بررسی شیوه ی فدرالیسم قومی و پیامدهای عملی شدن آن در ایران

دسامبر 1, 2010

بررسی شیوه ی فدرالیسم قومی و پیامدهای عملی شدن آن در ایران

آرمین بهروزی

[email protected]

تاکنون درباره ی فدرالیسم قومی( قومی می گویم چراکه هر زمان برای ایران نسخه ی فدرالیسم می پیچند منظورشان همان فدرالیسم بر اساس واحدهای قومی است) و لزوم ایجاد آن در ایران برای نیل به آزادی و دموکراسی و رفع ستم بر قوم های ایرانی نوشته های بسیاری خوانده ایم یا گفتگوهای بسیار دیده و شنیده ایم که بیشتر آن ها از سوی تجزیه طلبهای قومگرا و یا حزبهای دموکرات چپگرا که در عمل تجزیه طلب می باشند بیان می شود هرچند دموکرات بودنشان را نیز چندان نمی توان باور کرد چراکه ایدئولوژی آن ها در عمل چیزی ارائه نخواهد کرد مگر دیکتاتوری وحکومت پلیسی توتالیتر. این ایدئولوژی تا بدین روز جز این ثابت نکرده است و امتحان خود را در بسیاری از کشورها پس داده است . برهمگان روشن می باشد الگوی این به ظاهر دموکرات ها همچنان لنین و مائو و آرمانشهرشان اتحاد جماهیر شوروی یا جمهوری خلق چین است؛ آن ها همچنان در پی دیکتاتوری پرولتاریا هستند- دیکتاتوری تک حزب تمامیت خواهی که به بهانه ی رفع ستم از پرولتاریا وبه نام آن ها، به بسط قدرت سرکوبگر خویش اقدام می کند- و همچنان بر خلاف منافع ایران و ملت ایران گام برمی دارند .جدای از این در میان شخصیت های ملی نیز هستند کسانیکه نسخه ی فدرالیسم قومی را برای ایران فردا تجویز می کنند که یکی از آن ها شاهزاده رضا پهلوی می باشد. همه می دانند یکی از صفت های نیکوی شاهزاده، دموکرات بودن اوست و تلاش ایشان برای همگرایی همه ی اندیشه ها، حزب های سیاسی و روشنفکران ایرانی در جهت آزادسازی ایران، برگرفته از همین خوی انسانی اوست ولی متاسفانه شاهزاده گاهی برای رسیدن به این هدف و جلب نظر برخی بازنده های سیاسی و گروه های قومگرا بدون داشتن درکی عمیق، سخنانی به زبان می آورند که با کلی گویی خود، ناآگاهیش را در آن زمینه به اثبات می رساند. به گمان نگارنده ایشان و مشاورانشان شناخت درستی از شرایط اقلیمی و قومی ایران وهمچنین پراکندگی نشستگاه قوم های ایرانی ندارند وگرنه هیچ زمانی این شیوه را برای آینده ی ایران پیشنهاد نمی کردند. بدین دلیل برای روشن شدن پیامدهای پیاده کردن شیوه ی فدرالیسم قومی در ایران لازم دیدم که به نگارش نوشته ی پیش رو بپردازم. از آن روی که این نوشته ممکن است کاستی هایی در بر داشته باشد از آگاهان انتظار می رود تا برای همه فهم شدن شیوه ی فدرالیسم قومی به روشنگری دراین زمینه بپردازند.این نکته گفتنی است که نگارنده ساکن خوزستان می باشد و شناخت بیشتری از این بخش از ایران دارد.

نخست به فدرالیسم راستین می پردازیم.

فدرالیسم یکی از سه شیوه ی اداره ی هر کشور (متمرکز- فدرال – بینابین) می باشد که با شکل حکومتی یکی نیست این شیوه می توانددرهر شکل حکومتی پیاده شود خواه پادشاهی باشد خواه جمهوری ویا دیگرشکل ها. نتیجه ی فدرالیسم، دولتی است که از اتحاد چند واحد سیاسی -ایالت،کشور- پدید می آید.(1)

