی منطقه از سوی غرب و به ویژه آمریکا پذیرفته شود. مجموعه شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی داخلی و بین المللی در دهه پنجاه تا پایان دهه هفتاد به سود رژیم شاه عمل می کرد. مشکل زمانی آغاز شد که بر اساس تضادها و تناقضات داخلی دو بلوک شرق و غرب که برای نمونه به شکل کودتای افغانستان و یا نوسان در تولید و بهای نفت بروز می کرد، بلوک غرب چنگ در توهم «کمربند سبز» انداخت تا در برابر «خطر سرخ» مقاومت کرده و از این راه صاحبان منابع انرژی را در بلوک خود حفظ کند.

 

برای تدقیق آن تحولاتی که سی سال پیش از زهدان تاریخ جدا می شد تا منطقه را وارد «روزگاری نو» سازد و جهان را با مشکلی به نام ناسیونال اسلامیسم روبرو کند، باید کمی به عقب بازگشت.

 

هنگامی که بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی، یاسر عرفات و عده ای از یارانش راهی ایران شدند، طرفین انقلابی سر از پای نمی شناختند. فلسطین و لبنان و لیبی سالها کسانی را آموزش داده بودند که اینک در کمال ناباوری در ایران به قدرت می رسیدند. چه کسی است که از شادی چنین پایگاه و پشتیبانی عظیمی زبانش به لکنت نیفتد؟

 

 

یاسر عرفات اما بدون لکنت زبان به یاری فارسی سلیس گزارشگرانی که آرمان های سیاسی آنها نه آن زمان و نه اکنون بر کسی پوشیده نیست، چنان پرشور سخن گفت که شاید تنها امروز بتوان معنای واقعی آن را دریافت. عرفات (کیهان 30 بهمن 1357) در یک گفتگوی رادیو و تلویزیونی ناباوری خود را چنین بیان کرد: «آیا هیچ کس می تواند باور کند که ما حالا در ایران هستیم؟ آیا کسی این حرف را باور می کند که انقلاب فلسطین حالا در ایران است؟ اما حالا همه می توانند باور کنند که روزگاری نو آغاز شده است… روزگاری که ملت ایران آن را آغاز کرد. روزگاری که ملت رزمنده مجاهد و قهرمان ایران به رهبری امام بزرگ ما، رهبر بزرگ ما، معلم بزرگ ما حضرت آیت الله خمینی آن را آغاز کرد… روزگاری آغاز می شود سرشار از نور و امید که به تمامی این منطقه روشنایی خواهد بخشید. آن روز بگین می گفت روزگار سیاهی برای اسراییل آغاز شده است. بعد از او موشه دایان آمد و گفت زلزله ای آغاز شده است که به اسراییل خواهد رسید و من می گویم آری، چرا که زلزله ای آغاز شده که همه استعمارگران را فرو خواهد کوبید. اینجا نوری آغاز شده است. این نوری که آنان آن را تاریکی می نامند. اما برای ما روشنایی است. نوری که به کوری چشم آنان و چه بخواهند یا نخواهند تمام منطقه را روشنایی خواهد بخشید… همین دیشب بود که بگین و وایزمن، من و انقلاب فلسطین و انقلاب لبنان را تهدید کردند اما من می گویم روزگاری نو آغاز شده است… گو که راستی آمد و کجی از میان برفت، چرا که کجی از میان رونده است…» می بینید که مترجمان و تنظیم کنندگان گزارش در رساندن پیام مشترک خود و عرفات که فارسی نمی دانست سنگ تمام گذاشته اند.

 

سپس هانی الحسن معاون سیاسی عرفات گفت: «به اعتقاد ما یکی از دو پای امپریالیسم آمریکا یعنی شاه سابق قطع شده است. و اکنون وظیفه ما است که پای دیگر امپریالیسم که همانا اسرائیل باشد در منطقه قطع کنیم. به همین جهت انقلاب ملت مسلمان ایران به دگرگونی هایی در مجموعه هستی امپریالیسم در منطقه خواهد انجامید».

