۲۱ آذر روز گریز اهریمن از آزرآبادگان

دسامبر 12, 2007

پاینده ایران

۲۱ آذر روز گریز اهریمن از آزرآبادگان خجسته باد

 

در21 آذرسال 1325 پس ازیک سال حکومت خودسرانه بیگانه پرستان در آذربایجان با رستاخیز ایران پرستانه ی مردم آن سامان و دلاوری رزم آوران ایران،خاک آزرآبادگان رهایی یافت و دستیاران اهریمن که آن دیار را به خاک و خون کشیده بودند به لانه های خود گریختند. دولت شوروی سوسیالیستی قصد داشت بوسیله ارتش سرخ و مزدوران خود بوسیله برپایی فرقه ای خائن به نام دمکرات آزربایجان باز هم قسمتی از مام میهن را به اسارت ببرد که باجانبازی و فداکاری مردم ایران این خواب تعبیرنگردید

نوشتاری از زنده یاد دکتر عاملی تهرانی و شعری از استاد شهریار در باره فرار فرقه دمکرات را در ادامه نوشتار بخوانید…

 

پاینده ایران

۲۱ آذر روز گریز اهریمن از آزرآبادگان خجسته باد

 

در21 آذرسال 1325 پس ازیک سال حکومت خودسرانه بیگانه پرستان در آذربایجان با رستاخیز ایران پرستانه ی مردم آن سامان و دلاوری رزم آوران ایران،خاک آزرآبادگان رهایی یافت و دستیاران اهریمن که آن دیار را به خاک و خون کشیده بودند به لانه های خود گریختند. دولت شوروی سوسیالیستی قصد داشت بوسیله ارتش سرخ و مزدوران خود بوسیله برپایی فرقه ای خائن به نام دمکرات آزربایجان باز هم قسمتی از مام میهن را به اسارت ببرد که باجانبازی و فداکاری مردم ایران این خواب تعبیر نگردید.

نام آزربایجان:آتورپاتکان

از: شهید پان ایرانیست سرور دکتر محمدرضا عاملی تهرانی (آژير)

 در تاريكي‌های تاريخ، آن زمان كه كوه‌ها، دشت‌ها، جنگل‌ها و درياها نامی نداشتند. آن‌گاه كه نام‌ها برخون بود و آن را با خون بر جاي‌ها مي‌نوشتند و يا بهتر، در كار نوشتن بودند، دوده‌هايی از دور يا نزديك، يا از پس كوه‌هايی كه امروزه در دامان اروپا جای دارند و يا از سرزمين‌هايی كه امروز «جدا قفقاز» ما خوانده می‌شوند و بعضی آن‌جا را از كهن سرزمين سپيد‌نژادان دانسته‌اند، به سوی جنوب روان شده و هر تيره جايی گزيد: از كوه‌های قفقاز و سرزمين ماد‌های جنگ‌آور و پارس‌های « فرهنگ خدای» تا كرانه‌های دريای هند، سراسر از دودمان‌ها و خانواده‌های آريايی پوشيده گشت. چنين سرزمينی كه از سوی « فرغانه» نيزتيره‌های جدا گشته از سر نژاد هند و ايراني، ‌بر آن انبوهی كرده بودند، ايران نام يافت. پيوندی پاك از خون نخست آرياها با خاك پرارج فلات ايران پديد آمد، به ريخت خانواده، دودمان، شاهی و سپس شاهنشاهی ايران كه گاه پادشاهی ماد بود، گاه شاهنشاهی بی نظيردر نظم هخامنشيان و گاه شاهنشاهی كم‌نظير در شكوه ساسانيان.

تاريخ جهان گواه است كه نخست نام ها را با خون می‌نوشتند، بر جاي‌ها و چنين كردند نخست آرياها و چنين از پيوند خون آنان با خاك، «ايران» پديد گشت. چونان كه به گاه ديرين، نه قفقاز، نه افغانستان، نه بلوچستان، نه فارس، نه خوزستان، نه كردستان و نه تهران، هيچ يك جدا به ياد نيايند بلكه ايران همه جاست، از آنان كه گفتيم و بسياری كه نگفتيم.

چون نامی بر خاك نوشته شد و ميهن پديد آمد، استوار جايگاه فرهنگ پديد گشته است. آن گاه به فرهنگ و زبان چه بسيار نوين نام‌ها پديد آيند كه بر جاي‌ها به يادگار آن خون و آن فرهنگ و آن زبان، سال‌ها، بماند.

