منافع ملی ایران در منطقه قفقاز (بخش نخست)

دسامبر 2, 2008


 منافع ملي ايران در منطقه قفقاز


مهندس هومن اسكندري

منازعات اخير در منطقه‌ی قفقاز جنوبي، حمله‌ی گرجستان به اوستيای جنوبي، واکنش متقابل نيروهای نظامی روسيه در حمله به گرجستان و اشغال اوستيای جنوبی و به دنبال آن اعلام استقلال اوستيای جنوبی از گرجستان توسط دولت دست نشانده‌ی روسيه، بار ديگر توجهات بين‌المللی و البته حساسيت ميهن‌پرستان ايران را به اين منطقه‌ی مهم و استراتژيک در معادلات بين‌المللی معطوف کرده است.با فروپاشی اتحاد جماهير شوروی و به وجود آمدن کشورهای مستقل در آسيای مرکزی و قفقاز، تغييرات بنيادين و گسترده‌ای در جغرافيای سياسی اين مناطق پديدار شد و خلاء قدرت ناشی از فروپاشی شوروی فرصت جديدی را برای قدرت‌های منطقه و قدرت‌های بين‌المللی فراهم ساخت تا با توجه به منافع ملی و اهداف بلندمدت استراتژيک خود، باب جديدی از روابط با کشورهای آسيای مرکزی و قفقاز را تعريف کنند.


قرار گرفتن دريای مازندران در حد فاصل آسيای مرکزی و قفقاز و وجود منابع غنی و قابل توجه انرژی در آن، موجب افزايش توجه بازيگران بين‌المللی به اين مناطق شده است.متأسفانه به علت عدم توانايی حاکميت فرقه‌ای جمهوری اسلامی در ارائه نقش مثبت و توانمند منطقه‌ای در آسيای مرکزي، حوزه‌ی دريای مازندران و قفقاز، اين مناطق حياتی و استراتژيک جولانگاه قدرت‌های بين‌المللی و منطقه‌ای ديگر قرار گرفته است. عملکرد حاکميت فرقه‌ای جمهوری اسلامی در مناطق فوق‌الذکر نه تنها مبتنی بر منافع ملی و اهداف بلندمدت و استراتژيک ايران در اين مناطق نبوده، بلکه حتی به نظر می‌آيد دستگاه ديپلماسی خارجی ايران فاقد يک استراتژی مدون و روشن در اين حوزه‌های مهم و حياتی ملت ايران می‌باشد.در اين سلسله نوشتارها تلاش بر آن دارم تا ضمن بررسی اهميت منطقه قفقاز و توجه به مشترکات تاريخی و فرهنگی هزاران ساله‌ی مردمان اين مناطق با ديگر اقوام جامعه‌ی بزرگ ايرانی به راه‌های شناخت مسائل اساسی اين کشورها و راهکارهای کمک به احياء و رشد بنيان‌های فرهنگي، فکری و هنری مردم اين مناطق و فراهم آوردن موجبات پيوستن دوباره‌ی آن‌ها به جريان اصلی فرهنگ و تمدن ايرانی بپردازم. بدون ترديد خلاء قدرت ناشی از عدم حضور قدرت ملی ايران در اين مناطق، نه تنها ملت ايران را از پتانسيل‌های موجود در اين مناطق محروم می‌سازد، بلکه بايد به اين مسأله‌ی مهم و اساسی توجه داشت که بحران و نا امنی در اين مناطق، به صورت مستقيم و غير مستقيم بر امنيت ملی ما تأثير گذار است.


اگر چه در اهداف و منافع کشورها و قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی در آسيای مرکزي، دريای مازندران و قفقاز نوعی همبستگی و پيوستگی وجود دارد، منطقه‌ی قفقاز جنوبی به جهت آن که دروازه‌ی طبيعی ورود غرب به حوزه‌ی دريای مازندران و آسيای مرکزی است، دارای اهميت استراتژيکی مضاعفی است که در ابتدا به آن می‌پردازيم.   در ادامه نوشتار بخوانيد…


