ایران، خوزستان، بنزین
Add comment ژوئن 28th, 2007
Add comment ژوئن 28th, 2007
پاینده ایران
ولیالله خلیلی پشت انبوهی از كتابهای خطی در كتابخانه مجلس نشسته، 53 سال است كه در كتابخانه مجلس كار میكند و سالها رئیس كتابخانه بوده. مردی است با ریش و سبیل سفید بلند، قدی خم شده كه همه او را استاد صدا میكنند.
بریده، بریده و آرام حرف می زند؟
خواهش كردیم و آنها هم مجسمه را به همان حال رها كردند.حتی یك مجسمه فرشته هم در وسط حیاط است كه ماری به دست دارد فكر میكردم آن را هم خراب میكنند اما خوشبختانه آسیبی به آن وارد نشد و بعدها هم مجسمه رنگ زده شد و مورد لطف قرار گرفت. اما هیچ وقت دیگر به مجسمههای شیروخورشید توجه نشد. مجسمههای رها شده شیر و خورشید در كنار سردر بعد از چندی به اداره اموال مجلس منتقل شدند.
حائری میگوید:
اما مجسمههای رها شده بار دیگر پنج سال پیش و همزمان با بازسازی ساختمان مشروطه مجلس بهارستان برای ساختمان تشریفات از اداره اموال بیرون آمد و توسط كارشناسانی كه در ساختمان كار میكردند مرمت شد.
كارشناس كتابخانه و مركز اسناد مجلس است میگوید:
او این روزها به فكر پیدا كردن خورشیدهایی است كه پیش از این بر دوش مجسمههای شیر وصل بوده است. شیرهایی كه امروز بر پشت خود خورشید ندارند اما هر روز چند ساعتی زیر نور خورشید آفتاب میخورند. شیرهایی كه با دو شمشیر در دست پشت به میدان بهارستان روی زمین و بریك پایه فلزی در حیاط مجلس نشستهاند.از كنار خیابان نمیتوان آنها را دید. باید از كنار نردههای مجلس و ورودی عبور كرد تا متوجه آنها شد.
این مجسمهها 99 سال پیش به نشانه قدرت و نگهبانی در بالای سردرجای گرفتند و نمایندگان هر روز بعد از عبور از زیر آنها وارد مجلس میشدند. مجسمههایی كه در سالهای ورودی مجلس وقایع مختلفی را دیدهاند و در به توپبستن مجلس آسیبی ندیدند و لیاخوف روسی نتوانست به آنها آسیبی بزند.
مجسمههای شیروخورشید مجلس امروز 28 سال و سه ماه و10 روز است كه در انتظار زمانی هستند تا بار دیگر بر سردر ورودی مجلس بهارستان جای گیرند.رئیس مجلس شورای اسلامی گفته اگر مردم بخواهند، بار دیگر مجسمهها در جای خود قرار میگیرند.
او گفته قرار شد رسانهها در این خصوص كمك كنند و نظرسنجی انجام دهند كه آیا بالارفتن شیرها بر سردر مجلس از نظر افكار عمومی جامعه نوعی احیای شعار سالهای قبل از انقلاب محسوب نمیشود. اگر این تلقی ایجاد نمیشود، ما نیز مشكلی نداریم.
تلقیای كه رئیس مجلس از آن صحبت میكند مربوط به ارتباط این شیرها با سلطنت است. حداد بعد از پایین آمدن مجسمههای شیروخورشید تاكنون رسمیترین مقام كشور است كه در مورد برگرداندن شیروخورشید به سردر مجلس صحبت كرده اما پیش از این هم تلاشهایی برای بالا بردن مجسمهها صورت گرفته بود.