پس یک دولت فدرال از یکپارچگی، اتحاد و به هم پیوستن چند ایالت یا کشور که دارای ساختار سیاسی مستقل هستند پدید می آید باید پرسید چه تعداد از قوم های ایرانی دارای چنین شرایطی می باشند که بخواهند با اتحاد یکدیگر یک دولت فدرال را هستی بخشند؟ نه این است که چند عنصر خودفروخته و وطن فروش ستم جمهوری اسلامی بر همه ی ایرانیان را تبدیل به ستم بر چند قوم ایرانی کرده اند تا با وارون جلوه دادن شیوه ی فدرالیسم (ایجاد چند واحد سیاسی از یک کشور یکپارچه) آن هم بر اساس واحدهای قومی، دوباره راه را بر تجزیه ی ایران هموار کنند؟ کاری که یکبار در آذربایجان و کردستان موفق به انجام آن نشدند. باید به این نکته ی ظریف، نیک نگریست که در همه ی جهان هر ملتی تشکیل شده از قوم های گوناگون با گویش ها یا زبان های مختلف می باشد. ایران نیز از این قاعده جدا نیست، افرادش برآمده از قومهای بسیاری می باشد که در آن می زیند و این قوم های بسیار سالیانی بس دراز با زبان ها و گویشها و مذاهب مختلف در کنار هم به عنوان ملت ایران به سر برده اند ولی قومگرایان به گونه ایی دروغ پردازی می کنند که چنین برداشت شود در ایران تنها یک قوم اکثریت ستمگر به نام فارس بر چهار قوم آذری، کرد، بلوچ و عرب بیداد می کند درحالیکه بسیار قوم های دیگر را به شمار نمی آورند. باید دانست همه ی قوم های ایرانی در زیر ستم جمهوری اسلامی قراردارند (نه زیر ستم قومی به نام فارس) و همه در تلاش برای رسیدن به آزادی می باشند نه فقط چند روشنفکرنما که خود را نماینده ی خودخوانده ی چهار قوم یاد شده می دانند؛ کسانیکه کوبیدن بر طبل جدایی تنها هنرشان می باشد. حاکمیت فرقه ایی جمهوری اسلامی نظامی برخاسته از یک قوم خاص نیست و تنها چیزی که برایش ارزش دارد حفظ خود به هر قیمتی است این نظام از همه ی قوم های ایرانی تشکیل شده است، از راس قدرت تا جیره خوار و نوکر و چماقدار و غیره که یا آذری و ترک و کرد هستند یا عرب و بلوچ و همه ی قوم های دیگر و رهبر نظام آقای خامنه ایی خود یک آذری است. عجیب هم نیست که بدانیم بزرگترین دشمنان قومگرایی و حاکمیت فرقه ایی در قالب احزاب ملی و دیگر اندیشه ها از میان همین کردها و آذری ها و عرب ها و… می باشند که فدرالیسم قومی را بزرگترین خطر برای ایران می دانند. همانگونه که اشاره شد قومگرایان برای گمراه کردن ذهن ها از «ستم فارس ها» یا «ملت فارس» سخن می رانند که این سخن گزافه ایی بیش نیست؛ در ایران امروز همانگونه که ملت یا قومی به نام ماد و پارت نداریم ملت یا قومی به نام فارس هم وجود خارجی ندارد در واقع بیشتر ایرانیان از جمله آذری ها و کردها و بلوچ ها و …از زیرمجموعه های این سه قوم – و نه ملت- ایرانی می باشند. دیگر اینکه قومگرایان تجزیه طلب، رسمی بودن زبان فارسی را نشانه ایی از ستم فارس ها می دانند. پاسخ به این بیهوده گویی در این نوشته نمی گنجد برای آگاهی در این زمینه، نوشتار پربار (زبان فارسی و هویت ایرانیان) نوشته ی آقای محمد جلالی چیمه پیشنهاد می شود. این نکته را نباید از یاد برد که همه ی قوم های ایرانی آرزوی ایرانی یکپارچه و آزاد را دارند و با همه ی هستی خویش در این راه گام برمی دارند جنبش ملی مردم ایران در سال 88 نشانی روشن بر این امر است که امروز در همه ی ایران ریشه دوانیده است؛ دیگراینکه برای نمونه آیا می توان راهپیمایی پرشور مردم تبریز برای بزرگداشت نام خلیج فارس با حضور دویست هزار نفر را فراموش کرد؟ و……