 منافع ملي ايران در منطقه قفقاز

مهندس هومن اسكندري

منازعات اخير در منطقه‌ی قفقاز جنوبي، حمله‌ی گرجستان به اوستيای جنوبي، واکنش متقابل نيروهای نظامی روسيه در حمله به گرجستان و اشغال اوستيای جنوبی و به دنبال آن اعلام استقلال اوستيای جنوبی از گرجستان توسط دولت دست نشانده‌ی روسيه، بار ديگر توجهات بين‌المللی و البته حساسيت ميهن‌پرستان ايران را به اين منطقه‌ی مهم و استراتژيک در معادلات بين‌المللی معطوف کرده است.با فروپاشی اتحاد جماهير شوروی و به وجود آمدن کشورهای مستقل در آسيای مرکزی و قفقاز، تغييرات بنيادين و گسترده‌ای در جغرافيای سياسی اين مناطق پديدار شد و خلاء قدرت ناشی از فروپاشی شوروی فرصت جديدی را برای قدرت‌های منطقه و قدرت‌های بين‌المللی فراهم ساخت تا با توجه به منافع ملی و اهداف بلندمدت استراتژيک خود، باب جديدی از روابط با کشورهای آسيای مرکزی و قفقاز را تعريف کنند.


قرار گرفتن دريای مازندران در حد فاصل آسيای مرکزی و قفقاز و وجود منابع غنی و قابل توجه انرژی در آن، موجب افزايش توجه بازيگران بين‌المللی به اين مناطق شده است.متأسفانه به علت عدم توانايی حاکميت فرقه‌ای جمهوری اسلامی در ارائه نقش مثبت و توانمند منطقه‌ای در آسيای مرکزي، حوزه‌ی دريای مازندران و قفقاز، اين مناطق حياتی و استراتژيک جولانگاه قدرت‌های بين‌المللی و منطقه‌ای ديگر قرار گرفته است. عملکرد حاکميت فرقه‌ای جمهوری اسلامی در مناطق فوق‌الذکر نه تنها مبتنی بر منافع ملی و اهداف بلندمدت و استراتژيک ايران در اين مناطق نبوده، بلکه حتی به نظر می‌آيد دستگاه ديپلماسی خارجی ايران فاقد يک استراتژی مدون و روشن در اين حوزه‌های مهم و حياتی ملت ايران می‌باشد.در اين سلسله نوشتارها تلاش بر آن دارم تا ضمن بررسی اهميت منطقه قفقاز و توجه به مشترکات تاريخی و فرهنگی هزاران ساله‌ی مردمان اين مناطق با ديگر اقوام جامعه‌ی بزرگ ايرانی به راه‌های شناخت مسائل اساسی اين کشورها و راهکارهای کمک به احياء و رشد بنيان‌های فرهنگي، فکری و هنری مردم اين مناطق و فراهم آوردن موجبات پيوستن دوباره‌ی آن‌ها به جريان اصلی فرهنگ و تمدن ايرانی بپردازم. بدون ترديد خلاء قدرت ناشی از عدم حضور قدرت ملی ايران در اين مناطق، نه تنها ملت ايران را از پتانسيل‌های موجود در اين مناطق محروم می‌سازد، بلکه بايد به اين مسأله‌ی مهم و اساسی توجه داشت که بحران و نا امنی در اين مناطق، به صورت مستقيم و غير مستقيم بر امنيت ملی ما تأثير گذار است.


اگر چه در اهداف و منافع کشورها و قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی در آسيای مرکزي، دريای مازندران و قفقاز نوعی همبستگی و پيوستگی وجود دارد، منطقه‌ی قفقاز جنوبی به جهت آن که دروازه‌ی طبيعی ورود غرب به حوزه‌ی دريای مازندران و آسيای مرکزی است، دارای اهميت استراتژيکی مضاعفی است که در ابتدا به آن می‌پردازيم.


الفجغرافيای منطقه‌ی قفقاز

منطقه فقفاز با وسعتی معادل با 400 هزار کیلومتر مربع و با جمعيتی در حدود 24 ميليون نفر، به علت سکونت بيش از 50 گروه قومی به نام « موزائيک اقوام» مشهور شده است.


منطقه‌ی قفقاز که ايران و ترکيه در جنوب آن قرار گرفته‌اند، از شرق به دريای مازندران (کاسپين) و از غرب به دريای سياه متصل بوده و شمال آن را نيز دشت‌های جنوب روسيه محدود می‌کند.موقعيت جغرافيايی فوق‌الذکر، که خود معرف اهميت خاص و منحصر به فرد اين منطقه است، منجر به اين شده که در طول تاريخ اين منطقه به محلی برای رقابت و چالش بين قدرت‌های وقت منطقه‌ای تبديل گردد.


