سالگرد اعدام اندیشمند پان ایرانیست دکتر محمدرضا عاملی تهرانی(آژیر)

می 7, 2008

بدلیل فیلتر شدن این تارنما در برخی شهرها همزمان تارنمای جدیدمان هم بروز می گردد. کلیک کنید

 

شبی که آینه بی جرم سنگباران شد

 

 دکتر محمد رضا عاملی تهرانی پس از اعدام

دانلود سخنان دکتر نوریزاده در باره دلیل اعدام دکتر عاملی تهرانی(تصویری)

  کیفیت بالا 8.2 مگابایت

کیفیت پایین – 3.۲مگابایت 

دكتر عاملي تهراني که بود؟

 

1.دكتر محمدرضا عاملي تهراني در 10 دي ماه 1306 خورشيدي در تهران متولد شد. تحصيلات ابتدايي را در دبستان امير معزي و تحصيلات متوسطه را در دارالفنون و ايرانشهر به پايان رسانيد و در دانشكده پزشكي به تحصيل پرداخت و به اخذ درجه دكترا در زمينه بيهوشي نائل گرديد.

2.  در سال 1344 به عضويت هئيت علمي دانشكده پزشكي دانشگاه تهران برگزيده شد و در دانشكده پزشكي تدريس مي‌كرد. دكتر عاملي تهراني در دوره بيست و دوم از مهاباد و در دوره بيست و چهارم از تهران به نمايندگي مجلس انتخاب گرديد.

3.  دكتر عاملي تهراني كه قائم مقام دبير كل حزب پان ايرانيست بود هنگام طرح ِ لايحه (1) بحرين در مجلس شوراي ملت دولت را استيضاح كرد و به همين جهت در دوره بيست و سوم هيچ يك از پان ايرانيستها به مجلس راه نيافتند. فقط دكتر فضل‌الله صدر كه در همين جريان از حزب پان ايرانيست جدا شد و حزب ايرانيان را تشكيل داد انتخاب گرديد.

4.  دكتر عاملي تهراني هنگام دبير كلي دكتر باهري در حزب رستاخيز ايران به قائم مقامي دبير كل انتخاب شد و در دولت شريف امامي به وزارت اطلاعات و در دولت ارتشبد ازهاري به وزارت آموزش و پرورش منصوب گرديد.

5.  هنگام شركت در دولت شريف امامي براي بررسي وضع آتش زدن سينما ركس آبادان به آن منطقه رفت و گزارشي تهيه كرد كه آخوندها را مسئول آن دانست ولي دولت وقت مصلحت انتشار گزارش او را نديد وي بعد از انقلاب دستگير و به خاطر همين گزارش هم به جوخه اعدام سپرده شد.

6.  دكتر عاملي تهراني هيچگونه ثروت و اندوخته‌اي نداشت و با مصادره اموال او و بستگانش اگر مختصر ثروتي هم داشت به يغما رفت. همسر شريف و فرزندان او در مضيقه كامل بودند و نمي‌دانم در چه وضعي هستند؟ (همه دارایی ایشان یک ماشین پیکان و تعدادی کتاب بود.ایشان در خانه ءکرایه ای زندگی میکرد)

دكتر محمدرضا عاملي تهراني انساني بزرگوار و پزشكي برجسته و سياست پيشه‌اي خوشنام

در دوره بيست و دوم مجلس شوراي ملي كه يك گروه پنج نفري از حزب پان ايرانيست انتخاب شده بودند دكتر محمدرضا عاملي تهراني چهره درخشاني در مجلس شوراي ملي بود كه هر بار به سخن مي‌پرداخت حس احترام همگان را جلب مي‌كرد. او را انساني شريف و فردي ممتاز و با سواد و منصف و منطقي شناختم. با اين كه نماينده مخالف دولت بود به قدري در بيانات او استدلال و منطق وجود داشت كه حتي دولتي‌ها هم او را تحسين مي‌كردند زيرا كه او ذره‌اي از جاده انصاف و حقيقت منحرف نمي‌شد. اهل هو و جنجال و تظاهر و خودخواهي و عوام فريبي نبود.

