Archive for ژانویه, 2008

برای سرور دکتر منوچهر یزدی به پاس نوشتارهای ارزشمندشان

می خواهم در این کشت زار گریه کنم… 
 

سرور گرانمایه جناب دکتر منوچهر یزدی 

با درود فراوان و آرزوی تندرستی و پیروزی برای شما  

نوشتارهای شما سرور گرانمایه درباب کالبد شکافی جریان روشنفکری و نیز احزاب درایران بسیار آموزنده و گفتاری تامل برانگیز است، چنانچه قلم شما، اندیشه ی هر فرد خویشکارو وطن پرستی را با پرسش های گوناگون و علامت سووال های فراوان روبرو خواهد کرد. ازهمین روی و با توجه به عنوان این جستار که خود تشریحی است بسیار درد آور بر دیدگاه ها و عملکرد های کسانی که سالیان سال سخن از آزادی و حقوق بشر می زدند،اما به محض این که بوی خوش قدرت را شنیدند، چنان تصفحیه حساب هایی خونین به راه انداختند که بی گمان تاریخ این سرزمین چنین روزهایی را کمتر به چشم دیده بود، گویی زمانه به عقب بازگشته بود و قرون تاریکی و نادانی که بشریت سالیان سال است از آن روزها فاصله گرفته بود به خانه ما و عصر ما یعنی دوران شکوفایی خرد و اندیشه و گسترش دانش در کهکشان های این هستی بزرگ گام نهاد بود.آری همان گونه که به تناوب در نوشته های خود آورده و تکرار کرده اید، نسل جوان جامعه ایرانی باید بیش از گذشته تاریخ میهنش را مطالعه نموده تا هرچه بیشتر بتواند دربزنگاه های تاریخ که با خود تند بادهای سخت حوادث تاریخی را به همراه دارد و با انباشت فکری و فرهنگی که دراندیشه نموده، راه را ازچاه شناخته ودرتصمیم گیری خود نه چونان هنگامه ی واقعه هولناک 57 آزمون سختی را پس ندهد و از نسلی که درآن زمان با توجه به آموزش و پرورشی که به هر روی تا حدود زیادی خودشناسانه و به نظر نگارنده وطن پرستانه، آرمان خواهانه ، نوع دوستانه، خویشکارانه و پاسدار آیین و باورهای عرفی جامعه بود،تبدیل به نسلی سرخورده و تمام آرزوها و آرمان های خود را برباده فنا داده، نشود و یا همچون نسل من در وادی گمگشتگی و بی سرانجامی به انتظار آینده ای نامعلوم و مبهم، شب روزخویش را از سر بگذراند، آری جستارهای شما تلخ وگزنده و برای من و هم نسلانم می تواند بسیارمفید و راهبردی باشد،اگر که هنوز گوش شنوایی و چشم بصیرتی باقی مانده باشد!! چرا که حوادثی که بر توده ی مردم در این 28 ساله حاکمیت فرقه ای رفته، چنان روح و روان ملت ایران را خسته و رنجور ساخته که گویی دیگر نای و توانی برای آنان باقی نمانده است.چشمان من با جوانی که در بهترین روزهای زندگی حوصله ی خودم را هم ندارد، با دختر جوانی که می خواهد ازجاده زندگی پیاده شود، با زنی که فقر وتنگدستی ،زندگی و کانون گرم خانوده اش را از او گرفته و به امید یافتن سرپناهی به آن سوی مرزهای آبی می رود و برای رهایی ازتنهایی و بی کسی تن می فروشد، بامعتادی که می گوید جامعه از من بیمار و معتاد تر است،با دانشجویانی که زمانی مظهر آرمانخواهی و دادگری در جامعه ایرانی بودند و اکنون غرق در تزریق و سرنگ و تازه تر کراک وشیشه شده اند،با استاد دانشگاهی که به دوراز چشمان شاگردانش مسافر کشی می کند تا زندگی کند که نمیرد،با کارگرجوانی که به تازه گی پیمان زناشویی را بسته و با یک مراسم ساده عقد، همسرش را به خانه ی بختِ نداشته آورده و درد و رنج خود را از زندگی چنین بیان می کند: آنقدر فقیرم که کفر از هر طرف به سویم روانه است چرا که مدت یک هفته است که من و نو عروسم فقط آب ونان می خوریم تا شاید سیر شویم، با دانشجوی مبارز وآگاهی که توانسته با سختی و رنج و در خانواده ای فقیر و تهیدست مدارج علمی را طی کند ولی به هنگام مصاحبه و بهتر بگویم گزینش دستگاه های تفتیش عقاید قرون وسطایی و تنها به دلیل عشق و علاقه به میهن و به گناه ارتباط با نهضت مقدس پان ایرانیسم از حق خدادادی و قانونی تحصیل محروم شده است و دستگاه حاکمیت به وی لقب ستاره دار (همچون ستاره هایی که بر سینه یهودیان در جنگ دوم زده می شد)، می دهند ، آری چشمان با همه این توده های سرگشته و عاجز شده از سختی های روزگار آشنا است. سرور گرامی اگرشما عصبانی هستید بخاطر از دست رفتن آن شکوه و عظمت برای نابودی و اعدام ارتش ایران،برای گوشه نشینی، تبعید و به زندان رفتن وطن پرست ترین عناطر جامعه ایرانی، برای اینک به روزگاری نه چنادن دور ریاست دانشگاه تهران یعنی قلب علم و اندیشه میهن را،ناتل خانلری ها،حکمت ها،عالیخانی ها و… را بر عهده داشتند و اکنون به دست بنیادگرا ترین کسان که همه چیز و همه کس را تنها از سوراخ تنگ ایدئولوژی مخوف خویش می بینند و سعی در اسلامی کردن فیزیک و شیمی و در نهایت علم و دانش که مقوله ایست جهانی بودند ،همچنان شب ها را در آرزوی تحقق اقتصاد توحیدی سحر می کنند و در یک کلام فروپاشی و اعدام مدیریان وطن پرست جامعه بزرگ ایرانی را به چشم دیده و شما به نمایندگی از این نسل قلم بر داشته و پرده ها را کنار زده و سیاه کاران و خائنان را که گرگانی  درپوستین گوسفند بودند را برای جوان ایرانی هویدا و آشکار ساختید واما من که پرخشجویانه و به عنوان یک جوان عاصی و معترض و گستاخ،  می پرسم وهمه را نقد می کنم و به نقد می کشم،علاوه بر اینکه عصبانی هستم، سخت کم طاقت هم شده ام وبرای رهایی و یافتن سرپناهی به دنبال دلیل و پاسخ به پرسش هایم به نوشتارهای شما روبرو می شوم و علت بدبختی ملتم را،راز بیچارگی نسل خویش را،علت افسوس و عذاب وجدان داشتن نسل شما را،از این که دیگرخروشی و جوششی بر نمی خیزد،علت مخالفت های وطن پرستان را با حاکمیت فرقه ای را می فهمم و در می یابم،بله نوشتار شما به من کمک فروان کرد تا بتوانم تا حدود زیادرنج ودرد هایم را کاسته شود.

بله آن هایی که سالیان سال مورد اعتماد و وثوق ملت بودند تو زرد از آب در آمدند آن ها نقاب از چهره برداشتند، نشان دادند که سیما و روحشان چگونه در تسخیر اندیشه های اهریمنی و انیرانی درآمده،بله سرور یزدی همه ما که در صف مخالف با اینان هستیم در واقع اپوزان اهریمن و تاریکیم و وسخت بودن جنگ با تاریکی را شما بهتر از همه ما می دانید و این موضوع را به خوبی دریافتید که با تاریکی نمی شود جنگید، بلکه باید روشنایی را آورد و آفتاب را عیان کرد و شما شمع را روشن کردید.همان گونه که بارها نوشته بودید آنان ظاهر روشنفکر مآب آزادی خواه و مبارز و انقلابی و در صف مبارزان با رژیم گذشته قرار گرفته بودند تا به ما درس رهایی و استقلال و آزادی بدهند آری بدبختانه همه آن سران و انقلابیون دو آتشه که یکی پرچم سرخ به دست داشت و دیگر علم ابوالفضل، یکی بی خدا و دیگری با خدا،یکی مسلمان ترمز بریده و دیگری کافر از همه اعتقادات و اندیشه های الهامی دست کشیده ،بله همگی با همه این اختلافات و دیدگاه های صد درصد متضاد، دست به دست هم دادند تا فرشته را این بار نه از آسمان که از پاریس به ایران بیاورند تا دیو را از میهن بیرون کنند.