 

سالها بعد،  هنگامی که یاسر عرفات راه صلح و آشتی با اسراییل و آمریکا را در پیش گرفت، و در واقع از آن سخنان پرشور و آرزوی بی سرانجام خود کوتاه آمد، جمهوری اسلامی اما حاضر نبود از آرمانهای یاسر عرفات برای سرزمین اش کوتاه بیاید! یاسر عرفات اما حق داشت. انقلاب اسلامی، انقلاب ایران نبود. انقلاب فلسطین بود که در ایران روی داده بود!

  

زلزله و روزگاری نو

 

و «انقلاب فلسطین» نام مستعار یک انقلاب جهانی است که نه در فلسطین بلکه باید در کشورهای دیگر روی دهد تا روزی فلسطین را آزاد سازد. امروز هنگامی که سیدعلی خامنه ای رهبر مذهبی- سیاسی جمهوری اسلامی در پیام نوروزی خود می گوید: «علاج ملت ایران در کسب اقتدار است» باید دید منظور وی «علاج» از کدام بیماری یا مشکل است؟ آیا او به جای «ملت ایران» نباید واژه دیگری بگذارد؟ آیا «اقتدار» خود هدف است؟ و یا باید پرسید: «اقتدار» برای کدام هدف؟

 

سیاست نیز مانند بسیاری از پدیده های دیگر، چه در عرصه داخلی و چه در عرصه خارجی مانند پازل است. از یک سو، هیچ قطعه ای از آن بدون ارتباط با قطعات دیگر معنایی ندارد. و از سوی دیگر تا همه آن قطعات آنگونه که باید در کنار هم چیده نشوند، معنا و تصویری از مجموعه آن حاصل نمی شود. برای دریافت ایدئولوژی سیاسی- دینی حکومت ایران، نه یک پازل سی ساله بلکه باید قطعات یک پازل صد ساله و چه بسا چهارصد ساله را کنار هم چید. تصویر نهایی را اما با فاکتور گرفتن از جنبه های حقوقی و اجتماعی آن، می توان از نظر سیاسی در همان سخنان یاسر عرفات و «زلزله» و «روزگاری نو» دریافت. «اقتدار» را باید در کنار این مفاهیم گذاشت.

 

روشنفکران راست و چپ حق ندارند روی خود را از حقیقت برگردانند: نابودی اسراییل یکی از اهداف حکومت اسلامی است. زمامداران جمهوری اسلامی، از خمینی تا آنهایی که امروز در رأس امور هستند، هر یک به شکلی آن را بیان کرده اند. احمدی نژاد اما به صریح ترین شکل ممکن آن را اظهار داشت اگرچه برخی که تا همین چندی پیش در خط «اصلاح طلبان» در رسانه های اروپا و آمریکا به تبلیغ مشغول بودند، امروز به دفاع از احمدی نژاد به میدان آمده و حتی یکی از آنها در مقاله ای در روزنامه معتبر «زوددویچه تسایتونگ» (15 مارس 2008) مدعی شد که سخنان احمدی نژاد در کنفرانس «جهان بدون صهیونیسم» که 5 آبان 1384 در تهران برگزار شد، غلط «ترجمه» شده است!

 

گذشته ازعکس هایی که خواست محو اسراییل را (به فارسی و  انگلیسی) بر روی پلاکاردها نشان می دهند، خود احمدی نژاد نیز در گفتگو با مجله اشپیگل (29 ماه مه 2006) این سخن را که: «فلسطینی ها که مدتهاست از شما یک گام جلوترند. آنها اسراییل را به عنوان یک واقعیت می پذیرند در حالی که شما هم چنان می خواهید آن را از نقشه جهان محو کنید» انکار یا تکذیب نکرد! خوشبختانه به اندازه کافی در اینترنت می توان منابعی را یافت که که به دلیل همین سخنان به زبان سلیس فارسی و بدون ترجمه به نقد احمدی نژاد و یا به دفاع جانانه از آن پرداخته اند. برای نمونه: «خواست عمومی مردم آزاده جهان نابودی و محو کامل اسراییل است؛ قطعنامه پایانی راهپیمایی روز قدس؛ 7 آبان 84؛ ایلنا». «صحبت احمدی نژاد حرف تازه ای نیست و مطلبی است که همه ملت های اسلامی به آن معتقد هستند؛ دبیرکل مؤتلفه اسلامی؛ 6 آبان؛ ایسنا». «حرف های احمدی نژاد، حرف ملت ما بود. ما امیدواریم یک و نیم میلیارد مسلمان در یک روند عقلانی جمعیت چندصدهزارنفری صهیونیست را از فلسطین اخراج کنند؛ فرمانده سپاه پاسداران؛ 6 آبان؛ ایسنا» و کیهان تهران نیز در تأیید آن سخن و آن سیاست با نقل آیه 191 از «سوره بقره» در تجلیل از «روز قدس» همان سال نوشت: «آنان را در هر کجا یافتید، بکُشید و از آنجا که شما را رانده اند، اخراجشان کنید».