به موضوع فدرالیسم باز می گردیم. دلیل چند کشور یا ایالت برای تشکیل دولت فدرال چه  می تواند باشد؟ در جغرافیای سیاسی  یکی از اصول اولیه ی پیشرفت هرکشور وملتی در تمامی زمینه ها، جمعیت و مساحت آن کشور معرفی شده است یعنی هر اندازه جمعیت و مساحت بیشتری داشته باشد توان بالقوه ی بیشتری برای پیشرفت دارد. یکی از اصلی ترین دلایل ایجاد یک اتحاد فدرال نیز بر همین اصل استوار است درنگ در این نکته باعث می شود که ازفلسفه ی تشکیل اتحادیه ی اروپا آگاهی بیشتری داشته باشیم چراکه یک اروپای واحد با مساحت و جمعیت بیشتر در معادلات نظامی، سیاسی و اقتصادی بین المللی بهتر می توانست برش داشته باشد و دیدیم که اینگونه شد. فروریختن دیوار برلین و دوباره یکپارچه شدن آلمان و همچنین رهایی اروپای شرقی از بند و زنجیر دردناک کمونیسم پس از فروپاشی شوروی، ایجاد اتحادیه ی اروپا را  بیش از پیش الزامی کرد. خواست اروپاییان پیدا کردن هویتی جدید جدا از سیطره ی آمریکا بود خواست آن ها ایجاد یک ابرقدرت همپای آمریکا بود و چاره را دراتحاد با یکدیگر یافتند. ریشه های ایجاد آلمان متحد در سال 1875علاوه بر خواست تاریخی ملت آلمان برای یکی شدن، همین امر است. اتحاد اولیه ی سیزده ایالت آمریکا در سال1776 برای بیرون راندن استعمار انگلیس برهمین اصل بوده است و این یکی شدن های موفق، باعث شد تا دیگر ایالت ها نیز کم کم و با گذشت سالیان به آن بپیوندند. در اروپای قرن 17 برخی پادشاهان برای ایجاد بستری مناسب در جهت پیشرفت سرزمین خویش، به این نتیجه رسیدند که باید بر جمعیت سرزمین خود بیافزایند بنابراین با دادن زمین های کشاورزی و پرداخت کمک های مالی بلاعوض به مردم دیگر کشورها، آن ها را برای مهاجرت به خاک تحت فرمان خویش تشویق می کردند. همه ی جهانیان در تلاشند تا با ایجاد پیوستگی هایی هرچند کوچک بر توان کشور و ملت خود بیافزایند ولی برخی افراد ملی گرا  که درد ایران را بر دل دارند همراستا با میهن فروشان، ناخواسته با سخنان نسنجیده ی خود پایه گذار خطرتکه تکه شدن ایران می شوند تا به جای برداشتن گام های رو به جلو برای ایرانیان، هزاران گام آن ها را به عقب برگردانند. انتظاری از قومگرایان و فرزندان مارکسیسم لنیسنیسم نمی توان داشت چراکه اندیشه غیر ایرانی آن ها بر کسی پوشیده نیست آن ها امتحان خود را پس داده اند ولی بر کسی چون نوه ی رضاشاه بایسته است که مواضعش را به صورت علمی و با شناخت کافی بیان کند.

بار دیگر تاکید می کنم زمانیکه چند ایالت یا کشور به این نتیجه می رسند که با اتحاد یکدیگر بهتر می توانند در مسیر پیشرفت قرار بگیرند تشکیل یک دولت فدرال می دهند نه اینکه یک سرزمین همیشه یکپارچه را با دست خود از طریق ایجاد فدرالیسم آن هم بر پایه ی واحدهای قومی به سوی تجزیه سوق دهیم.

زمانی می توان از ایجاد یک فدرال ایرانی سخن به میان آورد که یک ایران با حکومت متمرکز ملی، دموکراتیک و نیرومند در همه ی عرصه ها، به وجود آمده باشد که هر فردش بدون تبعیض با هر اندیشه، دین، جنسیت و قومیت دارای حق شهروندی باشد و ایرانی بدون “اقلیت” قومی و دینی هستی یافته باشد آن زمان بر اساس گستره ی بزرگ ایران فرهنگی می توان از به هم پیوستن با سرزمین های به زور جداشده از پیکره ی ایران که دارای ساختار سیاسی جداگانه شده اند تشکیل یک دولت فدرال داد که واحد های قومی اساس آن را ایجاد نخواهند کرد. آزادی دادن به قوم های ایرانی برای تصمیم گیری در سرنوشت خود که همانا آزادی همه ی ایرانیان است یک چیز است ولی ساختار بخشیدن به فدرالیسم قومی از طریق چندپاره کردن ایران چیز دیگری است که نتیجه ای جز تجزیه و برباد رفتن ایران نخواهد داشت.