عجب، نسل شما، قدرت فهم و درک تشخیص دیو وفرشته را نداشت وشما از این موضوع سخت عصبانی هستید و من اعتراف می کنم که نسل شما از نسل من بیشتر احساس گناه می کند.  آری انقلابیون هر کدام سر در آخور یک اردوگاه یکی در دانشکاه پاتریس لومبومبا  دانش آموخته و لقب آیت خدا گرفته بود و دیگری در سوربون مهد دانش و ترقی واپسگرایی را فرا می گرفت و علی را لنین می دید و و ابوذر را چه گورا ، و دیگری را در آمریکا به اخوان مسلمین گره می خورد،این ها به روزگاری نه چندان دور، همگی قهرمان و سربازان فداکار وطن از سوی ملت شناخته شده بودند ولی وقتی اکنون کارنامه ی سیاه آنان، بازی های پلیدی که بر سر این مردم آورند و دادگاه های نظامی و صحرایی که برای پاسداری از آرمان های انقلابی شان به راه انداختند تا آموزه های کرملین و دایی یوسف را به عینه اجرا کنند فاش می شود، همه ما دچار سرگیجه می شویم. باور بفرمایید با کسانی روبرو شده ام که همچنان روبه کرملین و پشت به وطن میخوابند. داستان غم انگیزی که شما برای آگاهی هم نسلان من می نویسید به نسل ما آموخته که :آنان قهرمان نبودند،آنان فداکار نبودند،آنان تنها بی وطن بودند. تجربه ای سخت که به مرگ نسلها انجامید. و مرا و شما را ماتم نسل ها سوخته است و همین سوختن و نابودی نسل و نژاد ایرانی باعث شده که هم نسل من و هم نسل شما به چاره جویی بیفتیم و علاج کنیم واقعه و حادثه ای را که در بهمن ماه سرد همه را کباب و سرخ کرد.

باید نوشت و گفت برای ایران و برای آنانی که از پس نسل ما می آیند شاید زندگی برای نسل آینده چنین تیره و تار نباشد و این بزرگترین رسالتی است که ما بر عهده داریم و شما سرور گرامی با آگاهی کامل و با شجاعت تمام در این راه گام نهادید و تمام خطرات را به جان دل خریدارید. بی گمان تاریخ را اگر تنها فاتحان می نوشتند امروز دیگری یادی از دلاوری های جانبختگان راه میهن نبود و همه آن فداکاری ها در غبار روزگارفراموش می شدند پس هنوز جای امیدی است که تاریخ به قلم  شما و هم اندیشانتان برای ایران و ایرانی رویداد هایی را بازگو خواهد نمود که از هر جهت می تواند پس از آن آموزنده و آیینه عبرتی باشند برای همه نسل های نژاد ایرانی.

در این راستا چنین می اندیشم که با  همکاری سایر دوستان و با پخش این جزوات بوسیله ی سایت های اینترنتی و نیز جزوات با تیراژ بسیار بالا و همراه با کیفیت مناسب برتعداد خوانندگان این نوشتارها افزوده شود، اگر که کوشش شود و این مقالات به صورت کتابی جداگانه ها و در فصل ها و بخش های از هم مجزا شده، تهیه گردد بی گمان برتاثیر گذاری این نوشته ها و همچنین قابل استناد شدن این نوشته ها دربحث ها و گفتگوهایی که در میان گروه های مختلف سیاسی پیش خواهد آمد، می افزاید. به هرروی با وجود امکانات محدود کنونی، نبود هیچ گونه سخنگاهی و تریبونی برای نهضت مقدس پان ایرانیسم و حزب سرفراز پان ایرانیسم، نداشتن حتی یک نشریه و روزنامه، می توان با بهره گیری از نشریات بیرون کشور و البته معتقد به مبارزات تاریخی و سرنوشت ساز حزب پان ایرانیست با ایرانیان در تبعید آن سوی مرزهای آبی و خاکی، ارتباط لازم را برقرار کرد. بی گمان نقش سروران ساکن در سرزمین های بیگانه ها بسیار حایز اهمیت خواهد بود البته از شبکه های رادیو وتلویزیونی فارسی زبان خارج از کشور هم می توان برای انعکاس این مقالات بهره های لازم را برد.  

پانویس مدیرتارنما:از چندی پیش نوشتارهای سرور دکتر یزدی به صورت جزوات پی دی اف در حال آماده شدن می باشد تا در این تارنما و نیز در تارنمای کتابخانه پان ایرانیست در اختیار علاقه مندان قرار گیرد. 
 

پاینده ایران

فنا در آرمان

شاهین فرازدوست

2 comments ژانویه 12th, 2008

هفدهم دی ماه 1314 روز کشف حجاب

به مناسبت هفدهم دی ماه 1314 روز برداشتن حجاب به دستور رضا شاه بزرگ

       زنان پيش از برداشتن حجاب به دستور رضاشاه

گردآوری : مزدک 

كشف حجاب در ايران پديده‌اي شگرف بود که حرف و حدیث های و تاثیرات آن تا زمانه ی کنونی ادامه یافته و ناشي از افکار مترقی و تجدد خواهانه ی رضا شاه بزرگ سازنده ی ایران نوین بود . در آن دوره اقدامات زیادی از سوی این مرد بزرگ انجام پذیرفت از جمله اين اقدامات مي‌توان به تأسيس مدارس جديد و تعلیمات ابتدایی اجباری ، فرستادن تحصيل كردگان به فرنگ، تأسيس كانون‌ها و انجمن‌هاي روشنفكري، برپایی نظام آموزشي نوین و از همه مهمتر برداشتن حجاب بانوان و رهنمون نمون آنها به درون فعالیت های اجتماعی اشاره کرد. رضا شاه تعصبات بیهوده مذهبی با ریشه های  1400 ساله اسلامی واپس گرای حاكم بر جامعه ايراني را مانعي جدي بر سر راه فرآيند مدرن‌سازي مي‌پنداشت، پس از سفر خارجي‌اش به تركيه و دیدار با آتاتورك در 12 خرداد 1313، تحت تأثير اقدامات تجددگرايانه قرار گرفت. از اين رو پس از بازگشت به ايران عزم خود را براي مدرن نمودن جامعه ايراني جزم نمود .