                        “دکتر مصطفا الموتی”- نیمروز- شماره 785 – خرداد 1383

(1) نکته بسیار مهم این است در مورد بحرين نه طرح و نه لايحه‌اي به مجــلس داده شد و صرفاً يك گـــزارش دولت بود كه نيازي به تصويب نــــداشته و قــانوني نيز نمي‌توانست باشد.

 

 ***

جريان محاكمه و اعدام زنده ياد دكتر محمدرضا عاملي تهراني

 

به قلم دکتر علیرضا نوریزاده

 

******   داستان پرونده آتش سوزی سینما رکس آبادان   *****

 

 منصور وار گر ببرندم به پاي دار….

هرگز چهره‌اش با آن روشناييهاي مهر و عاطفه، آلوده به ظلمت، التماس و التجا نشد. دكتر از آن دست انسانها بود كه مرگ را لحظه رسيدن به خلوت آزادي مي‌دانند نوعي شوق داشت براي پيوستن به آرامش فنا شدن. اگر چه عارف نبود و هفت منزل را نرفته بود اما شايد چون «عطار» يك شبه نوري در دلش تابيده بود از فره حافظ ايران و از بركت همين استحاله بود كه هفت منزل و شهر را يك شبه مي‌پيمود و منصور وار زير سردار «اناالحق» ميزد.

يادم نمي‌رود روزي را كه در مقام وزير اطلاعات كابينه شريف امامي به من و يكي از دوستانم در اطلاعات تلفن زد. دوست من نسبت به پرونده‌هايي كه با دكتر در جنبش پان ايرانيسم داشت، شيفته او بود و مي‌خواست به من بقبولاند كه اين يكي از دسته «حضرات نو نوار شده‌هاي نفتي» و از جمع عقابان و زاغان و بازان اوپك نيست!

به ديدنش رفتيم. يك بار ديگر در مجلسي كه شريف امامي با سردبيران مطبوعات داشت دقايقي او را ديده بودم. خيلي صميمانه از چند نوشته من ستايش كرده بود. و بويژه در مورد مطلبي كه پيرامون «تعديات و ظلم، دواير دانشجويي سفارتخانه‌هاي ايران در خارج نسبت به دانشجويان» نوشته بودم، اظهار داشت اين نوشته را به آقاي شريف امامي دادم و ايشان دستور دادند كه كليه پاسپورتهاي دانشجويان بدون توجه به ايدئولوژي سياسي تمديد شود.

يك بار ديگر ديده بودمش، اما اين بار در دفترش، همراه با دوست هم قلم بدون حضور ديگري نشسته بوديم. بي‌مقدمه گفتم: آقاي دكتر عاملي روزگاري شما براي ما مظهر پاكي و وطن‌پرستي بوديد و حضور شما در حزب رستاخيز براي ما قابل قبول نبود. حداقل خودتان مي‌دانستيد طرح ساختن حزب واحد پيشنهاد توده‌ايهاي سابق و لاحق است. چرا قبول كرديد؟ با همان لبخند جاودانه كه هرگز از لبانش ترك نميشد، گفت: بله حزب يك اشتباه بزرگ بود ولي من هميشه گمان مي‌كردم كه مي‌توان از درون آن يك جمع انديشمند معتقد به عدالت اجتماعي بيرون آورد و با بهره‌گيري از امكانات حزب، زمينه را براي تربيت سياسي مردم فراهم كرد. اما متاسفانه بعد از چندي حزب به تشكيلات «بوروكراتيك فاميلي» تبديل شد.

دكتر عاملي خيلي حرف زد. برايمان گفت كه وقتي وزير شده بود بي‌خبر از اين گزينش در روستايي شمالي گرم مطالعه بوده و چون «پادشاه وطنم دستور داد: حالا كه كشور به شما نياز دارد بايد در اين سنگر انجام وظيفه كنيد…» پذيرفتم. از آن روز با صراحت اعلام كرد:

از اين پس مطبوعات و وزارت اطلاعات دو دوست و همدل خواهند بود. سانسور لغو شده، و ما فقط پشتيبان شما خواهيم بود.