واحدهای کوچکتر تشکیل دهنده ی دولت فدرال دارای حقوق خودگردانی و خودمختاری هستند(2) بدیهی است زمانیکه چند ایالت یا کشور تشکیل یک فدرال می دهند حق خودگردانی و خودمختاری خویش را نگاه می دارند دولت فدرال برآمده از آن چند ایالت یا کشور نیز هیچگونه فشار و یا نگرانی از بابت تجزیه طلبی واحدها نخواهد داشت چراکه تمامی واحدها با اراده و خواست خویش این اتحاد را تشکیل داده اند آن ها به این اتحاد نیازمند می باشند وگرنه آن را هستی نمی دادند.

خودگردانی حق تصمیم گیری برای اداره ی امور داخلی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی یک منطقه، سرزمین یا گروه قومی در درون یک کشور است خودگردانی در نهایت به خودمختاری کامل می رسد.(3)

خودمختاری حق تشکیل دولت ملی برای گروه های قومی و ملیتی است که از دولت های چند ملیتی و از امپراتوری ها جدا می شوند.(4)

اما زمانیکه یک کشور یکپارچه بر اساس گفتمان قومگرایانه به منطقه ایی حق خودگردانی داده یا به فدرالیسم قومی تن دهد – ایجاد چند واحد قومی سیاسی از یک کشور یکپارچه – آن منطقه ی قومی خودگردان یا واحدهای سیاسی فدرال قومی به مرور زمان در جهت خودمختاری کامل حرکت کرده و به آن دست می یابند این روند با تشکیل دولت ملی آغاز می شود سپس از طریق جنگ با دولت مرکزی و یا دولت فدرال قومی ادامه می یابد و در نهایت با کشتارهای قومی و مذهبی در جهت یکسان سازی و نیز دخالت بیگانگان به پایان می رسد.

بی دلیل نیست که همه ی قومگرایان خود را ملتی جداگانه در ایران معرفی می کنند تا نشان دهند ایران کشوری چندین ملیتی است و نه دارای قوم های گوناگون تا بتوانند مسیر جداسازی و استقلال را تا پایان به پیش ببرند پس باید دانست آن حزب و یا فرد قومگرا که به جای نام بردن از قوم های تشکیل دهنده ی ملت ایران از هر قوم به عنوان ملتی جداگانه یاد می کند(ملت کرد و آذری و ترک و عرب) وطن فروش تجزیه طلبی است و نه چیز دیگر. با نگریستن به کشورهای فدرال دموکرات و پیشرفته مانند آلمان و آمریکا می بینیم که همه ی واحدها خود را جزیی از ملت آلمان یا آمریکا می دانند؛ پس فدرالیسم نه تنها نافی ملت یکپارچه نمی باشد بلکه به بهترین وجهی در تقویت بنیادهای ملی می کوشد چراکه خواستگاه ایجاد آن به هم پیوستن بوده است و نه از هم گسستن. آشکار است که سردمداران اندیشه های قومگرایانه که در پی فدرالیسم قومی هستند و خود را ملتی جدای از ملت ایران می دانند خواسته ایی غیر از رهایی قوم خود از زیر ستم حکومت ها دارند و آن تجزیه ی دگرباره ی ایران است. جالب این جاست که آذری ها و کردها خود ازاولین قوم هایی بوده اند که ملت ایران را یکپارچه و نیرومند ساخته و برقرار کننده ی حکومت مرکزی در ایران بودند؛ آذری ها در درازنای تاریخ پر فراز و نشیب این سرزمین همیشه برای نگاهبانی از ایران و ملت ایران جانفشانی ها کرده اند چراکه خود را ایرانی می دانستند و می دانند ولی می بینیم چند روشنفکرنمای قدرت طلب برای رسیدن به سودای حکومت کردن خویش این همه افتخار را انکار کرده و به فریب ایرانیان دست می زنند.

با همه ی این تفاسیر، بیایید کمی چشم خود را بر حقیقت ببندیم و با پذیرش شیوه ی فدرالیسم قومی آن را بهترین راه برای اداره ی ایران به حساب آوریم تا ببینیم چه پیامدهایی دربر دارد. می دانیم که در فدرالیسم به غیر از ارتش و سیاست خارجه که در دست دولت فدرال است، دیگر امور در دست واحد های فدرال خواهد بود.