درباره انتخاب و پيشنهاد روز هفده دي ماه به رضاشاه در خاطرات دو عنصر اصلي مراسم يعني وزير معارف و نخست‌وزير وقت تفاوت‌هايي مشاهده مي‌شود؛ چنان‌كه هر دو مي‌كوشند پيشنهاد اين روز به شاه را به خود منتسب سازند. در هر حال پس از ارائه چنين پيشنهادي به شاه وي اظهار مي‌دارد: «بايد اين موضوع در هيأت وزراء مطرح شود و به تصويب برسد… اين مسأله ساده‌اي نيست؛ خيلي مهم است و بايد حتماً انجام شود. منتها اين انقلاب بزرگ بايد با فكر و تدبير صورت بگيرد» اين سخنان حاكي از نگراني شاه از نتيجه عمل است؛ اما ترديدي در انجام عمل نيست. محمود جم نيز در خاطراتش از ترديد و نگراني خود و ساير اعضاي هيأت دولت ياد كرده، مي‌نويسد: «مهمترين نگراني كه نه تنها (گريبانگير) من، بلكه گريبانگير ساير اعضاء دولت نيز بود، مسأله عكس‌العمل افراد متعصب در برابر اين اقدام بود»(1)

خبر اين نگراني و ترديد در انجام طرح به شاه مي‌رسد و او ضمن تأييد آن اظهار مي‌كند: «ممكن است اقداماتي عليه اين كار صورت بگيرد و مسأله عفت و نجابت زن را پيش بكشند، اما نجابت و عفت زن به چادر مربوط نيست. مگر ميليون‌ها زن بي‌حجاب كه در ممالك خارجه هستند، نانجيبند؟ از اين گذشته همسر من و دختران من در اين كار پيش قدم هستند.: «زن ايراني بايد به هر قيمتي كه شده است از اين چادر سياه آزاد شود… براي آزادي زنان ايراني هر گونه مانعي را از سر راه آن‌ها برخواهم داشت… (چادر) دشمن ترقي و پيشرفت مردم است».(سخنان رضاشاه خطاب به محمود جم)(2)  اصرار رضاشاه و مصمم بودن او در اجراي طرح بي‌سابقه خويش از اين جملات به خوبي پيداست.از اين رو بخشنامه كشف حجاب جهت تصويب رضا شاه در تاريخ 27 آذر 1314 از طرف رئيس‌الوزرا به دربار فرستاده شد تا در اول دي سال دستور العمل اجراي غير رسمي قانون كشف حجاب به تمام ولايات ايران ارسال گردد. آن‌گاه رضا شاه علت شركت خانواده خود را در جشن آن روز بيان مي‌كند:«شركت همسر و دختران من در جشن دانشسراي مقدماتي بدون حجاب بايد سرمشق همه زنان و دختران ايراني مخصوصاً خانم‌هاي شما وزراي مملكت باشد.» (3).

رضا شاه بزرگ پیش از رفتن به مراسم به نزدیکان خود می گفت: امروز ننگ بی آبروی و بی غیرتی را برای خود به جان می خرم اما این کار را برای آینده ی ایران می کنم، زن ایرانی باید آزاد و رها گردد و به درون اجتماع بیاید. این سخنان از یک رو به اخلاق مرد شرقی با ویژگی غیرت و تعصب به زن و دختر خود و از سوی دیگر به اندیشه های متجدد این مرد بزرگ برای ایران باز می گردد.

بنا بود رضا شاه بزرگ در روز هفدهم دي ماه 1314 براي اعطاي گواهينامه فارغ‌ التحصيلان به دانشسراي عالي برود و در آن روز خبر برداشته شدن حجاب را به ملت بدهد؛ قبل از مراسم هفده دي قرار بود كه بانوان بدون چادر و حجاب و حتي روسري (چارقد) در مراسم حاضر شوند، اما به واسطه نگراني از برانگيخته شدن احساسات مخالفين در آخرين روزها تصميم گرفته شد كه بانوان به كلي سربرهنه نباشند، بلكه كلاه بر سر بگذارند و به آن ترتيب در مراسم حضور يابند (4). با اين تمهيدات و آماده باش قبلي نيروهاي امنيتي، روز هفدهم دي‌ماه سال 1314 كه در تاريخ پوشش و حجاب زن ايراني مقطع سرنوشت‌سازي به شمار مي‌رود، فرا رسيد. در اين روز «از ساعت‌ها قبل دو سلماني مردانه در يكي از اتاق‌هاي دانشسرا آماده كار بودند؛ مو شانه مي‌كردند، اضافه‌ها را مي‌زدند و سر خانم‌ها را چون تازه از زير چادر درآمده بود و جلوه‌اي نداشت به سبك مردانه مي‌آراستند» (5). در اين روز دانشسراي مقدماتي شكل ديگري پيدا كرده بود. «محصلين و معلمان و مديران مدارس در صف‌هاي منظم منتظر ورود رضا شاه به اتفاق خانواده‌اش بودند. مراسم به مناسبت اعطاي دانشنامه به بانواني كه از دانشسرا فارغ التحصيل مي‌شدند، منعقد گرديده بود و موقع و مكان بسيار مناسبي براي اعلام تصميم (كشف حجاب) بود» (به نقل از محمد رضاشاه پهلوي به مناسبت 17 دي‌ماه1314)(6 ).بالاخره پس از مدتي انتظار «رضاشاه به اتفاق ملكه و دو دخترش كه رفع حجاب كرده بودند و لباس اروپائي به تن داشتند، در دانشسراي مقدماتي حضور يافت و ضمن اعطاي ديپلم‌ها به محصليـن، كشـف حجـاب را رسماً اعلام كرد: شما زنها بايد اين روز را كه روز سعادت و موفقيت شماست روز بزرگي بدانيد و از فرصتي كه بدست آورد‌ه‌ ايد براي خدمت به كشور خود از آن استفاده كنيد… شما خواهران و دختران من حالا كه داخل جامعه شده‌ايد و براي پيشرفت خود و كشورتان اين قدم را برداشته‌ايد بايد بفهميد كه وظيفه شما اين است كه براي كشور خودتان كار كنيد، سعادت آينده در دست شماست.» (7)

تصويب و ابلاغ قانون كشف حجاب بيش از پيش جامعه روحانيت را با محدوديت مواجه كرده بود، اعتراضات علما و روحانيون و برخی مخالفتهاي مردمي را نيز در سراسر كشور و در شهرهايي نظير قم، اصفهان و شيراز در پي داشت که تصمیم قاطع رضا شاه و برخورد شدید حكومت از جمله عواملي به شمار مي‌آيند كه نه تنها اين اعتراضات را ناكام گذاشتند بلكه رضاشاه را نيز مصمم به اجراي كشف حجاب نمودند.

محمود جم در خاطرات خود در ارتباط با نظر رضا شاه نسبت به مراسم هفده دي در دانشسراي مقدماتي مي‌نويسد: «(رضاشاه) مرا احضار فرمودند و گفتند… ما ميله‌هاي زندان را شكستيم. حالا خود زنداني كه آزاد شده است، وظيفه دارد كه براي خودش به جاي قفس، خانه قشنگي بسازد… دقت كنيد كه اين قبيل مراسم و جلسات تكرار شود تا خانم‌ها مرتب در آن‌ها حضور يابند و بيشتر با آداب و رسوم اجتماع و معاشرت عادت كنند» (8).روزنامه تجدد، در فرداي آن روز نوشت: «قرن‌ها زنان اين كشور در حالت خمود و مذلت به سر برده و در حقيقت نيمي از پيكر اين اجتماع فلج و از كار افتاده بود. ديروز به اين سيه بختي و جهالت خاتمه داده شد» (9).

در پایان بد نیست دیدگاه روح الله خميني رهبر مرتجع و بنیادگرای انقلاب اسلامي در این مورد را نیز بدانیم: «در رژيم طاغوتي پهلوي آن ظلمي كه به بانواني كه مقيد بودند به اينكه بر طبق اسلام عمل كنند و موافق آنچه كه اسلام امر كرده ذي خودشان را قرار دهند، در آن زمان رضا شاه به وضعي و در زمان محمد‌رضا به وضع ديگر. و بحمدالله بانوان ايران مقاومت كردند و جز يك دسته‌اي كه جزء دار و دسته خود آنها بودند! و غربزده بودند و با رژيم او مناسب بودند، ساير خواهرها مقاومت كردند. بنابراين اسلام در ايران زنده شد، آن خدمتي كه به بانوان كرده است و خواهد كرد ارزشش به اندازه‌اي است كه نمي‌توانيم ما توصيف كنيم. اگر نبود اين انقلاب و نبود اين تغيير و تحولي كه در ايران واقع شده بود، بعد از چند سال ديگر اثري از اخلاق اسلامي در ايران نبود.» (10) 

سرچشمه ها:

1-«خاطرات صدرالاشراف»، ، انتشارات وحيد، 1364

2-«خاطرات صدرالاشراف»

3- «خاطرات صدرالاشراف»

4- «رستاخيز»، شماره 511، (16 دي‌ماه 2535)

5- «زن روز»، شماره 45، (شنبه 11 دي‌ماه 1344)

6-«رستاخيز»،همان

7- آوری، پيتر،«تاريخ معاصر ايران»، ج2، رفيعي مهرآبادي، تهران، انتشارات مدرسه عطايي، 1366.