وقتي مي‌خواستيم از او جدا شويم، دكتر پرونده‌اي را از كشو ميزش بيرون آورد و گفت: مي‌خواهم موضوع بسيار مهمي را با شما در ميان بگذارم. شگفت زده نگاهش كرديم با ما؟

بله. دو روز قبل همه شما خبر دستگيري شخصي به نام «عاشور» را در عراق و تحويل شدن او به دولت ايران را منتشر كرديد. و البته اشاره كوتاهي هم داشتيد كه اين شخص عامل به آتش كشيدن سينما ركس آبادان است. اين پرونده شرح بازجويي اوست و همه مدارك و مستندات مربوط به اين جنايت و مسببين و مجريان آن در اينجا گردآوري شده است.

دوست من از جايش برخاست و به طرف ميز دكتر رفت تا نگاهي به پرونده بياندازد. دكتر عاملي خود پرونده را باز كرد و گفت: بله من با بحث و جدل زياد با آقاي نخست وزير و تيمسار مقدم جلوي انتشار اعترافات عاشور را گرفته‌ام.

پرسيدم: چرا؟

دكتر پاسخ داد: چون او از نخستين لحظات بازجويي با دقيق‌ترين جزييات گفته است كه طرح آتش زدن سينماها در منزل امام خميني در نجف تدارك شده و او و سه تن ديگر كه دستگير شده‌اند به پنج هزار دينار عراقي و يازده هزار دلار جهت انجام ماموريت تخريبي خود به ايران آمده‌اند. مواد منفجره و آتش‌زاي مورد نياز آنها را شخصي به نام فواد كريمي در آبادان در اختيارشان گذاشته.

باور كردني نبود ولي مداركي كه دكتر در اختيار داشت جاي انكار باقي نمي‌گذاشت كه با حضور احمد خميني، شيخ هادي غفاري و هادي مدرسي فاجعه سينما ركس برنامه‌ريزي شده و بعد از اجراي برنامه نيز بر طبق اوراقي كه از همدستان فواد كريمي و عاشور به دست آمده بود، با نقشه‌اي دقيق، دولت به دست داشتن در اين كار متهم مي‌شد.

جالب اينكه در يكي از دهها اعلاميه‌هاي كه از خانه فواد كريمي به دست آمده بود و يك هفته پيش از به آتش كشيده شدن سينما در چاپخانه (حصيري) خرمشهر به چاپ رسيده بود جملاتي چنين به چشم مي‌خورد (سلام بر ملت قهرمان و مسلمان ايران، جلادان شاه بار ديگر جنايت تازه مرتكب شدند و هنگامي كه به همت جمعي از دانشجويان، مردم مبارز آبادان مشغول تماشاي فيلمي از جنايات شاه بودند سينما را به آتش كشيده و به دستور رييس شهرباني جلاد آبادان درهاي سينما را به روي مردم روزه‌را بستند.)

دكتر عاملي سپس اعترافات رييس چاپخانه را كه در مقابل هفتاد هزار تومان اعلاميه‌ها را يك هفته قبل از فاجعه سينما به چاپ رسانده بود به ما نشان داد. پشتم درد گرفت. به ياد آوردم چگونه تبليغاتي جهنمي خميني تقريباً به همه مردم حتي طرفداران دولت تلقين كرده بود كه آتش زدن سينما ركس كار ساواك و شهرباني بوده است. حال آنكه اگر در شرايط هيستريك آن روز اين مسئله بررسي مي‌شد با توجه به سابقه كار (آتش زدن سينما قم) روشن مي‌شد كه دولت هرگز از اين كار نفعي نبرده است و با توجه به اين كه در سينما ركس فيلم (گوزن‌ها) را نشان مي‌دادند مسئله نمايش فيلم ضد رژيم نيز از پايه و بن بي‌اساس بود. با توجه به اين مدارك از دكتر عاملي پرسيديم: به چه دليلي اين‌ها منتشر نشد؟ با حالتي متاثر گفت: متاسفانه با توجه به جوي كه ايجاد كرده‌اند براي ما مسلم بود كه مردم حرف ما را قبول نخواهند كرد، از طرفي آقاي شريف امامي  نمايندگاني نزد روحانيون فرستاد و عين اين مدارك را به آنها داده است آنها قول داده‌اند پس از بررسي كلي نظر خود را ابلاغ كنند. من فكر مي‌كنم كساني مثل آقاي شريعتمداري كه با ديدن اين مدارك به گريه افتادند و خميني را لعنت كردند، مسلماً واكنش نشان خواهند داد. ما امروز اگر مدارك را منتشر كنيم بدون آنكه پشتوانه كافي داشته باشيم، مسلماً به عنوان توطئه عليه روحانيت و توهين به مرجعيت شيعه مورد خشم مردم قرار مي‌گيريم، وقتي مردم زلزله را به ما نسبت مي‌دهند معلوم است كه آتش سوزي سينما را به دستور خميني باور نخواهند كرد. آن روز خيلي بحث كرديم و در پايان هر سه اعتقاد داشتيم كه مدارت بايد منتشر شود.