رشته کوه‌های قفقاز با حدود 1500 کيلومتر طول، سرزمين قفقاز را به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسيم مي‌کنند. قفقاز شمالی شامل جمهوری‌های خودمختار داغستان، چچن، اينگوش، اوستيای شمالي، کابارديابالکارستان، قره چايچرکس و آدينه است که در حال حاضر در ترکيب فدراسيون روسيه قرار دارند. قفقاز شمالی اگرچه دارای اهميت استراتژيک فراوان بوده و در واقع نقش منطقه حائل و خط دفاعی برای روسيه را دارد، ولی اين فضای امنيتی روسيه، کاملاً توسعه نيافته است.


منطقه‌ی قفقاز جنوبی نيز، که در دوران جنگ سرد در منطقه‌ی برخورد قلمروهای دو پيمان آتلانتيک شمالی (ناتو) و ورشو قرار گرفته بود، شامل سه کشور گرجستان، ارمنستان و جمهوری آذربايجان (جمهوری باکو) است که با توجه به منابع انرژی فسيلی منطقه و موارد ديگر که به آنها خواهيم پرداخت، از اهميت ژئوپتيک ويژه‌ای برخوردار می‌باشد.


باهميت استراتژيک منطقه قفقاز

ويژگی‌های ذيل که به طور مختصر به آنها می‌پردازيم، قفقاز را به منطقه‌ای مهم و استراتژيک در تحولات جهانی تبديل کرده است.

۱- با توجه به اين که منطقه‌ی قفقاز از سمت شرق به دريای مازندران (کاسپين) و از غرب به دريای سياه محدود است، هم‌چنين با توجه به اين که از سمت شمال به دشت‌های جنوب روسيه و از جنوب به ايران و ترکيه متصل است، بدين ترتيب هم از لحاظ شماليجنوبی و هم به شکل شرقيغربي، حلقه‌ی اتصال و پيوند ميان قاره‌های آسيا و اروپا می‌باشد.اين منطقه از طريق يک دالان شرقيغربی، اروپا را از طريق دريای سياه، قفقاز و دريای مازندران به آسيای مرکزی و چين متصل می‌کند و بدين ترتيب از دوران جاده‌ی ابريشم (silk Road) تا به امروز يکی از مهم‌ترين مسيرهای ترانزيت شرق و غرب می‌باشد. امروز پس از مطرح شدن کريدور شمالجنوب، اين منطقه يکی از مهم‌ترين مسيرهای ترانزيت شمالی و جنوبی می‌باشد.

۲- منطقه‌ی قفقاز اگرچه از گذشته‌های دور دارای پيوندهای عميق فرهنگي، تاريخي، مذهبي، نژادي، ادبی و هنری چندين هزار ساله با ديگر اقوام جامعه‌ی بزرگ ايرانی و سرزمين‌های ايرانی می‌باشد و همواره جزو حوزه‌های تمدنی ايران‌زمين محسوب می‌شود، به علت قرار گرفتن در منطقه‌ای خاص، از ديرباز تا کنون، محل تلاقی تمدن‌های بزرگ بوده است. با توجه به قرار گرفتن شاهنشاهی ايران، امپراتوری عثماني، امپراتوری‌های چين و يونان، سرزمين‌های پهناور روسيه و سرزمين‌ها و دولت‌های اروپايی در اطراف اين منطقه، قفقاز همواره محل رقابت و تعارض قدرت‌های وقت بوده است. در حال حاضر نيز قفقاز به محلی برای رقابت و چالش ميان روسيه از يک سو، ناتو و غرب از سويی و ايران از سويی ديگر تبديل شده است.

۳- در داخل قفقازجنوبی کشورهای ارمنستان و گرجستان دارای مذهب مسيحی و جمهوری آذربايجان (باکو) دارای دين اسلام (اکثريت شيعه) در قفقاز شمالی نيز اکثر جمهری خودمختار و عمدتاً ايرانی‌تبار روسی نظير چچن، داغستان، اينگوش و غيره، مسلمان‌نشين هستند.


قفقاز از سمت شرق (آن سوی دريای مازندران)، جنوب و جنوب غربی به کشور‌های اسلامی و از سوی غرب و شمال به سرزمين‌های مسيحی متصل است؛ بدين ترتيب قفقاز در همسايگی با جهان اسلام و جهان مسيحی قرار گرفته است.