8-«رستاخيز»، همان

9- «تجدد ايران»، شماره 1802، (19 دي‌ماه 1314)

10- خمینی،روح الله،«صحيفه نور»، ج 18، ص 261 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

  به مناسبت هفدهم دی 1314 روز آزادی زنان ایرانی به همت رضا شاه بزرگ 
 
 تهنیت باد ز من بر تو زن آزاده 
ذات حق بر تو چنین شأن و کرامت داده 
هفده دی بُوَد و نوبت آزادی زن  
آن خدنگی که بر اندام عدوش افتاده  
زان شهنشاه عظیم، رهبر نیکو افکار 
پدر مام وطن، کو بود از زن زاده 
آمده است رحمت آزادگی ات در آن سال 
خوش طنینی که ملکزادِ ازل سر داده  
بزدود از سر زنهای وطن ظلم سیه چادر را 
گفت زان پس که تویی چون پدرت آزاده 
آن که خواهد که تو در بند اسارت مانی 
کی چشیده است شراب مدنی زان باده 
نام انسان نتوان داد به چنین مردانی 
که به مطبخ بدهند، جا به زنِ فرزانه  
مدنی نیست ره و کیش چنین مردانی  
که ز همسر طلبند طفل و غذا آماده  
همه ی فکرت او هست که زن در برزخ 
روزگارش به ستم بگذرد و صد ناله  
چون عدو گشت ورا دین تهی از رأفت  
شده محزون و گلوگاه ش پر از غمباده 
تا رضا شاه کبیر یوغ ستم را برداشت  
بر لب خصم ازین غیظ دو صد فریاده 
کرده چادر چو به گورو به اجل داده حجاب 
گوهر عفت زن بوده ز پیش آماده  
که رود پاک تر از پیش به میدان نبرد  
و بدوزد لب بد خواه و عدو بر یاوه  
آن زمان رفت کلاغ سیه از عرصه برون  
نقشِ تابنده زن، گشت به ایران زاده 
چون شد از همت شاهنشه شاهان ز زنان  
طوق ننگین اسارت به حقیقت پاره 
شاد شد مومنی و گفت به صد لحن نکو 
تهنیت باد ز من بر تو زن آزاده
 
 
محترم مومنی روحی

پانزدهم دی ماه ۱386

هلند 

برگرفته از :https://iranbbb.org

 

 17 دی، رهایی ِ خورشید ِ زیبایی از اسارت ِ دیو ِ سیاهی

نوشتاري پيرامون ۱۷ دي از تارنماي طرح ملی مقاومت و نافرمانی مدنی (برديا سپند)


 

به امید ایرانی آباد وآزاد در سایه حاکمیت ملی 

پاینده ایران 

33 comments ژانویه 7th, 2008

بنیانهای فلسفی خشونت و شرّ

 

بنيانهاي فلسفي خشونت و شرّ 

ميان فيلسوفان، حكيمان و الهي دانان همواره اين پرسش، وجود داشته كه هويت آزاردهنده يي به نام «شر» در پهنه آفرينش چه جايگاهي دارد؟ پديده «شر» اعم از شرور طبيعي و اخلاقي، حيات موجودات بويژه موجود انساني را همواره تهديد كرده است. اما فيلسوفان و متكلمان هريك بنا به ذايقه و سليقه فكري ـ فلسفي خود، ماهيت شر را درمعرض تعاريف گوناگون قرار داده اند. مقاله حاضر بر آن است تا با عبوري گذرا بر تاريخ فكر و فلسفه، نظريات سه گانه يي را در تبيين مقوله شر و خشونت عرضه كند.  
 

شر آسيب جدي ناعادلانه يي است كه بر موجودات مدرك (انسانها) تحميل مي شود. دو نوع شر را مي توان تشخيص داد: شر طبيعي كه ناشي از عمل غيرانساني و شر اخلاقي كه حاصل عمل انساني است. مركز توجه تفكر اخلاقي شر اخلاقي است و سه تفسير عمده از آن ارايه شده است. در تفسير اول كه مبدع آن سقراط است، شر اخلاقي، انحراف از خير دانسته شده است، در تفسير دوم كه مورد تأييد اسپينوزاييان، رواقيون است شر به عنوان امر موهوم و در تفسير سوم كه در ابتدا لايب ننيس آن را مطرح كرد، به عنوان تقابلي ضروري براي وجود خير لحاظ شده است. در تفسير واقع بينانه بايد اين واقعيت را پذيرفت كه شر اخلاقي وجود دارد و بخش عمده يي از آن معلول رذايل مشترك انساني است كه همراه با فضايل، در نهاد انسان وجود دارد. اصولاً نسبت اين تركيب ـ تركيب خير و شر در نهاد انسان است.  

۱ـ ماهيت شر

شر شديدترين نوع تقبيح است كه در واژگان اخلاقي ما در نظر گرفته شده است، قتل، شكنجه، بردگي، و تحقير طولاني مصاديق آن هستند. شر بايد مستلزم آسيب باشد و اين آسيب بايد به اندازه كافي شديد باشد تا توانايي عملكرد معمولي قربانيان آن دچار اختلال شود.

يكي از پرسشهاي اساسي فلسفه اخلاق اين است كه چه آسيبي عادلانه است؟ وجه مشترك پاسخ هاي متضاد به اين سؤال، عقيده مهم توازن اخلاقي است. بطور كلي آسيبي كه در جهت حفظ توازن اخلاقي باشد، عادلانه و آسيبي كه در جهت ايجاد عدم توازن باشد، غيرعادلانه است. كلي بودن اين توضيح موجب بروز اختلاف درباره اين مسأله شده است كه چه چيزي بالاخص آسيب تلقي مي شود و چگونه مي توان توازن اخلاقي را به بهترين وجهي حفظ كرد.

شر ممكن است نتيجه عمل انسان يا عمل غيرانسان باشد. شرايط جوي نامساعد كه باعث از بين رفتن محصولات كشاورزي و گرسنگي همگاني مي شود، نمونه يي از شروري است كه توسط عوامل غيرانساني به وجود مي آيد و معمولاً به آن شر طبيعي مي گويند. شروري مانند شكنجه انساني بي گناه كه نتيجه عمل انسان است شر اخلاقي ناميده مي شود. اين تمايز سنتي بين شر طبيعي و اخلاقي مفيد است. اما نبايد به نحو بسيار دقيق لحاظ شود، زيرا انسانها ممكن است خود از عوامل طبيعي باشند مثل زماني كه حامل و ناقل امراض هستند و شر حاصل از عامل طبيعي ممكن است سزاوار نكوهش اخلاقي باشد، به شرط آنكه شر قابل پيشگيري بوده و افراد مسؤول در پيشگيري از آن كوتاهي كرده باشند. باوجود اين مركز توجه تفكر اخلاقي، شر اخلاقي است زيرا احتمال كنترل آن توسط انسان از شر طبيعي بسيار بيشتر است.