در زمان مجلس ششم به پیشنهاد سازمان اداری مجلس تحقیقی در مورد پیشینه شیر و خورشید انجام و گزارشی هم تهیه شد؛ گ
Add comment ژوئن 27th, 2007
Add comment ژوئن 26th, 2007
پاینده ایران
مطابق اصل 67 قانون اساسي كشورمان، كساني كه به عنوان نمايندة مجلس انتخاب ميشوند، ابتدا اينگونه سوگند ميخورند:
« بسم الله الرحمن الرحيم،من در برابر قرآن مجيد، به خداي قادر متعال سوگند ياد ميكنم و با تكيه بر شرف انساني خويش تعهد مينمايم كه پاسدار حريم اسلام و نگاهبان دستاوردهاي انقلاب اسلامي ملت ايران و مباني جمهوري اسلامي باشم، وديعهاي را كه ملت به ما سپرده، به عنوان اميني عادل پاسداري كنم و در انجام وظايف وكالت، امانت و تقوا را رعايت نمايم و همواره به استقلال و اعتلاي كشور و حفظ حقوق ملت و خدمات به مردم پايبند باشم، از قانون اساسي دفاع كنم و در گفتهها و نوشتهها و اظهارنظرها، استقلال كشور و آزادي مردم و تأمين مصالح آنها را مدنظر داشته باشم»
«نگاهباني از دستاوردهاي انقلاب اسلامي، رعايت امانت و تقوا در انجام وظايف نمايندگي، پايبند بودن به استقلال و اعتلاي كشور و حفظ حقوق ملت، مدّ نظر قرار دادن استقلال كشور و آزادي و مصالح مردم در گفتهها و نوشتهها و اظهارنظرها» از بديهيترين وظايف نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي است كه براي انجام اين وظايف، در برابر قرآن مجيد و با تكيه بر «شرف انساني» ، به خداي قادر متعال سوگند ياد ميكنند. متأسفانه برخي از نمايندگان، گويي سوگند خويش و وظايف نمايندگي را فراموش ميكنند … طي سالهاي اخير ، چنانكه مسوولان كشور، بخصوص مقام معظم رهبري و نيز مسوولان دولت سابق و دولت كنوني بارها گفتهاند، دشمنان براي ايجاد اختلافات قومي و مذهبي ، و ايجاد بيثباتي درايران تلاش گستردهاي را سامان دادهاند. بركسي پوشيده نيست كه رمز پيروزي ملت ايران ـ چه در انقلاب اسلامي و چه در جنگ تحميلي و چه بعد از آن ـ وحدت ملي يا به تعبير امام راحل، «وحدت كلمه» بوده است. براي تضعيف وحدت ملي و درهم شكستن وحدت كلمهي ملت ايران، ايجاد اختلافات قومي، خطكشي و مرزبندي قومي ميان ملت واحد ايران و ترويج و تحريك احساسات قومي، و ايجاد شكاف و اختلاف ميان اقوام ايراني، از راهبردهاي شناخته شدهي دشمن است. طي سالهاي اخير، دشمنان ملت ايران، در اين زمينه فعاليت گستردهاي را سامان داده و تشكلها و محافل و مطبوعاتي را به صورت آشكار و پنهان و در پوشش «دفاع از قوميت!» در داخل و خارج از كشور تشكيل دادهاند…
جريان بيگانهگرا و ضد وحدت ملي در آذربايجان كه در نزد عموم به جريان پان تركيسم معروف است و عملكرد آن طي سالهاي گذشته، نشان ميدهد كه يك جريان ضد ملت و تجزيه طلب است، براي فريب افكار عمومي و اشخاص سادهلوح ، ماسك «دفاع از آذربايجان!» را بر چهره زده است. اين جريان كه ماهيت ضد ايراني آن بر هوشياران پوشيده نبود، در خرداد 1385 ، ماسك خود را از چهره برانداخت و با حمايت كشورهاي خارجي، با ورود به فاز آشوب و اغتشاش و آتش زدن اماكن و اموال عمومي و برهم زدن امنيت مردم ، چهرة كريه خود را آشكار و عريان كرد. امروز ديگر براي مردم آذربايجان و بخصوص دستگاههاي دولتي و حكومتي، وابستگي اين جريان به بيگانگان و ارتباط گردانندگان آن با خارج از مرزها ، اثبات شده است.