1- واحدهای فدرال باید دارای اقتصاد خود بنیاد باشند و هر واحد باید بتواند امور اقتصادی خود را به خوبی به پیش ببرد ولی در فدرالیسم قومی در ایران بر اساس نقشه های خودنوشته ی قومگرایان خواهیم دید که یک واحد آنچنان ثروتمند می شود که نمی داند با این همه ثروت چه کند(مثلا واحد خوزستان) و واحدی دیگر آنچنان فقیر خواهد شد که نیمی از جمعیتش را از دست خواهد داد (مثلا واحد بلوچستان) طبیعی است که برای نمونه، واحد خوزستان یا آذربایجان از این بابت نگرانی نخواهند داشت و مسئولیتی به عهده نمی گیرند چون دیدی ملی در آن ها وجود ندارد و فقط منافع قوم خویش را در نظر دارند پس بلوچ ها می مانند و هزار پشیمانی از ایجاد فدرال قومی. البته در این رابطه برخی می گویند باید دولت فدرال کمک اقتصادی نماید که این دقیقا به خاطر عدم درک درست از شیوه ی فدرالیسم است در این شیوه دولت فدرال که از به هم پیوستن چند کشور یا ایالت تشکیل شده است نقش تنظیم کننده ی روابط بین واحدهای متحد را دارد و تمامی هزینه های ارتش و سیاست خارجه را باید واحدهای فدرال تشکیل دهنده ی دولت پرداخت کنند. همانگونه که می بینیم همه چیز وارونه است یک ایران یکپارچه تن به فدرال قومی می دهد پس از آن اگر واحد ها نتوانند اقتصاد خود را پویا نمایند باز انتظار از دولتی دارند که تنها سیاست خارجه و ارتش را در دست دارد و خود متکی به اقتصاد واحدهایش
می باشد!

2- فتنه ی شیخ خزعل به همراه برخی خان های بختیاری در خوزستان زیر نظر اربابشان انگلیس و همچنین دیگر فتنه ها و نا آرامی های بوجود آمده در سرتاسر کشور، رضاشاه را وادار کرد که به تشکیل یک حکومت متمرکز در تهران همت گمارد تا تمامی امور کشور در آن جا پی ریزی و اجرا گردد دیگر اینکه خیانت های دو حزب دموکرات آذربایجان و کردستان زیر نظر دایی یوسفشان(جوزف استالین) محمدرضا شاه را بر آن داشت که بیش از پیش به تحکیم قدرت حکومت مرکزی در تهران اقدام نماید این راهکار تا بدان جا پیش رفت که امروز نیز قلب تپنده ی ایران همچنان تهران است و تلاش های جمهوری اسلامی برای انتقال پایتخت به دلیل هزینه های سرسام آور آن ره به جایی نبرده و نخواهد برد اگر چند ایالت و یا کشور بخواهند دست به تشکیل فدرالیسم بزنند انتخاب محل دولت فدرال و دیگر کارها و هزینه های مربوط به آن با اینکه بسیار پیچیده و سنگین می باشد، کاری شدنی است اما انتقال تمرکز از تهران به همه ی واحدهای  تشکیل شده، آنچنان هزینه و زمانی را در بر خواهد گرفت که انجام آن بیشتر به دیوانگی خواهد ماند تا کاری شدنی و منطقی.

3- اگر به تعداد قوم هایی که در ایران زندگی می کنند نظری بیاندازیم خیال پیاده کردن شیوه ی فدرالیسم قومی در ایران بیشتر به یک جوک خواهد ماند تا طرحی شدنی. قوم های ایرانی تنها آذری، ترک، کرد، بلوچ و یا عرب نیستند آیا قوم های بسیار بزرگ لر، بختیاری و لک را می شود فراموش کرد؟ کردها به اتحاد با لک ها امیدوارند و با اینکه آن ها را کرد اصیل نمی دانند ولی زیرمجموعه ی خود به حساب می آورند درحالیکه لک ها برای خود هویتی جدای از کرد قائل می باشند و گرایشی به تجزیه در روشنفکران آن ها وجود ندارد؛ قوم های ارمنی و آشوری با دو هویت قومی و دینی، گیلکی، مازنی، سیستانی، بهمه ای، ترکمن، اصفهانی، دزفولی و شوشتری و بهبهانی و بسیار قوم های ریز و درشت دیگر که در کرمان،خراسان، بوشهر و هرمزگان و فارس و … نیز پراکنده اند را به تعداد قوم ها بیفزایید. آیا به همه ی آن ها یک واحد تعلق می گیرد یا فقط قوم های بزرگ این حق را به دست خواهند آورد؟ آیا قوم های با جمعیت کمتر اقلیت به حساب خواهند آمد و چنین حقی بدان ها تعلق نخواهد گرفت؟ و این نابرابری بیدادگرانه ی اقلیت و اکثریت را دگربار بر ملت ایران تحمیل خواهیم کرد؟

در کوهدشت لرستان منطقه ای به نام «رومان» وجود دارد که برگرفته از نام بازماندگان رومی می باشد این رومی ها در جنگ با ساسانیان اسیر شدند، در ایران ماندند و تابعیت ایران را پذیرفتند امروزه آن ها در قالب قوم رومانی، خود را ایرانی می دانند.