نخستين موضوع هايي كه شر اخلاقي (بعد از اين [به جاي شر اخلاقي] فقط شر گفته مي شود) را مي توان به آنها نسبت داد، اعمال انساني است. نيات افراد عمل كننده و رسوم و سنتها نيز ممكن است شرارت آميز باشند، اما فقط به يك معناي اشتقاقي و فرعي. زيرا، نيات اگر منجر به اعمال شرارت آميز شوند، شرورانه هستند. بنابر اين شر درمعناي اوليه اش، اساساً مرتبط با واردآمدن آسيب جدي ناعادلانه به موجودات مدرك است و از آنجا كه ايجاد چنين آسيبي حاصل اعمال انساني است، بنابر اين تفسير شر بايد باتمركز بر اعمال انسان آغاز شود. واضح است كه دامنه اعمال شرارت آميز وسيع بوده و مسبب رنجهاي فراواني هستند. تبيين روشن اين واقعيت اين است كه انسان ها با انگيزه هايي همچون حرص، سنگدلي، رشك، غضب، تنفر ومانند آن تحريك مي شوند و اعمال شرارت آميز نمايانگر اين رذايل هستند. اما اين تبيين [به تنهايي] موضوع را روشن نمي كند، مگر اينكه درخصوص اين مسأله كه چرا در انسانها اين رذايل وجود دارد و به آن عمل مي كنند توضيح داده شود. انتساب رذايل به انتخاب انسان توضيحي ناكافي است، زيرا بسياري از رذايل نتيجه استعدادهاي ژنتيكي غيراختياري و شرايط ناسالم است و حتي اگر رذايل نتيجه انتخاب انسان باشد هنوز اين سؤال باقي مي ماند كه چرا انسانها رذايل را انتخاب مي كنند نه فضايل را.  

۲ـ شر به عنوان انحراف از خير

از لحاظ فلسفي مؤثرترين تبيين از شر در اين نظريه سقراطي ريشه دارد كه هيچكس عمل شرورانه و آگاهانه انجام نمي دهد. تفكري كه در پس اين ادعا كه نادرستي آن ظاهراً آشكار است قرار دارد اين است كه انسانها معمولاً در انجام اعمالشان از آنچه به نظرشان درست مي آيد پيروي مي كنند. بنابر اين در تبيين اعمال شرارت آميز بايد گفت يا افراد نسبت به خير علم ندارند و اعمال شرارت آميز را به دليل اين عقيده اشتباه كه آن اعمال درست هستند، انجام مي دهند، يا درحالي كه خير را مي شناسند ناخواسته، از سر تصادف، اجبار يانوعي ناتواني، اعمال شرارت آميز را انجام مي دهند. در نتيجه چاره شر تعليم و تربيت اخلاقي است كه شناخت اصيلي از خير ارايه دهد و اراده انسان را براي انجام آن تقويت كند. اما اين نظريه سقراط مبتني بر يك فرض مابعدالطبيعي درباره ماهيت واقعيت و تأثير آن بر آرمان هاي انسان است. زيرا از آنجا كه تجربه انسان از جهان نشان مي دهد كه شناخت كامل اعمال و نيات خير، هماهنگ و سازگار با اعمال شرارت آميز است، پس بايد فرض كرد كه تجارب انساني فقط نمودها را آشكار مي كنند نه واقعيت را. بنابر اين، فرض مابعدالطبيعي كه ضروري است لحاظ شود، اين است كه اولاً وراي تجارب انسان از جهان كه به نظر مي رسد داراي بي نظمي و شر است. نوعي واقعيت حقيقي فرامحسوس وجود دارد كه در آن يك نظام اخلاقي حاكم است و ثانياً زندگي توأم با خير براي انسانها منوط به آن است كه بياموزند با نمودهاي فريبنده دچار گمراهي نشوند بلكه منطبق با آن نظام اخلاقي زندگي كنند. بنابر اين سقراط افلاطوني توضيح مي دهد كه شر به عنوان انحراف از خير، معلول ضعف انسان در شناخت يا ضعف در نيت (اراده) است كه باعث مي شود نمود را اشتباهاً به جاي واقعيت بگيرد. اين فرض مابعدالطبيعي و اين تبيين از شر كه اين فرض مستلزم آن است عمدتاً توسط آثار آگوستين و اكويناس از تفكر يونان به الهيات مسيحي منتقل شد. مسيحيت خلق نظام اخلاقي را كه حاكم بر واقعيت است به خداوند عالم مطلق، قادر مطلق و خيرمطلق نسبت داده و رواج شر را نشأت گرفته از تأثير ويران كننده گناه اوليه دانسته و مي گويد در نتيجه همين گناه، انسانها شر را به جاي خير انتخاب مي كنند و بدين طريق از سر عمد يا از روي ضعف به رقابت بانظام اخلاقي خداوند مي پردازند. هرچند نظريه مسيحيت درباره شر از زمان يونان تاكنون بر تفكر عرب استيلا داشته، با اين حال اگر از برخي تغييرات و تحولات دانش كلامي صرفنظر كنيم بايد اين نوع تفكر درباره شر را به عنوان نوعي اقتباس و شرح و بسط ويژه اين فرض مابعدالطبيعي و تبيين از شر كه نخست درافكار سقراط افلاطوني بيان شد در نظر بگيريم.  

۳ـ شر به عنوان امر موهوم

ديدگاه اسپينوزايي ـ رواقي با افكار واقعيت شر سعي در اجتناب از انتقادات دارد. اين ديدگاه تصديق مي كند كه شر ظاهراً (به نظر مي رسد كه) وجود دارد، ولي مدعي است كه ظهور شر وهم و خيالي است كه انسانها به دليل اميال نابجا به آن تسليم مي شوند. چنين اميالي قانع كننده نيست زيرامغاير با نظام اخلاقي واقعيت است. واقعيتي كه لازم نيست آن را فرامحسوس فرض كنيم. اگر نابجا بودن اين اميال را تشخيص دهيم، آنگاه تجربه اجتناب ناپذير ناكامي حاصل از آنها به شكل ضايعات عاطفي كه به نادرستي شر تشخيص داده شده است تظاهر خواهد كرد. امتياز ديدگاه اسپينوزايي ـ رواقي اين است كه اگر شر واقعاً امري است موهوم نه واقعي، بنابراين اعتراض به ديدگاه سقراطي مبني بر ناتواني آن در تبيين واقعيت شر رفع مي گردد.

بي شك ديدگاه اسپينوزايي ـ رواقي درست است، زيرا چيزي كه به نظر شر مي آيد ممكن است شر نباشد و معرفت بيشتر نسبت به نفس و خويشتنداري بيشتر اين امكان را به وجود مي آورد تا از بسياري رنجهاي غيرضروري كه به دليل اشتباه گرفتن شر به جاي ناكامي حاصل از اميال نابجا پيش مي آيد اجتناب كنيم. اما اين ديدگاه فقط به منزله پيشنهادي براي كاهش (تسكين) برخي موارد شر بيان نشده بلكه به عنوان تبيين هر شري مطرح شده است و از اين جهت به دلايل چندي ناموفق است.

دليل اول اينكه نمي توان به نحو معقول قايل به نابجا بودن تمامي آرزوهاي انسان شد. زيرا طبيعت انسان مستلزم داشتن برخي اميال و ارضاي آنها است. اما غالباً اميال حقيقتاً بجا با شكست مواجه مي شوند و ناكام ماندن آنها غالباً منجر به آسيب جدي ناعادلانه مي شود و همين امر شر واقعي است كه نمي توان آن را با ارتقاي معرفت نفس و خويشتنداري تسكين و كاهش داد. دليل دوم اينكه تمايز بين شر واقعي و موهومي مبتني بر اعتقادات اخلاقي است كه ممكن است درست يا نادرست باشد. اين ديدگاه ملزم به اين باور است كه عقايد مربوط به وقوع شر همواره نادرست است. زيرا اگر برخي از شرور حقيقت داشتند، در آن صورت هيچ شري نمي توانست امر موهوم باشد. از طرف ديگر اگر عقايد مربوط به وقوع شر همواره نادرست بود، در آن صورت براي مثال اعتقاد به شر بودن شكنجه مردم بي گناه نيز نادرست بود. اما اينكه چنين عقايد اخلاقي بنيادي، درست تلقي شود شرط لازم اخلاق و در واقع شرط لازم زندگي مدني است. بنابراين واهي دانستن شر با طبيعت انسان، اخلاق و زندگي مدني سازگار نيست.  