جريان ضد ميهني ياد شده، طي سالهاي اخير براي رخنه در درون دستگاههاي نظام تلاش كرده كه البته ناموفق بوده است. با اين همه، افرادي از اين سازمان بيگانهگرا، همواره براي ارتباط با برخي نمايندگان آذربايجان در مجلس مأموريت داشته و كوشيدهاند تا آنها را تحت تأثير قرار دهند، افراد سازمان بيگانهگرا، در ملاقات با برخي نمايندگان، به شيوهاي منافقانه، ضمن نفي ماهيت تجزيهطلبانه خود، تلاش كردهاند تا اگر چه در سطحي نازل، حمايت آنان را جلب كرده و در درون حاكميت، براي فعاليتهاي تفرقهافكنانه و ضد ميهني خود چتر حمايتي بسازند…
اكبر اعلمي (نماينده مجلس) ، كه عملكرد وي در سالهاي نمايندگي براي مردم و «شوراي نگهبان قانون اساسي» شناخته شده است، با جرياني كه اغتشاشات خرداد 1385 را ايجاد كرد، پيوند يافته است. عملكرد وي طي چند سال اخير در ارتباط با جريان ضد وحدت ملي در آذربايجان به گونهاي بوده است كه جز حمايت سياسي از اين جريان معنايي ندارد. بخصوص عملكرد و مواضع اكبر اعلمي دربارة اغتشاشگران خرداد 1385 در آذربايجان و تداوم حمايت وي از دستگيرشدگان آشوبها قابل بررسي است. به عنوان نمونه؛ پس از دستگيري يكي از برهم زنندگان امنيت مردم اردبيل در خرداد 1385 ، كه شغل قصابي داشته و تاكنون زنداني است، اعلمي در گفتگو با خبرگزاري ايلنا، وي را «از دستاندركاران مطبوعاتي اردبيل!» معرفي كرده و براي آزادي وي تلاش ميكند.
پس از وقوع اغتشاشات اول خرداد 1385 در تبريز، اعلمي براي آزادي كساني كه امنيت عمومي را بر هم زده بودند، تلاش نموده و سپس طي ملاقات با عوامل آشوبگر در زندان، از آنان حمايت سياسي به عمل ميآورد.وي در مقام يك نمايندة مجلس، به جاي تشكر و قدرداني از نيروي انتظامي و بسيجيان دلاور آذربايجان كه با عمل به وظايف قانوني، شرعي و ملي خويش، ماشين اغتشاش بيگانهگرايان را متوقف كرده و امنيت مردم را تأمين كردند، از بسيجيان به عنوان «نيروي خودسر» نام ميبرد و آنها را «عامل هتك حرمت شهروندان» معرفي ميكند!؟
خرداد 1385 ميگذرد، اما باز هم اكبراعلمي در خرداد 1386 از كساني كه قصد بر هم زدن امنيت مردم آذربايجان را داشتهاند، به شكلهاي مختلف و حتي با خرج كردن از پيشينة مردم آذربايجان دفاع ميكند، در حالي كه نيروي انتظامي و دستگاههاي امنيتي و دلاوران بسيجي، توطئه جريان بيگانهگرا را براي تكرار اغتشاشات خرداد 85 درنطفه خفه كردهاند و شايستة تقديرها و سپاسگزاريها هستند، اعلمي طي نامهاي به رييس قوة قضائيه به توجيه فعاليتهاي ضد وحدت ملي بيگانهگرايان ميپردازد و مينويسد : «ممكن است دستگير شدگان نوعاً به دليل عشق و علاقه وافر به زبان [!!] … هويت قومي و يا جريحهدار شدن احساسات خويش [!!] … و رفع برخي تبعيضهاي فرهنگي و اقتصادي ، احتمالاً [!؟] مكنونات قلبي … خود را با حضور در راهپيمايي و اجتماعات مسالمتآميز [!!] و … بروز داده باشند… و چه بسا در ميان آنها كساني هم باشند كه علايق آنها در شكلي افراطي تظاهر يافته باشد، … اين افراط را نيز بايد مولود عملكرد و گفتار كساني دانست كه …»
و علاوه از سعي براي توجيه اعمال بيگانهگرايان و اختلاف افكنان براي رييس قوه قضائيه ، بازهم در 15 خرداد 86 به زندان تبريز ميرود تا با كساني كه سوابق فعاليتهاي اغلب آنها در اقدام عليه امنيت داخلي براي قوه قضائيه و نهادهاي امنيتي روشن است، ملاقات كند و سپس اخبار اين گونه اقدامات را براي حمايت از بيگانه گرايان و يا فريب افكار عمومي در اختيار برخي خبرگزاريها قرار دهد و اعلام كند كه : «با پيگيريهاي به عمل آمده از سوي اكبر اعلمي و با دستور مساعد آيت ا… شاهرودي، بيش از 100 نفر از بازداشت شدگان آزاد شدهاند.»