يكبار ديگر عامل را در شبي ديدم كه بر پاي سند آزادي مطبوعات همراه با آزمون و نمايندگان مطبوعات امضاء گذاشت و فردا روزنامه‌ها نوشتند: پايان سانسور! يادم هست روزي كه توطئه آتش زدن تهران در آن يكشنبه شوم به انجام رسيد نخستين نقطه‌اي كه به آتش كشيده شد وزارت اطلاعات بود و مخصوصاً دفتر وزير را سوزانده بودند تا همراه نقشها و يادها، پرونده آتش سوزي سينما ركس را كه دكتر عاملي تهراني، در اختيار داشت به شعله‌ها بسپارند و ننگ افشاي اين راز را از دامان عاملانش پاك كنند.

دو هفته‌اي بود كه آقاي خميني قدرت را در دست داشت، نخستين تير باران‌ها 4 ژنرال را در خون نشانده بود حالا همه نگران بودند و هر روز هر كه در گذشته نقشي هر چند صالح در اداره امور داشت بيمناك و مضطرب چشم انتظار بود كه سراغش بيايند. بعد از ظهر يك روز اسفند بعد از گفتگويي طولاني با بزرگان همراه با يكي از بستگان دكتر عاملي به ديدنش رفتيم. بازرگان افسوس مي‌خورد كه چرا بايد اين آدم با رژيم قبلي همكاري كند حال آنكه او از صالحين است.

همين گفته براي ما قوت قلبي شد كه دكتر همين روزها آزاد مي‌شود، مطمئن بوديم حتي در يك دادگاه بلشويكي هم عاملي از هر مجازاتي معاف است. تازه شروع كرده بودند زندانيها را در قصر و اوين مستقر كردن، اما عاملي بين آنها نبود. به صباغيان تلفن كرديم. شماره برادرش را داد مكه با محمد غرضي زير نظر برادران چمران ساواك را تحويل گرفته بودند با كميته (فردوست) و يكي از روساي نظامي ساواك مشغول منظم كردن اسناد و بيرون بردن مدارك وابستگي بعضي از روحانيون انقلابي!! و سران رژيم به ساواك بودند.

صباغيان بعد از چند پرس و جو تاييد كرد كه دكتر عاملي در كميته سلطنت آباد است.

به راه افتاديم و بعد از ساعتي در يكي از اطاق‌هاي ضلع شمالي ساواك، او را ديديم. ناسيوناليست بزرگ، ايران چشمانش از اشك پر مي‌شد و سرود اي ايران به لرزه‌اش مي‌آورد.

لباس كارگري به تنش كرده بودند با جاور و سطلي در دست. آنقدر در همين چند روز لاغر شده بود كه نمي‌شد او را شناخت. موقع ملاقات دو يا سه پاسدار كه از خطابشان به يكديگر به عنوان رفيق كجايي هستند مي‌شد فهميد بالاي سر دكتر ايستاده‌اند و وقتي تاثر مرا ديدند، يكيشان گفت: رفيق به حال اينها متاثر مي‌شوي؟ اينها زالوهايي هستند كه خون خلق را مكيده‌اند!

دكتر نگاهي به آنها كرد و گفت: من خون خلق را مكيده‌ام؟

و بعد بي‌آنكه اعتنايي به خنده آنها كند گفت: خردم كرده‌ايد، فكرش را بكن با مسلسل مرا مي‌برند تا توالت‌ها را تميز كنم. زمين‌ها را بشويم. فكرش را بكن! اينها همه معاود عراقي‌اند كه دارند انتقام شكست‌هايشان را از ايرانيان مي‌گيرند… باور كن از زندگي خسته شده‌ام و….