۴ـ شر به عنوان تقابل ضروري با خير

كوشش ديگر براي تبيين شر، ديدگاه لايب ـ نيتزي است كه واقعيت شر راپذيرفته ولي استدلال مي كند شري كه وجود دارد، حداقلي است كه براي وجود خير ضروري بوده و ميزان آن بمراتب از خير موجود كمتر است. بنابراين شر هزينه يي است كه براي منافع فراوان حاصل از خير پرداخت مي شود. در پس اين نظريه اين فرض نهفته است كه خير فقط در تقابل با شر مي تواند وجود داشته باشد. اما آنچه درخصوص پديده هايي كه مستلزم جنبه هاي متضاد هستند صادق است، درمورد خير و شر صادق نيست. بي معني است كه فرض كنيم مهرباني فقط در صورت وجود قساوت و آزادي فقط در صورت وجود استبداد مي تواند وجود داشته باشد. بنابراين مدافعان اين نظريه به معناي شناخت شناسانه يي از تقابل گرايش پيدا مي كنند، آنان مي گويند وجود شر لازم است تا بتوان خير را به عنوان خير درك كرد. مشكل در اينجاست كه حتي اگر به نوعي تقابل براي درك [خير] نياز داشتيم، براي ايجاد اين تقابل نيازي به وجود شر نبود. حتي در تقابل با تصاوير خيالي شر مي توان بدرستي خير را درك كرد.

براي مثال لازم نيست كاري كنيم افراد واقعاً تكيده و بيمار شوند تا ما درك روشني از سلامتي افراد داشته باشيم. به همين ترتيب براي درك خير لازم نيست خير در تقابل با شر قرار بگيرد، زيرا امر خنثي يا لااقتضا بخوبي به عنوان نوعي تقابل عمل خواهد كرد. مرگ افراد در خواب بدون اينكه بيش از حد دچار عذاب شوند، كافي است تا درك ما را از خوبي زنده بودن ارتقا بخشد.  
 

۵ـ مواجهه با شر

احتمالاً روشن است كه كوششهاي مختلفي كه براي تبيين شر شده از مهمترين دستاوردهاي فلسفه غرب نيست.  

فلاسفه در تمام اين تبيين ها با اين فرض شروع مي كنند كه خير مهم و اساسي است و بنابراين به عبث سعي مي كنند عموميت شر را تبيين نمايند. تقريباً نمي توان از اين نتيجه اجتناب كرد كه تاريخچه اين مسأله مملو از استدلالهاي نادرست و احساسي است. در يك تبيين معقول از شر بايد واقعيت و عموميت شر تصديق گردد و تشخيص داده شود كه اغلب اين شرها كه مانع خوشبختي و كاميابي انسان هستند توسط انسانهايي به وجود مي آيند كه شيطانهاي اخلاقي نيستند بلكه مردم معمولي هستند كه به امور روزانه خود مشغولند.

شخصيت چنين مردمي آكنده از فضايل و رذايلي است كه با يكديگر در كشمكش هستند. اينكه در انسان گاهي فضايل غلبه پيدامي كند و گاهي رذايل منوط به عوامل متعددي است، از جمله: سختيهايي كه انسان با آن مواجه مي شود، سنتها و رسومي كه رفتار او را هدايت مي كنند و توانايي، فرصت و انگيزه يي كه او براي تفكر اخلاقي دارد. طبيعت انسان آميزه يي از هر دو است، نه فقط خير است نه فقط شر. در درجه اول نسبت اين تركيب است كه مشخص مي كند چه مقدار شر را افراد معين در موقعيتهاي خاص انجام مي دهند نه معرفت و نيات فاعل. جست وجو براي يافتن تبييني مابعدالطبيعي در خصوص اين واقعيت پيش پا افتاده، انحرافي است از اين وظيفه اخلاقاً ضروري كه با اصلاح شرايط و شخصيت فاعلهاي اخلاقي خاص، شر را كاهش دهيم.  

: Encyclopedia of Philosophy_1998 Volume3_ Page 463 – Page 466 بن مایه 
 
 

به امید ایرانی آباد و آزاد در سایه حاکمیت ملی 

پاینده ایران

Add comment ژانویه 6th, 2008

ادبیّات پان ترکیستی در روزنامه ی "جام جم" (یادداشتی از مسعود لقمان)

این هفت بند از نوشته ای به نام “شهری میان آتشکده های زرتشتی” که در روزنامه ی جام جم چاپ شده است را بخوانید:

1. … بقایای این مجموعه بر روی جبهه ای از سنگ در 48 کیلومتری شمال شرق تیکان تپه (تکاب) در آذربایجان جنوبی قرار گرفته که در میان انبوهی از آثار طبیعی و مصنوعی مانند دریاچه ها، آب گرم ها، قبور کهنسال و ابنیه  تاریخی دیگر احاطه شده است …

2. … تخت سلیمان امروزی باقی مانده ی قلعه و آثار بزرگ و عمارات مخصوص برای سکونت موبدان بوده است که در زمان اشکانیان در نهایت آبادی و اوج قدرت بوده و در نتیجه ی حمله ی رومیان و تاخت و تاز اقوام وحشی پارس و عرب ویران شده و آثار تمدن آن به میزان زیادی از بین رفته است …

3. … تخت سلیمان به عنوان نماد وحدت کشور آذربایجان، از احترام بالایی برخوردار بوده است …

4. … این ایوان بلند برای اقامت پادشاهان و آتابیگان آذربایجان در زمانی اجرای مراسم زیارت آتشکده ی سلیمان و بار عام احداث شده است …

5. … از برخی تاریخ نویسان و جغرافیدانان دنیای قدیم درباره ی شکوه، تزئینات سقف و ملزومات اشرافی به ویژه تخت جواهر نشان سلطنتی طاقدیس این ایوان یادداشت هایی باقی مانده که گویای توجه شاهان و حاکمان آذربایجان به رونق و شکوه این مکان مذهبی و سیاسی است …

6. … قلعه باعظمت تیکاب در سال 624 میلادی به واسطه ی حمله ی ارتش روم و شکست سپاهیان آذربایجان مورد غارت و تخریب و بی حرمتی و از اعتبار آن کاسته شد …

7. … در جغرافیای تارخی آذربایجان، شهر شیز از پایتخت های بزرگ آذربایجان است که بعدها مرکز بزرگ آتشکده ی عظیم آتابیگان آذربایجان شد …

(شهری میان آتشکده های زرتشتی، فرشته مرادی، روزنامه ی جام جم، سال هشتم، شماره 2182، پنجشنبه 6 دی 1386، صفحه 14)

***

پس از خواندن این شبه نوشته در روزنامه ی وابسته به رسانه ی ملّی! که در آن به صراحت با جعل تاریخ، از آذربایجان ایران به آذربایجان جنوبی! یاد کرده و چنان تاریخ تحریف شده که توگویی آذربایجانی که هیچگاه تاریخش از تاریخ سایر مناطق ایران جدا نبوده، کشوری مستقل با شاهان و حاکمان و آتابیگان! و پایتخت خاصِ خود بوده است. این شبه نوشته که حتی یک رفرنس هم ندارد با بی شرمی تمام از تخت سلیمان بعنوان نماد وحدت کشور آذربایجان! یاد می کند.

طبعاً هر ایرانی از رسانه ای که از منابع عمومي بهره می برد، انتظار دارد در راستای حفظ تمامیّت ارضی ایران و بالا بردن سطح آگاهی ایرانیان از تاریخ و فرهنگ راستینش بکوشد نه اینکه به تحریف تاریخ و ترویج ادبیات تجزیه طلبانه روی آورد. بدین روی دوستداران تاریخ و فرهنگ و تمامیّت ارضی ایران انتظار دارند، روزنامه ی جام جم پاسخ قانع کننده ای به خوانندگانش بدهد و بابت این سهو از آنها پوزش بخواهد تا از پیگیری حقوقی این مسئله از طریق مراجع قانونی صرف نظر شود.