۴- وجود منابع نفت در اين منطقه از گذشته و هم چنين کشف منابع عظيم نفت و گاز در حوزه‌ی دريای مازندران، آسيای مرکزی و قفقاز در سال‌های اخير، اهميت فوق‌العاده‌ای به اين منطقه در معادلات جهانی بخشيده است. هم چنين قفقاز، در حال حاضر، به مهم‌ترين گزينه برای مسير ترانزيت انرژی نفت و گاز منطقه به اروپا تبديل شده است.


لازم به توضيح است که برای انتقال منابع انرژی نفت و گاز از آسيای مرکزی و دريای مازندران به اروپا، مسيرهای ترانزيتی متنوعی نظير ايران، روسيه و قفقاز مطرح است که به دليل تلاش آمريکا برای جلوگيری از عبور خطوط لوله از مسير ايران و پرهزينه و دور بودن مسير روسيه، منطقه‌ی قفقاز به مسير اصلی خطوط انتقال انرژی تبديل شده است. در گذشته خط لوله انتقال نفت باکوباتومی به طول 867 کيلومتر در سال 1896 احداث و در سال 1907 مورد بهره‌برداری قرار گرفت. اين خط، اولين خط لوله انتقال نفت در شوروی سابق بود که نفت دريای مازندران را به ساحل دريای سياه منتقل می‌کرد. در قفقاز دو منبع استخراج و توليد گاز طبيعی وجود دارد؛ يکی در قفقاز جنوبی در قره‌داغ (اطراف باکو) و ديگری در قفقاز شمالي، در گروزنی (چچن). اين منابع از طريق خط لوله انتقال گاز قفقاز جنوبي، گاز مورد مصرف منطقه را تأمين می‌کنند. اين خط که مهم‌ترين خط انتقال گاز در قفقاز جنوبی است در سال 1957 احداث و در سال 1959 به بهره‌برداری رسيد. طول اين خط لوله در جمهوری آذربايجان (باکو) حدود 425 کيلومتر است.


در حال حاضر خط لوله استراتژيک باکوتفليسجيهان نيز از منطقه قفقازی می‌گذرد که به آن خواهيم پرداخت. تمامی مختصات فوق‌الذکر، بيانگر اهميت استراتژيک و فوق العاده‌ی منطقه‌ی قفقاز در معادلات جهانی و منطقه‌ای و طبعاً در استراتژی‌های ملی ايران می‌باشد.


جمقوله‌ي امنيت در منطقه قفقاز

بررسی موارد فوق نشان می‌دهد که موقعيت ژئوپولتيکی و ساختار جمعيتی خاص و متنوع قفقاز باعث گرديده تا اين منطقه درگير بحران‌ها و منازعات پی در پی باشد.


به عنوان نمونه، براين منطقه‌ی قفقاز جنوبی می‌توان به منازعات و بحران‌های ذيل اشاره نمود: انتقال بخشی از سوچی عليا به گرجستان، پيدايش جمهوری لزگيستان در مرزهای مشترک جمهوری آذربايجان (باکو) با داغستان، پيدايش کنفدراسيون خلق‌های قفقاز در ترکيب جمهوری‌های خودمختار روسيه و مناطقی از گرجستان، پيدايش داغستان بزرگ با ترکيبی از سرزمين‌های جمهوری آذربايجان (اران)، جدايی آبخازيا از گرجستان و الحاق آن به روسيه، پيدايش جمهوری خودمختار اوستيای جنوبی در گرجستان، لغو خودمختاری اوستيای جنوبي، جدايی اوستيای جنوبی از گرجستان و اتحاد آن با اوستيای شمالی و تشکيل اوستيای واحد، لغو خودمختاری آجاريا، انتقال بخش جنوبی گرجستان به جمهوری آذربايجان (باکو)، انتقال بخش‌هايی از جنوب گرجستان به ارمنستان، اخراج اوستی‌ها از جنوب اوستيا توسط گرجستان، اخراج آجارها از گرجستان، بازگشت ترک‌های گرجی (مسختي) به گرجستان، واگذاری بخش‌هايی از جمهوری آذربايجان (باکو) به گرجستان، لغو خودمختاری قره باغ، بحران قره‌باغ به صورت استقلال کامل قره‌باغ، بحران قره‌باغ در شکل انتقال به ارمنستان، خودمختاری تالش، بحران کردهای آذربايجان (اران) و آوارگان اين جمهوري،و در آخرين مرحله گرجستان به مرکز اوستيای جنوبي، حمله روس‌ها به گرجستان و اعلام استقلال اوستيای جنوبي.