آيا قوه قضائيه ، اقدام كنندگان عليه امنيت مردم را با پيگيري يك نماينده آزاد ميكند؟!
چرا قوة قضائيه و بخصوص دادگستري آذربايجان شرقي در قبال اين سخنان سكوت كرده است؟
در هر حال، موضع اعلمي روشن است: «وي از كساني كه امنيت مردم آذربايجان را برهم زدهاند، حمايت ، و حتي اعمال كريه و زشت آنها را با مطرح كردن مسايل و علايق قومي توجيه ميكند. اما فرزندان قهرمان آذربايجان بخصوص بسيجيان را به عنوان عاملان هتك حرمت شهروندان معرفي مينمايد.» ناگفته نماند كه مواضع اعلمي با استقبال جريان تجزيهطلب خارجنشين نيز روبرو شده و در سايتهاي گروهكهاي ضد ايراني با آب و تاب منتشر شده است.
در پايان انتظار ميرود، نمايندگان انقلابي و ميهنپرور آذربايجان در مجلس، در مقابل كساني كه از آشوبگران و برهم زنندگان امنيت مردم آذربايجان حمايت كرده و تأمين كنندگان امنيت مردم بخصوص بسيج را ـ كه امام راحل همواره مسوولان را به حمايت از آن توصيه كرده ـ تضعيف ميكنند، سكوت نكنند.
«شوراي نگهبان قانون اساسي» كه مطابق قانون، احراز صلاحيت نامزدهاي نمايندگي مجلس شوراي اسلامي را برعهده دارد، شايسته است، مواضع و عملكرد كساني را كه با شگردهاي مختلف، وحدت ملي را تضعيف ، و از تفرقهافكنان و تجزيهطلبان حمايت ميكنند، با حساسيت و جديّت دنبال كرده و اجازه ندهد چنين كساني به حريم مقدس «خانة ملت» وارد شوند…
مردم قهرمان آذربايجان، بارها و بارها در راهپيماييها و همايشهاي مختلف نشان دادهاند كه نه تنها از دستگاههاي مسوول، نيروي انتظامي و بسيج در مقابله قاطع و قانوني با بيگانهگرايان و اغتشاشگران حمايت ميكنند، بلكه فراتر از آن، در فرصت مقتضي خود وارد ميدان شده و با برهم زنندگان امنيت مردم مقابله ميكنند. مشاركت گستردة بسيجيان در جنگ تحميلي، در نبرد با عوامل بيگانه در كردستان ونقاط مرزي از زمان جنگ تحميلي تاكنون، و سركوب اغتشاش گران و تجزيهطلبان در آذربايجان، معنايي جز همكاري مردم با نهادهاي مختف و نيروهاي مسلح در تأمين امنيت ملي ندارد، روشن است كه متهم كردن نيروهاي مسلح و بسيجيان به «هتك حرمت شهروندان» نيز چيزي جز همنوايي با جريانهاي ضدانقلاب و وارونه ديدن مسايل نيست. دهها هزار بسيجي، خون پاك خود را در راه حفظ نظام جمهوري اسلامي، تماميت ارضي ايران و امنيت ملي نثار كردهاند و امروز، تضعيف بسيج و زير سؤال بردن آن و توجيه عملكرد بر هم زنندگان امنيت مردم و حمايت سياسي و تبليغاتي از آنان به شكلهاي مختلف، آيا معنايي جز دچار انحراف شدن و همنوايي با دشمن دارد؟
پاینده ایران
مزدک
19 comments ژوئن 25th, 2007
پاینده ایران