خوانندگان گرامی می توانند نامه های اعتراض آمیز خود را به نشانی سردبیر روزنامه ی جام جم ([email protected]) و دبیر صفحه ای که این نوشته در آن چاپ شده ([email protected]) بفرستند.

 برای دیدن این صفحه ی روزنامه ی جام جم “اینجا” را کلیلک کنید

اين يادداشت را در روزنامه ي «مردم سالاري» هم می توانيد بخوانيد

درباره ی آتشکده ی آذرگشنسپ در روزنامک

برگرفته از تارنمای دوست گرامی مسعود لقمان

به امید ایرانی آباد و آزاد در سایه حاکمیت ملی

پاینده ایران

Add comment ژانویه 5th, 2008

ولادیمیر و شیخک ها را ول کنید منوچهر و سعید را بگیرید!

منوچهر متکی وزیر امور خارجه : 

سهم ایران از دریای مازندران هیچ گاه 50 درسد

 نبوده است و اینها سخنان دشمنان ایران است !!!

 سهم ما 3/11 درسد است !!! 

سعید جلیلی دبیرشورای عالی امنیت ملی: 

خلیج پارس را خلیج دوستی بنامیم!! 

از دست بوسی گذشتی و پابوسی کرده ای     خاکت به سر ترقی معکوس کرده ای 
 

آقای منوچهر متکی وزیر امور خارجه جلیل القدر حاکمیت فرقه ای چند روز پیش در تازه ترین اظهارات خود بیان نمودند که سهم ایران در دریای مازندران هیچ گاه 50 در سد نبویده بلکه 3/11 در سد است و  کسانی که از سهم 50 درسدی ایران سخن می گویند دشمنان ملت ایران هستند و می خواهند نگذارند که ما با روسیه و دیگر همسایگان روابط حسنه داشته باشیم!!در دوران گذشته هیچ گاه اینگونه نبوده و ما هیچگاه در این باره قراردادی هم نداشته ایم!! این در حالی است که هیات مذاکره کننده درباره رژیم حقوقی دریای مازندران که از زیردستان ایشان هستند ،بیانیه ای که صادر و به آقای متکی اعتراض نموده اند که ما هیچ گاه در نشست ها از 20 درصد حق ایران کوتاه نمی آییم و سهم ایران 20 در سد است نه 11 درسد!!در همین راستا آقای حسینی سخنگوی وزارت امور خارجه برای ماله کشی و درست کردن اظهارت متکی فرموده اند :که آقای متکی درست بیان نکرده اند،سهم ایران حدود 20 درسد است!!(شگفتا،حدود یعنی چه؟ مانند این است که درباره معامله چند کیلو میوه سخن می گویند… یعنی اگر 19 یا 18 درسد هم شد چیزی نیست،در حالی که همین1درصد چندهزار کیلومتر و به اندازه یک استان و یا یک شهر می شود).

پان ایرانیست ها که از سال 1381 پس از اظهارات آقای خاتمی مبنی بر مذاکره 20 درسدی حق ایران،بیانیه صادر کرده و مرتب از 50 درسد سهم قانونی و بحق ملت ایران در دریای مازندران سخن گفته اند دشمن هستند یا شما که از 20 درسد و 11 درسد سخن می گویید ؟؟؟

عجبا!براستی گیج کننده است نمی دانیم ایشان وزیرامور خارجه ایران و حافظ منافع ماست یا بیگانگان! باید از حقوق ملت ایران دفاع کند یا از حقوق کشور های همسایه ؟این آقا قراردادهای 1920 و 1941 را نخوانده است که در آن یه سهم مساوی و مشاع یعنی پنجاه پنجاه بین ایران و شوروی تاکید شده است؟ایشان حتا نامه های وزارت امور خارجه ایران به سازمان ملل در دهه های پیشین که بر حق 50 درسدی ایران تاکید دارد را نخوانده است.اگر کشور شوروی از هم پاشیده و 4میراث خوار دارد نظام جغرافیایی کشور ما که دگرگون نشده است. 50درسد شوروی را بین آنها تقسیم کنید با سهم50 در سد ما چکارتان است که همه را تقسیم بر پنج می کنید؟این سخنان از وزیر امور خارجه شگفت انگیز و دردآور است و خاطره دوران نکبت بار قاجاریه را در اندیشه ها زنده می کند. بر اثر همین بی لیاقتی های حاکمین که به واقع مقدمان علیه امنیت ملی هستند و فرصت طلبی استعمار رو و انگلیس در 200 سال گذشته بیش از 3 میلیون مترمربع از خاک ایران جدا شد. یعنی بیش از 3 برابر وسعت آنچه ایران کنونی است. 

دوستان گرانقدر آگر در یادشان باشد مانند همین پروژه را در جریان سد سیوند شاهد بودیم که بر اساس یک برنامه از پیش تعیین شده ابتدا شایعه شد که آرامگاه شاهنشاه کوروش بزرگ در پاسارگاد زیر آب می رود و سپس گفتند که خیر آرامگاه زیر آب نمی رود و تنگه بلاغی زیر آب می رود در صورتیکه همان تنگه بلاغی اهمیتی همپای پاسارگاد داشت و یکی از مناطق یگانه در دنیا بود که چرخه زندگی در درازنای 10 هزار سال در آنجا هرگز  قطع نشده بود و از نظر گیاهی و زیست محیطی بسیار اهمیت داشت و 3 کیلومتر از راه شاهی در آنجا دست نخورده باقی مانده بود.ماننداین پروژه را اکنون شاهد هستیم که یکی می گوید 11 در صد آن یکی می گوید خیر 20 درصد و اینگونه افکار عمومی را از بحث اصلی که همانا سهم 50 در صدی است منحرف می کنند. 

آیا میدانید کاهش سهم ایران از 50 در سد حتا به 20 درسد ، 1800 کیلومتر از مرز آبی ایران از دست می رود؟تمام فرضیه ها به جز پیمان نامه های رسمی و قانونی بین المللی پیشین در 1920 و1940 به زیان ایران است چرا که :نخست اگر بر اساس خط آستارا و بندر حسینقلی عمل شود سهم ایران بین 10 تا 12 درصد خواهد بود و دوم اگربراساس خط ساحلی هم باشد باز ما زیان خواهیم دید چرا که  ایران با 670 کیلومتر دارای کمترین نوار ساحلی و قزاقزستان با 1900 کیلومتر بیشترین نوار ساحلی را خواهد داشت.حتا تقسم بین پنج کشور باز هم خیانت به مرزهای آبی ایران است چرا که سواحل جنوبی دریای مازندران دارای آبهایی رژف است و فاقد نفت و براساس گمانه ها اندگی گاز طبیعی در آن یافت می گردد و سواحل شمالی دارای منابع سرشار گاز و نفت که سالیانی است کشورهای همسایه در حال استخراج آن هستند. 

آیا می دانید در 14 سال گذشته کشور کوچک اذربایجان (ایران شمالی) 19 قرارداد با دولت ها و شرکت های خارجی برای تولید نفت از دریای مازندران بسته است و توانسته 50 میلیارددلار سرمایه خارجی به کشور خود وارد کند؟ما چه کرده ایم؟با سیاسیت های سراسر اشتباه مسئولان میلیاردها دلار از کف داده ایم تا به انرژی هسته ای برسیم و هنوز نرسیده ایم و این رویا کشور ما را به کجا می برد که باعث شده از شرف و ناموس خود که همانا این آب و خاک است چشم بپوشیم.لعنت به این انرژی هسته ای.