اگر به بحران‌ها و منازعات فوق الذکر، که صرفاً مختص مسائل داخلی کشورهای حوزه‌ی قفقاز جنوبی بوده است، منازعات متعدد قفقاز شمالی (از جمله جنگ مردم چچن و داغستان با روس‌ها) و هم چنين احتمال بالقوه درگيری در سطح دولت‌های منطقه مانند جنگ بين ارمنستان و باکو و احتمال افزايش بحران بين ترکيه و ارمنستان و يا درگيری احتمالی بر سر تقسيم دريای مازندران و منابع آن را هم در نظر بگيريم، به وسعت نا امنی و بحران در اين منطقه استراتژيک پی خواهيم بُرد.


البته يادآوری اين مسأله ضرورت دارد که برخی از چالش‌های موجود ميان ساختارهای بر جا مانده از فروپاشی اتحاد جماهير شوروي، ناشی از سياست‌های رهبران شوروی سابق می‌باشد. با توجه به بافت متنوع قوميت‌های منطقه، مسائل قومی اقوام غير روس و عمدتاً ايرانی‌تبار همواره در رأس مسائل امنيتی شوروی بوده تا امکان مديريت بحران‌های قومی برای مرکزيت مسکو فراهم باشد. اما فدراليسم ساختگی اتحاد جماهير شوروی به علت اين که داوطلبانه به وجود نيامده بود و مفهوم دولتملت در جمهوری‌های آن شکل نگرفته بود و هم چنين عدم هماهنگی در تقسيم‌بندی‌ها، نه تنها پاسخ‌گوی مسائل قومی در آن دروان نبود، بلکه زمينه‌ساز بسياری از بحران‌های کنونی نيز گرديد.


ترسيم مرزهای ساختگی ميان جمهوری فدرال يا خودمختار در راستای اهداف و منافع رهبران شوروی بدون توجه به واقعيت‌های موجود در اين مناطق و بدون انطباق با مرزهای فرهنگی اين اقوام (از جمله واگذاری بخش‌های وسيعی از سرزمين‌های تاجيک‌نشين به ازبکستان و مناقشه قره‌باغ ميان باکو و ارمنستان) زمينه‌ساز چالش‌های بعدی گرديد.


ساختارهای سياسی برجا مانده از شوروی سابق به علت سياست نابرابری و تبعيض ميان روسيه و ديگر مناطق در راستای وابستگی و تضيعف آن‌ها، فاقد بنيان‌ها و زيرساخت‌های قومی اقتصادی هستند که خود به بحران‌ها دامن می‌زند.


سياست همسان‌سازی فرهنگی و ايران‌زدايی نظام کمونيستی بر اقوام و تيره‌های ايرانی تحت سلطه شوروی و سلطه فرهنگ روسی بر ساير فرهنگ‌ها نوعی بحران هويت را در اين مناطق به وجود آورده است؛ هم‌چنين مذهب‌زدايی نظام کمونيستی در طی بيش از هفتاد سال نوعی بنيادگرايی مذهبی متقابل را باعث گرديده که خود از جمله عوامل بر هم زننده‌ی ثبات و امنيت در اين مناطق محسوب می‌شود.


علاوه بر تمامی موارد فوق، ورود قدرت‌های بين‌المللی و غير منطقه‌ای از قبيل ناتو، ايالات متحده آمريکا، اتحاديه اروپا و اسرائيل و نقش‌آفرينی آنان در مسائل اين منطقه، به گسترش ابعاد بحران امنيتی در منطقه دامن می‌زند که در شماره‌ی آينده به بررسی عملکرد اين قدرت‌های فرا منطقه‌ای خواهيم پرداخت.     پايان بخش نخست

 برگرفته از نشريه حاكميت ملت شماره ۱۰۸ – ارگان حزب پان ايرانيست 

بايگاني جستاري :نوشتارهاي پان ايرانيستي

به امید ایرانی آباد و آزاد در سایه حاکمیت ملی

پاینده ایران

Entry Filed under: Uncategorized. .



No Comments yet Add your own

  • 1.    بزرگمهر  |  دسامبر 3rd, 2008 at 8:18 ب.ظ

    درودبا نوشتار “واژه ای غریب بنام منافع ملی” به روزمپیروز باشیدپاینده ایران

Leave a comment

hidden

Some HTML allowed:
<a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>

Trackback this post  |  Subscribe to the comments via RSS Feed


تازه ها :

پیوندها

بایگانی‌ها