بسیاری از کسان که در سرزمين خوزستان زندگانی وروزگار خویش را از سر می گذرانند چه بسا که چندان آشنایی با ویژگی های تاریخی این کهن دیار ونیز گاهواره نخستین آفرینش های انسان دوران کهن نداشته باشند و خود را در غفلتی سخت رنج آور گرفتار ساخته اند. وبه گفته مولانا:اسارت نام آنان را ازبديهيات غافل ساخته، هرگاه از خویشان ودوستان در این باره پرسش می کنیم، گاه به شوخی می گویند: هنوز گرسنگی نکشیده ای تا عاشق بودن را از یاد ببری. وقتی جامعه ای در چنین دورانی زندگی می کند واین چنین بر فقر خویش گواهی می دهد، شاید سخن گفتن از تاریخ، فرهنگ ویا میراث فرهنگی خود خواهی ویا نفهمیدن شرایط اجتماعی در شرایط کنونی توسط بسياري تعبیر شود.
ولی به باور نگارنده هرچند آب ونان ونیاز های فیزیولوژیکی از بدیهی ترین نیاز زندگی کردن هر انساني می باشد ولی آیا ما حق داریم تنهابه دلیل فقر معاش وگذران زندگي، خاک را فراموش کنیم ویا شناسنامه های خود را به بیگانه آن هم به بهای بسیار اندکی،حراج بگذاریم. نگارنده با درک این موضوع وبنا به مسوولیت هر فرد ایرانی که می بایست بر دوش خویش احساس کند، می کوشد فروغ ودرخشش فرهنگ ایرانی را تا آن جا که در توان وانبان اندیشه دارد، بیان نماید .
در اینجا نگاهی کوتاه به تاریخچه شهر اهواز خواهیم داشت.
سینه خواهم شرحه شرحه ازبیان تا بگویم رنج درد اشتیاق
هرکسی کو دورماند ار اصل خویش باز جوید روزگار وصل
********************************
یکی زآن شهرها اهواز ماندست
کش او آن گاه شهر رام خواندست 1
نگاهی به تاریخ:
درباره چرایی نامیدن اهواز به این نام گفته گوناگون است ولی آن چه که بیش از همه تاریخ نگاران بر آن هم اندیشه اند وجود ناحیه ی به نام سوزیان(خوزان) در این سرزمین بوده است وگویا قومی با نام خوز در دوران های دور تاریخی در این ناحیه زندگی می کرده اند. در همین باره در فرهنگ معین 2 در باره نام اهواز آمده است:ایرانیان این ناحیه را سوزیان (خوزیان) می نامیدند وآن همان ناحیه کهن ایلام بوده است ودر زمان شاهنشاهی ساسانیان ( هرمز اردشیر)، «رام شهر»،« شهر رام» نامیده می شده وبعد ها پس از یورش تازیان به اهواز برگردانده شد. در زمان ناصرالدین شاه قاجار برای ارج نهادن به وی ویا شاید هم از روی جبر وقهر این شهر ناصری ویا ناصریه نامیده شد. در برهان قاطع3 دراین باره چنین آمده: خوز به معنی نیشکر وخوزستان نام استان شکر خیز فارس است که پایتخت آن شهر شوشتر است و ولایتی را گویند که شکر خیز باشد ونیشکر زار وکارخانه شکر سازی را نیز گفته اند و هنوز پس از گذشت دوران های بسیار صنعت وکشت شکر وکارخانه های آن پویا هستند وخوزستان هنوز شکرستان است .روان شاد دکتر معین در همین باره گفته که: خوزستان در پهلوی«هوجستان » و«هوجستان» و«اجاز» یعنی بازار خوزستان نامیده می شد خوز یا هوز نام قومی است که در این سرزمین از گذشته های دور زندگی می کرده اند.