نتوانستم طاقت بياورم، بيرون آمدم و ماجرا را به بازرگان گفتم، زنده ياد داريوش فروهر در مورد دكتر عاملي بدليل لحظات مشتركي كه در گذشته داشتند و خيلي تلاش كرد اما دكتر رازي با خود داشت كه نمي‌شد حفظش كرد. ساعت 11 شب بود كه او را آوردند، آنقدر لاغر شده بود كه به زحمت خود را سرپا نگاه مي‌داشت. آن شب شوم‌ترين شب زندان قصر بود در بازجويي به دكتر عاملي قول داده بودند اگر در دادگاه سخني از سينما ركس نگويد حداكثر به دو سال زندان قابل عفو محكوم خواهد شد. آن شب خيلي از ژنرال‌ها هم بودند. چهره‌هاي سياسي گذشته را نيز شكسته و ويران شده مي‌توانستي ببيني. با اين همه چهره عاملي با همه ضعف و شكستگي، با همان لبخند جاودانه از ديگران متمايز بود. خلخالي رييس دادگاه بود. زواره‌اي بازپرس و منشي و برادر خليل طهماسبي تروريست فدايي اسلامي و رباني املشي اعضاي دادگاه هادي غفاري نيز حاضر بود. ادعانامه‌اي كه عليه دكتر عاملي تنظيم شده بود آن قدر مسخره بود كه حتي تماشاچيان دادگاه كه اغلب پاسدار و يا از خانواده چريكها بودند خنده‌شان گرفت. (دكتر عاملي تهراني يكي از عوامل كشتار 17 شهريور، و از افرادي بوده كه پايه‌هاي رژيم را مستحكم‌تر كرده و او با فساد اخلاق و ….) جملات را نمي‌شنيدم. دكتر مثل سياوش پاكيزه و مطهر آماده بود كه به ميانه آتش برود.

آرام برخاست و با شهامت تحسين بر انگيزي گفت: شما مرا محاكمه نمي‌كنيد بلكه شما داريد ايران را محاكمه مي‌كنيد. سلمان پارسي ما شما را از جهالت و گمراهي بيرون آورد. امروز نيز انسان‌ها را در سينما ركس زنده به گور كرديد و به آتش كشيديد تا از بوي گوشت سوخته پانصد ايراني سرمست شويد. دكتر مي‌گفت و مي‌خروشيد. چند بار خواستند ساكتش كنند حتي يك بار خلخالي گفت: به جاي اين حرف‌ها توبه كن تا محكوم به زندان شوي و در زندان ما تبديل به آدم گردي!

دكتر فرياد زد شما، شما مرا آدم كنيد مرا كه با يزدانم الفت و عشق دارم، آدم كنيد؟!

ساعت 2 آراي را خواندند دكتر را به ده سال محكوم كرده بودند. برادر زاده بازرگان آمده بود كه به خلخالي دستور بازرگان را ابلاغ كند. روي كاغذي بازرگان با عجله نوشته بود (حجت الاسلام خلخالي با موافقت امام هيچكس را تير باران نكنيد و آقاي عاملي تهراني را به سلطنت آباد عودت دهيد).

صداي تير بلند شد. همه وحشت زده به طرف حياط دويدند. دكتر روي زمين افتاده بود و خلخالي با هفت تيري كه از خانه هويدا دزديده بود بالاي سرش!

يكي از افسران زنداني ساعتي بعد با چشم گريان گفت: وقتي دكتر را از دادگاه به سلول باز مي‌گرداندند خلخالي گفته بود: توي وزيرهاي شاه تو خيلي خوشگل بودي….

لحظاتي بعد به دستور خلخالي او را به حياط آورده بودند و قبل از بقيه كساني كه قرار بود اعدام شوند، به دست خود خلخالي تير باران شده بودند. مي‌گريستم و راه مي‌رفتم. تا سه راه زندان پياده آمدم.

و جمله دكتر توي گوشم زنگ مي‌زد. آخرين جمله‌اش: به همسرم و به يارانم بگوييد ديگر به من نيانديشند فقط در انديشه ايران باشند!