4- مرزبندی هندسی واحد های قومی چگونه خواهند بود؟ ترکها و آذری ها در استان فارس، بخشی از خوزستان مانند شهرستان هفتکل و تعداد نفرات بسیاری از طایفه های گندزلو و بیاتی در پهنه ی استان، آذربایجان غربی و شرقی، تهران، همدان، زنجان و چهارمحال بختیاری و…. پراکنده اند. کردها در شهرستان «قلعه تُل» نزدیکی ایذه درخوزستان بسیارند به گونه ایی که یکی از کوی های این شهرستان نام «کردنشین» برخود دارد و شهرت همگی آن ها کردی می باشد؛ باز در همین خوزستان و در شهرستان رامهرمز و روستاهای اطراف آن، طایفه ی بزرگ «کردزنگنه » سالیان دراز می باشد که سکنی گزیده است؛ دیگر اینکه طایفه ی بزرگ «کرمانژ» در خراسان به سر می برد؛ جدای بر این، کردها در ایلام، لرستان، کرمانشاه، کردستان و اذربایجان غربی و دیگر نقاط ایران جمعیت فراوانی هستند؛ عرب ها در خوزستان می باشند عشیره ایی از آن ها سالهاست که در یزد زندگی می کند و تعدادی از آن ها در بوشهر اقامت دارند؛ لرها در شهر اندیمشک استان خوزستان و استانهای لرستان، بوشهر، کرمانشاه و همدان و… می باشند؛ بختیاریها در خوزستان، اصفهان، لرستان و چهارمحال و….. بسیارند. این پراکندگی و آمیختگی جمعیت را برای کل قوم های ایرانی در نظر بگیرید افزون بر این بسیاری از کردها، آذری ها، بلوچ ها و کلا همه ی قوم های ایرانی بدلیل شرایط کاری، ازدواج و دیگر دلایل در کل ایران پراکنده اند. با این شرایط چگونه می شود یک مرزبندی هندسی برای ایجاد واحد های قومی یک دولت فدرال قومی متصورشد؟ هر کدام از قومگرایان یا تجزیه طلب ها برای خود نقشه ایی ساخته اند!! آیا می شود ملت یکپارچه ی ایران با این پراکندگی قومی بسیار گسترده را وادار کرد که زندگی و کاشانه ی خود را ترک گویند و به این مرزهای خودنوشته پای بگذارند؟ در خوزستان جدای بر بختیاری ها و عرب ها که بیشتر می باشند قوم های لر، دزفولی، شوشتری، بهبهانی و ترک و کرد در کنار هم زندگی می کنند؛ خوزستان یکی از پایگاه های اصلی زرتشتیان ایران می باشد «صُبّیان مَندایی» پیروان دینی حضرت یحیی در اهواز و یهودیان بهبهان را نیز فراموش نکنید. دیگر اینکه چون خوزستان یکی از بزرگترین منطقه های صنعتی و اقتصادی ایران می باشد از همه قوم های ایرانی، مهاجر پذیرفته است که در کل خوزستان پراکنده اند هرچند واژه ی مهاجر نمی تواند درست باشد چرا که ایران از آن همه ی ایرانیان است نگارنده مطمئن می باشد که این پراکندگی قومی در کل ایران حاکم است.