آن تيره‌های نخست آريا هم كه بر خاك ايران زمين جای گرفتند تا اين سرزمين، ايران شد، با خون خود فرهنگی آفريدند كه در انديشه‌های تابناك، همه خونی و جنگي، بود: خونی بود، در چهره‌ی بي‌پايان قدرت‌ها و يكتا خواست‌ها، چنين بي‌كران، بي‌آغاز، بي‌همتا و بزرگ‌تر از هر بزرگ و قويتر از هر قوی و زيباتر از هر زيبا كه بي‌چون هست  به هر انديشيدنی يكتا خدای و معبود آن‌ها گشت. جنگی بود، به رنگ هستي، كه نه آسايش است و نه سكون. بل همه در رفت، همه درآمد و چنين هستی واحد و بي‌چون، نيز نيست، ‌جز به چهره‌ی جنگی و ستيزی پيوسته و هميشه.

از سويی مي‌دانستند كه خونی كه آدم‌ها از آنند، پيوسته در جوشش است، به خواست هستی و نيرومندی و يكتا گشتن به هر هنر و هر آيين و هر قدرت. چنين خونی نمي‌ميرد، هر چند آدم‌ها امروز هستند و فردا، نه. زيرا آدم‌هايی كه امروز نيستند. فردا خواهند بود. زين‌ روي، ‌همه در آن‌ها، نمايش‌های جاويدی بود، چه به چهره‌ی جاويدی روان و رستاخيز و چه به گونه‌ای اميد همگان و شوشيانس.

آن‌ها  «مهر» را ستودنی مي‌دانستند كه نگاهبان ميهن بود و خانواده و «آذر» را كه پرتو از آن برمي‌خاست. به هر خطه‌ای آذرگاه و آتشكده‌ها داشتند، به نام‌های گوناگون. و از آن ميان، به جنوب «جدا قفقاز» ما نيز آذرگاهی بود، آذرگشسب، نام و سرداری بر آن پاسدار، آذرپاد نام. سال‌های بعد كه تا زمان ما همی كشد،نام آذرپادگان يا آذربايگان يا آذربايجان، بر آن خطه مانده است، ‌به نام خون آذري‌ها، به نام زبان آذري‌ها، و به ياد صدها صد مردی كه در آن خطه جان فشانده و خونشان بر خاك ريخته. و هزاران هزار بانويی كه كودكان آذری زبان را به آغوش پر مهر خود پروريده‌اند. و نه نام و ياد آتشكده‌ی آذرگشسب كه در آن خطه مي‌بوده است و هست، كه آذر آن به هر قلبی است كه به ياد ايران و به ياد آذربايجان، مي‌تپد.

Your browser may not support display of this image. ***  


شعر”مهمان شهریور” از استاد شهریار در فرار “ فرقه دمکرات ” از آذربایجان که در سمینار ” مسائل قومی و وحدت ملی ایران ” توسط خانم پرتو نوری علا، شاعر و نویسنده خوانده شد.

هان به یغما برده آن ناخوانده مهمان میرود

آن نمک نشناس ، بشکسته نمکدان میرود

گرچه بام ودر به سر کوبید صاحب خانه را

خانه آبادان که جغد از بوم ویران میرود

از حریم بوستان باد خزانی بسته باد

با سپاه اجنبی از خاک ایران میرود

خاتم جم گو به وقت آصف دوران قوام

اهرمن دیدم که از ملک سلیمان میرود

بار قحط و رنج و درد آورد و رفت

گو بماند درد را، کز سینه پیکان میرود 

دیزی سفت و سیاهی پشت پایش بشکنید

ترسم آخر باز گردد چون پشیمان میرود

 شرّ آن کوبنده چکش از سر ما کنده شد

لیک از رو مشکل این کوبنده سندان میرود

 

با سپاس از یاران ما در شمال کالیفرنیا برای فرستادن شعراستاد شهریار و نوشتار زنده یاد دکتر عاملی تهرانی

۲۱ آذر در تارنماهاي ديگر

21 آذر به روايت كاريكاتور و تصوير (فرمان آريا)

 21 آذر ، تارنماي جوانان پان ايرانيست كرمان

عاقبت‌ وطن‌فروشي و بيگانه‌ پرستي (تارنماي ايران شمالي)

گفتگوي تبريز نيوز با سرور دكتر منوچهر يزدي(پيشه وري و آزربايجان)

به مناسبت سالروز آزادی زادگاهم آذربايجان از چنگال بيگانه پرستان (تارنماي آذرايران)

تارنماي روزنامك،فرقه دموکرات آذربايجان به گواهی مدارک و اسناد (علی امينی نجفی) 

 

به امید ایرانی آباد و آزاد در سایه حاکمیت ملی

پاینده ایران

مزدک

Entry Filed under: Uncategorized. .



1 دیدگاه Add your own

  • 1.    مسعود لقمان  |  دسامبر 12th, 2007 at 8:42 ب.ظ

    این روز گرامی بر همه ی سروران پان ایرانیست و ملت ایران فرخنده باد.

Leave a comment

hidden

Some HTML allowed:
<a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>

Trackback this post  |  Subscribe to the comments via RSS Feed


تازه ها :

پیوندها

بایگانی‌ها