در نخستین سده های اسلامی اهواز اهیمت تارخی خود را نگاه داشته وهمچنان مرکز استان خوزستان به حساب می آمده وتا دوران خلیفه گری مامون عباسی یکی از شهرهای بزرگ خوزستان بوده وگاه تمام خوزستان را اهواز می گفته اند.* 4 *حمداله مستوفی جغرافیا نویس قرن هشتم هجری بنای شهر اهواز را مربوط به اردشیر بابکان می داند *5 *ولی مقدسی در این باره دیدگاه دیگری دارد وبنای شهر اهواز را مربوط به دوران شاپور ساسانی می داند ومی گوید: هنگامی که شاپور آن را در دوسوی رودخانه بساخت، یک سو را به نام خدا وسوی دیگر را به نام خودش نامید وهر دو را جمع کرد و هرمز دار اردشیر خواند*6*، در همین باره در نوشتار های دوران باستان ایران آورده شده که شاپور در خوزستان دو شهر ساخت یکی را به نام خدا ودیگری را به نام خویش نامید. جمع این دو « هرمز داد شاپور» به معنی داده خدا به شاپور معنا شده است. بیشترین آسیبی که اهواز به خود دیده در فتنه زنج وبردگان در قرن سوم هجری بوده که این درگیری ها شورشیان با خلفای عباسی باعث گردید از آن شکوه وخجستگی شهر اهواز کاسته شود. این شهر بعد ها ودر دوران عضد الدوله دیلمی تا حدودی بازسازی شد ودوباره رونقی گرفت. گفتنی است نام اهواز گرفته شده از«اواز» و یا «اواجا» می باشد وآن به معنی نیک وپسندیده می باشد.
آثار تاریخی شهر اهواز:
خرابه ی شاپور، سد شادُروان اهواز، ویرانه های شهر قدیم اردشیر بابکان ، آرامگاه علی بن مهزیار اهوازی و…
در تمامی کتب های دوران اسلامی چه تاریخی وچه جغرافیایی نام سرزمین که در ان زندگی می کنیم را خوزستان آورده شده از جمله سفرنامه ی ابودلف(341 هجری)، تاریخ بیهقی(470 هجری) تاریخ سیستان (سده های 5 و6 هجری) کتاب ابن خرداد به (250 هجری) تاریخ یعقوبی (378 هجری) اصطخری(340 هجری) تاریخ پیامبران وشاهان گرداورنده حمزه اصفهانی(درگذشته به سال 360 هجری) صورت الرض ابن حوقل(367هجری) کتاب حدود العالم(372 هجری) سیر الملوک خواجه نظام ملک (479 ـ484 هجری) وفارس نامه ابن بلخی (500 ـ510 هجری) . در همه این کتاب ها که از سوی مورخین بزرگ جهان اسلام نگاشته شده ا ند هرجا از اهواز نام برده اند (هوجستان ـ اوژ) نام برده اند، مراد بخش خوزستان بوده است .
نتیجه آنکه با توجه به برهان ودلایل بسیار تاریخی خوزستان چونان نگینی در خشان بر چکاد فرهنگ واندیشه ایرانی نور می پراکند وهمچنان نقش تاریخی خود را در این دوران پر هیجان از تاریخی ایران زمین ایفا می نماید. باور واندیشه ایران خواهی را می بایست بر سراسر ای
5 comments ژوئن 17th, 2007
Add comment ژوئن 10th, 2007
Add comment ژوئن 6th, 2007