5- کافی است نگاهی به نقشه های ادعایی قومگرایان یا تجزیه طلبان بیندازیم و به عمق بیهوده گویی آن ها پی ببریم؛ خنده داراین است که از هم اکنون اختلافات مرزی آن ها که بوی تهوع آور کشتار و جنگ و پاکسازی نژادی و مذهبی از آن بلند است، آغاز شده است. کردها و آذری ها بر سر ادعای مالکیت آذربایجان غربی برای هم خط و نشان می کشند و توهین ها را نسبت به هم تا آن جا رسانده اند که تحملشان را از دست داده و همدیگر را تهدید به جنگ می کنند!! بازدید از تارنماهای تجزیه طلبان کرد و ترک و به ظاهر دموکراتی ها، بیشتر این جریان را آشکار می کند می توانید به درگیری های آقایان حسن زاده دموکرات کرد و نظمی افشار تجزیه طلب ترک بنگرید یا از اعلان جنگ حزب تجزیه طلب استقلال آذربایجان جنوبی!!!! به تجزیه طلبان کرد شگفت زده شوید و … تجزیه طلبان عرب که گستره ی نقشه ی خود را به فارس و بوشهر و هرمزگان رسانده اند،اعراب بدوی در 1400 سال پیش با شمشیر خود وارد ایران شدند و پس از دو قرن جنایت و بیداد قدرت را در ایران از دست دادند، ولی ایرانیان با بزرگمنشی همیشگی خود آن ها را به عنوان مهمان پذیرفتند و اینک از خود می دانند اما امروز چند تن تجزیه طلب عرب برای خود تاریخ سازی کرده خوزستان را عربستان نامیده، آن را سرزمینی عربی معرفی می کنند و نام های عربی بر شهرهای آن می نهند. به همینگونه چون در زمان جنگ ایران و عراق عده ایی از عرب ها به شیراز کوچ کرده یا عده ایی دیگر از آن ها به بوشهر مهاجرت کرده اند فارس و بوشهر را نیز از ازل سرزمین هایی عربی قلمداد می کنند! این بیهوده گویان حتما نمی دانند که دسته ایی از عرب های ایرانی در دهلران و یزد زندگی می کنند و گرنه یزد و ایلام را نیز به نقشه ی خود خواهند افزود. با درنگ بر عملکرد این بی خردان به این نتیجه می توان رسید که این ها خود را در صدر اسلام پنداشته و هوس ایران گشایی دوباره به سرشان زده است. بر این پایه کسانیکه از فدرالیسم قومی به بهانه ی رفع ستم از قوم های ایرانی دم می زنند در واقع برعلیه قوم خویش در تلاشند چراکه آمیختگی جمعیت قومی ایران آنچنان است که امکان جدا ساختن آن ها از یکدیگر کاری ناشدنی ست وپیاده کردن فدرالیسم قومی نتیجه ایی در بر نخواهد داشت مگر ستم دوباره بر قوم های ایرانی از جمله برهمان قوم های در پی فدرالیسم قومی.

برای نمونه واحد خوزستان را در نظر بگیرید می بینید که ترک ها و کردها در اقلیت خواهند بود پس بازهم اقلیتی برجای می ماند و بازهم ستم بر اقلیت ها به قوت خود باقی خواهد ماند با این تفاوت که این بار این ستم با شدت عمل بیشتری نسبت به گذشته اعمال خواهد شد.

6- باید پرسید که پس از برقراری فدرالیسم قومی در ایران آیا قومگرایان، زبان فارسی را به عنوان زبان رسمی واحدهای خویش خواهند پذیرفت؟ اگر آن ها این را نیز برنتابیده و حق آموزش زبان مادری را به “قانون آموزش به زبان مادری” دگرگون کنند و شرایط طوری پیش رود که تمامی امور هر واحد فدرال قومی به زبان آن قوم انجام گیرد آنچنان بلبشوی خنده داری ایجاد می شود که مایه ی مضحکه ی جهانیان می شویم یعنی در ایرانِ فدرالِ قومی، ملتی زندگی می کند که هر واحد آن توانایی ارتباط با واحد دیگر و حتی با دولت را ندارد البته شاید بتوان در این دولت بی بنیاد وزارتی بی بنیادتر، بنام وزارت امور خارجه ی داخلی اختراع کرد تا با این کاربشود بر این ناهمگونی احمقانه چیره گشت!! در آن روز مثلا اگر یک کرد بخواهد به واحد آذربایجان برود برای رساندن منظور خود حتما باید به زبان انگلیسی متوسل شود!!! البته شاید بتواند به صورت پنهانی با فارسی سخن گفتن کار خود را راه بیاندازد ولی پس از گذشت یک نسل زبان فارسی به دست فراموشی سپرده می شود و این همان روزیست که بهانه برای استقلال و تشکیل دولت ملی به دست هر واحد قومگرا می افتد و آنچه نباید بشود رخ خواهد داد البته اگر قومگرایان نخواهند زودتر به تجزیه ی ایران  مبادرت ورزند.