 

با درود به روان پاك دكتر محمدرضا عاملي تهراني (آژير)

 

                                           علیرضا نوریزراده- ماهنامه روزگار نو –شماره 3- مرداد 81

 

****

 سوگنامه كشته راه‌ وطن

 

  آزاده ايران پرست «دكتر محمدرضا عاملي تهراني»

 

گرچه آسان رفت چون برقي شتابان عاملي

ليك نامش جاودان مانده به ايران عاملي

چون شهابي با خط سرخي به اوج آسمان

برد راه زندگاني را به پايان عاملي

در طريق راد مردي كرده عمري زندگي

پيشواز مرگ را رفته چو مردان عاملي

سالها با خود كشيده پرچم ايران به دوش

در بيابان بلا افتان و خيزان عامي

در نبرد سهمگين با دشمن ايران زمين

بارها رفته به كام نره شيران عاملي

در حوادث چون عقابان پنجه بر ماران زده

و از خطر يكدم نگرديده هراسان عاملي

او همان آزاد كاندر نوجواني حمله برد

بارها بر تانك دشمن سنگ كوبان عاملي

روزهاي سخت و طوفاني ايران بيگمان

سينه چون كشتي زده بر موج طوفان عاملي

مرغ درياهاي طوفان بود و هرگز نارميد

لحظه‌اي آسوده چون ساحل نشينان عاملي

گاه در تبريز ياد خطه قفقاز كرد

گاه در ملك خراسان ياد افغان عاملي

گاه اندر بهبهان سر داده آهنگ عراق

يا كه بحرين، آن در درياي ايران عاملي

يك زمان با ياد مرو و ماوراء النهر و سند

بلخ و خوارزم و سمرقند و بدخشان عاملي

ياد باد آن دم كه در تبريز و آن شبهاي سرد

رازها مي‌گفت با ايران پرستان عاملي

دل غمين از فتنه‌هاي انگليسان در جنوب

هم پريشان از خيانت‌ه اي روسان عاملي

ياد آن شبها كه با گفتار گرم و آتشين

قصه‌ها مي‌خواند با ايران پرستان عاملي

داستان مي‌كرد از ايرانيان باستان

سرگذشت رزم آن گردن فرازان عاملي

سالها كوشيد تا با جادويي گفتار خويش

بردمد اين ملت افسرده را جان عاملي

روزگاري گر چو شيران بسته در زنجير بود

هان كجا باكش شد از زنجير زندان عاملي

واپسين دم نيز با خون آبياري كرد و رفت

سرو آزادي به دشت شوره زاران عاملي

كيش او ايران پرستي، رادمردي، راستي

شيوه يعقوب ليث و سربداران عاملي

در طريق راي و در راه عقيدت استوار

همچنان كوه دماوند و بغستان عاملي

سالها برده به سان قهرمانان وطن

رزم‌ها با تازيان و نابكاران عاملي

پهلواني از ميان پهلوانان كهن

مرد تنهايي ز نسل شهسواران عاملي

داستاني نو ز آزاده سواران عاملي

سينه از فرهنگ ايران داشت مالامال و گرم

همچو آتش گاه‌هاي آذرستان عاملي

آنكه در راه وطن پيمان خونين بسته بود

دادجان را بر سر آن عهده و پيمان عاملي

ليك با جرم وطن خواهي روا هرگز نبود

پس دهد بيگانه را اين گونه تاوان عاملي

گفته‌اي برجسته در تاريخ ايران زد رقم

با خط خون جمله «پاينده ايران» عاملي

سينه مالامال درد و اشك پنهانش به چشم

دود آهش بر دهان چون كوه تفتان عاملي

لحظه خاموشي‌اش سرشار از گفتارها

همچنان آرامشي از پيش طوفان عاملي

اي وطن خواهان، وطن با ما جفاها مي‌كند

ورنه كي قربان شدي اين گونه آسان عاملي

رهروان رفتند و جانبازان سر و جان باختند

زين ميان هر كس نشد، آنسان كه قربان عاملي

اي عزيزان وطن مائيم بر راه شما

آنچنان راهي كه برده تا به پايان عاملي

 

                                                   ض – م (شهيد راه ايران زمين)

 

                           آرمان خواه داند که فدای آیین گشتن تنها آرزوست “آژیر”

 

Entry Filed under: Uncategorized. .



Leave a comment

hidden

Some HTML allowed:
<a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>

Trackback this post  |  Subscribe to the comments via RSS Feed


تازه ها :

پیوندها

بایگانی‌ها