 

به این ترتیب آیا اصلا لازم است تلاش کرد تا با ترفند «ترجمه» به بزک سیاستی پرداخت که در بنیان فکری اسلامیست های حاکم بر ایران ریشه دارد؟ آیا از این راه می توان «تنش زدایی» کرد؟! ضمنا باید یادآوری کرد «القدس» ربطی به فارسی ندارد و نام عربی شهریست که ایرانیان آن را اورشلیم می نامند. آیت الله خمینی در نخستین رمضان پس از انقلاب اسلامی، برای تأکید بر همان بنیان فکری که احمدی نژاد هدف آن را به فارسی «محو اسراییل» بیان داشت، آخرین جمعه ماه رمضان را «قدس» نامید تا این هدف به فراموشی سپرده نشود. تا کنون در بیست و نه قطعنامه بر این هدف تأکید شده است و سی امین آن در ماه رمضان آینده تقدیم خواهد شد.

 

این است آن «روزگار نو» که سی سال پیش یاسر عرفات را به وجد آورده بود و نمی دانست همان رژیمی که وی آن را پشتیبان و تکیه گاه خود می شمرد، هر بار برای اینکه دولت مستقل فلسطین در همسایگی اسراییل شکل نگیرد، از هیچ اقدامی فروگذار نخواهد کرد. اگر جمهوری اسلامی قبلا نمی دانست، اینک اما با روبرو شدن با واقعیات دریافته است بدون تأیید آمریکا نمی تواند نقشی را که در منطقه به دنبال آن است به دست آورد. اما مشکل اینجاست که رژیم ایران «اختلال» را همان «اقتدار» می شمارد و بر این گمان است با «اختلال» و دامن زدن به بی ثباتی منطقه می تواند «اقتدار» خود را بر کشورهای همسایه اعمال کند و از غرب و آمریکا امتیاز بگیرد. این موقعیت که بیشتر راهزنی سر گردنه را تداعی می کند، هر نامی داشته باشد، قطعا ژاندارمی منطقه نیست. جنگی که این روزها در بصره بین گروههای مورد پشتیبانی رژیم ایران و دولت عراق جریان دارد، تنها تمرین یا برش کوچکی از آن «روزگاری» است که به محض خروج نیروهای خارجی از عراق و افغانستان دامان تمامی منطقه را خواهد گرفت تا «اقتدار» جمهوری اسلامی را تحقق بخشد. حال آنکه نه اختلال بلکه نظم است که اقتدار می آورد و تا زمانی که سران رژیم نه تنها از مقام سرکردگی چاقوکشان منطقه استعفاء ندهند، بلکه به مبارزه تمام عیار با اخلالگران نپردازند، هیچ  ستاره ای بر شانه های آنها نخواهد درخشید.

 

۲۶ مارس ۲۰۰۸

 

مقاله زود دویچه تسایتونگ را به آلمانی می توانید در نشانی زیر بخوانید:

http://www.sueddeutsche.de/kultur/artikel/858/165387

Entry Filed under: Uncategorized. .



Leave a comment

hidden

Some HTML allowed:
<a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>

Trackback this post  |  Subscribe to the comments via RSS Feed


تازه ها :

پیوندها

بایگانی‌ها