دیگر اینکه برخی مثال کشور بلژیک را می آورند که دارای سه زبان می باشد؛ بلژیکی که خود به درگیری های قومی شدید دچار است و نتیجه ی تجزیه ی قومگرایان از هلند می باشد در پاسخ باید گفت که در ایران زبان ها و گویش ها، بسیار بیشتر از سه عدد می باشند.

7- جایگاه به اصطلاح اقلیت های دینی مانند بهاییان، یهودیان، مسیحیان، زرتشتیان و صُبّیان (صابِئین مَندایی) که هویتشان برآمده از دینشان می باشد چیست؟ آیا به آن ها نیز حق داشتن یک واحد فدرال داده می شود؟ اگر پاسخ آری است یهودیان بهبهان خوزستان همراه با یهودیان پراکنده درسراسر ایران و یا صبیان خوزستانی در کجای ایران به این حق خواهند رسید؟ بهاییان و مسیحیان کجا؟ واحدهای دینی را نیز به واحدهای قومی بیفزایید!! اگر که نه، آیا آن ها دوباره در جایگاه اقلیت پیشین خویش باقی می مانند تا به دیده ی شهروند درجه چندم در هر واحد بدان ها نگریسته شود؟ یا شاید بهترین راه پاکسازی و یکسان سازی از طریق کشتار وحشیانه پاسخ این مشکل خواهد بود؟؟!! به نظر راه حل ساده ایست!!! برای یکسان سازی قومی هم می تواند کابرد داشته باشد اینطور نیست؟!! یا شاید می توان به دلیل اندک بودن برخی از پیروان دین های گفته شده با زور
آن ها را از میهن و کاشانه ی خود بیرون انداخت؟

قومگرایان لازمه ی رسیدن به دموکراسی در ایران را حکومت فدرال می دانند که این سخن بازهم ازعدم شناخت درست ایشان ازفدرالیسم است بار دیگر باید متذکر شوم که فدرالیسم شیوه ی حکومت کردن نیست بلکه شیوه ی اداره ی کشور در قالب هر شکل حکومتی است که این حکومت می تواند دموکراتیک باشد یا دیکتاتوری. همانگونه که آمریکا و آلمان جمهوری های فدرال دموکرات هستند امارات متحده عربی، شیخ نشینی فدرال ولی بدون دموکراسی می باشد، بنگلادش نیز روی دموکراسی را به خود ندیده است همانگونه که شوروی یک جمهوری توتالیتر پلیسی بود که به صورت فدرال اداره می شد.

قومگرایان و تجزیه طلب ها مورد حمایت کامل اروپا و آمریکا قرار دارند سیاستمداران آن ها گاهی مستقیما از تجزیه ی ایران سخن می گویند و گاهی در پشت شعار همیشگی نبود حقوق بشر در ایران، گفتمان قومگرایی را تقویت می کنند. نگارنده همچون بسیاری دیگر، قومگرایی را زاییده ی استعمار می داند ودلیل پشتیبانی استعمار نوین از آن را آن گونه که خود بازگو می کنند دفاع از حقوق بشر قلمداد نمی کند چراکه سیاست های جهانی آن ها وارون این شعار دلربا می باشد. این نوشته را در آینده ی نزدیک از دید “چرایی پشتیبانی قدرت ها ازگفتمان قومگرایی “پی خواهم گرفت امید که کارساز باشد.

در پایان باید گفت با توجه به شرایط موجود در ایران که ویژه ی خودش می باشد و هیچگونه همانندی میان آن و دیگر ملت ها و کشورها نیست، برپایی فدرالیسم قومی نه تنها دردی را از ملت رنجدیده ی ایران دوا نخواهد کرد بلکه ایران را از مرداب امروزی به باتلاق تجزیه، پاکسازی نژادی و کشتارهای قومی مذهبی می کشاند این شیوه، مادر تعصب و ارتجاع می باشد فدرالی که هیچگونه عدالت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را در پی نخواهد داشت و نامی از ایران برجای نخواهد گذارد.

پاینده ایران

یاری نامه:دانشنامه ی سیاسی نوشته ی داریوش آشوری. چاپ هشتم

Entry Filed under: Uncategorized,نوشتارها. برچسب‌ها: , , , , , , , , , , , , , , .



Leave a comment

hidden

Some HTML allowed:
<a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>

Trackback this post  |  Subscribe to the comments via RSS Feed


تازه ها :

پیوندها

بایگانی‌ها