از سوی دیگر سعید جلیلی دبیر شورای عالی امنیت ملی از خلیج پارس با نام دریای دوستی یاد کرده است فرموده اند که می توانیم خلیج پارس را خلیج دوستی بنامیم و آنچه تحت عنوان “خلیج دوستی” مطرح شده را نگاه راهبردی تهران خواند و تعمیق وگسترش همکاری های شمال و جنوب خلیج فارس را گامی مهم در جهت رفاه و امنیت مردم منطقه دانست.جانی معروف آیت الله خلخالی هم در روزهای ابتدای انقلاب ننگین 57 گفت که نام خلیج پارس را به خلیج اسلامی تغییر دهیم که با مخالفت همگانی مردم این سخنان ضد ایرانی و ضد ملی در اندازه یک سخن باقی ماند. ظاهرا آقایان باید راه ایشان را ادامه دهند و حالا که خلخالی زندگی را بدرود گفته باید این آرزوی ایشان یعنی تغییر نام خلیج همیشه پارس تحقق یابد.آیا این سخنان سالهای آینده مستمسکی برای ادعاهای واهی بیگانگان علیه ما نمی شود.خواننده گرامی حتا اگر روزی حکومت جمهوری اسلامی سرنگون شده و حکومتی ملی جایگزین گردد این اظهارت خطرناک و زیان آور گریبان ملت ایران را رها نخواهد کرد چرا که در دعاوی بین المللی تنها قراردادها مهم نیستند بلکه اسناد دیپلماتیک،مذاکرات و صورتجلسات و سخنان مسئولان حکومتی هم مهم است و می توان به انها استناد نمود.

آقایان فراموش نکنید برای نگاهبانی از وجب به وجب این خاک خونها ریخته شده و هر گونه خدشه وارد کردن به تمامیت ارضی خیانت به خون شهداست و در برابر هر کس که قصد تهدید تمامیت ارضی کشور را دارد باید با تمام قدرت ایستاد اگر گفتمان و دیپلماسی دوستانه به جایی نرسید باید به جنگ و نیروی نظامی روی آورد.آرتش و نیروی نظامی برای چه بوجود آمده مگر غیر از این است که از این آب و خاک و شرف و تمامیت ملی نگاهبانی کند و مگر نمونه ی آنرا در 8 سال دفاع مقدس با بیش از 260 هزار شهید و نیم میلیون جانباز و میلیون ها آواره ندیدیم.امروزه که مسند نشینان بی خرد و سیاست حاکمیت فرقه ای خود اینگونه در بخشش آب و خاک و منابع خدادادی این کشور گشاده دستی می کنند و اینگونه سخن می رانند نباید به پوتین و شیخک های پایین دست خلیج پارس که برای دریای مازندران، خلیج پارس و جزایر سه گانه تنب کوچک و بزرگ و ابوموسا دندان تیز کرده اند،خرده گرفت، باید به حال خودی ها فکری کرد نه دشمن… 

نوشتاری از دکتر هوشنگ طالع درباره سهم ایران در دریای کاسپین ( 139کیلو بایت )

 

به امید ایرانی آباد و آزاد در سایه حاکمیت ملی 

پاینده ایران

Add comment ژانویه 3rd, 2008

دانلود کتاب خاطرات آیت الله منتظری


پاینده ایران

آیت الله منتظری نفر دوم جمهوری اسلامی و نزدیکترین فرد به آیت الله خمینی و در واقع جانشین ایشان بود که پس از مرگ آیت الله خمینی از سوی خود حکومتیان خانه نشین شد.سپس منتظری به منتقد خمینی و حکومت تبدیل شد و این خاطرات از آنجا که بازگو کننده بسیاری از وقایع پیش از انقلاب و دوران سیاه دهه 60 در درون حکومت انقلابی اسلامی می باشد حاوی نکات و داده های ارزشمندی است. این نسخه پی دی اف را از روی نسخه html اچ تی ام ال آماده کرده ام و ویرایش آن زمان زیادی برد ولی به هر روی ممکن است آنچه انجام پذیرفته ،خالی از اشکال نباشد. مرا از دیدگاه های سازنده خود آگاه سازید.

 


دانلود کتاب خاطرات منتظری (872 رویه PDF به گنجایش 5.6مگابایت)

 


خواندن نوشتار های زیر برای آگاهی بیشتر پیشنهاد می گردد.


خاطرات یک پان اسلامیست شکست خورده (چارچوب پی دی اف 159 کیلوبایت)

مناظره دکتر علی سینا با آیت الله منتظری (چارچوب پی دی اف624 کیلوبایت) 

 

به امید ایرانی آباد و آزاد در سایه حاکمیت ملی


پاینده ایران


3 comments ژانویه 2nd, 2008

ابوالفضل عابدینی به یکسال زندان محکوم گردید

ابوالفضل عابدینی به یکسال زندان محکوم گردید 

سرور ابوالفضل عابديني در كنار پرچم شيرو خورشيد

امروز صبح 11/10/1386 دادگاه ابوالفضل عابدینی (مربوط به اتهامات و دستگیری سال 84) در اهواز برگزار گردید و در موارد اتهامی “اقدام علیه امنیت ملی” ،”اهانت به رهبری” و “عضویت در حزب پان ایرانیست “مجرم شناخته شده و به 1 سال حبس محکوم گردید. این در حالی است که ایشان حدود 7 ماه از این دوران را به سال 1384 و 1386در زندان سپری کرده است.در پی اعتراض سرور عابدینی حکم به دادگاه تجدید نظر فرستاده خواهد شد.

دادگاه دیگر وی در پی اتهامات سال 86 (ادامه نوشتار در بخش دوم را حتماً بخوانید)در در شعبه 4 دادگاه انقلاب اهواز و شعبه 1 دادگاه انقلاب شوش برگزار خواهد شد.خبرهای دیگر در این باره روزهای آینده روی تارنما قرار خواهد گرفت. 

صدای عابدینی را از زندان گوش کنید. (فایل هاmp3 و زیپ شده به گنجایش700 کیلو بایت هستند)

خبر رساني صداي آمريكا در مورد حكم ابوالفضل عابديني(تصويري)
 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تلاش های ما و دیگردوستان پان ایرانیست در ارائه مدارک و مستندات و نوشتارها درباره سرور عابدینی دراین تارنما به بار نشست. برای آگاهی بیشتر نوشتار زیر را که چندی پیش آمده شده بود، بخوانید: 

مسئولان پرونده پس از ارائه مدارکی مبنی بر خبرنگار بودن سرور عابدینی در این تارنما برای نخستین بار و انتشارآن در گستره ی اینترنت و نوشتار های یاران پان ایرانیست در مورد اندیشه میهن پرستانه ی عابدینی دست به اقدام جالبی زدنده و در تفهیم اتهام از عدم خبرنگاردانستن ایشان و تلاش برای بمب گذاری از سوی او سخنی به میان نیاورند. پخش این اخبار تنها در پی انحراف افکار عمومی و آماده نمودن جو بیرون برای صدور حکمی سنگین علیه عابدینی بوده است که با تلاش های همگانی این دسیسه بی اثر گردیده است. 

* چگونه خانه مطبوعات به ابوالفضل عابدینی  در روز خبرنگار سکه جایزه می دهد؟!

*حرکت ناکام: پرونده ی دوگانه ،اتهامات دوگانه ، دادگاه دو گانه !

* پرونده ابوالفضل عابدینی در خانه مطبوعات چه شد؟

* شکم گرسنه عامل تحریک کارگران! 

به دوستان بگویید من از دادگاه آقایان هیچ ترسی ندارم اگرامروز مرا آزاد کنند همان ابوالفضل عابدینی هستم که بودم چون کار من اشتباه نبوده و هیچ خیانتی به مملکت نکردم هر چه بود در راه میهنم بود. 
 

در پی ارتباط با سرور عابدینی در زندان، به هنگام در میان گذاشتن خبر جدید خبرگذاری رسمی جمهوری اسلامی ایران( ایرنا) مبنی بر اتهامات “تلاش برای بمب گذاری” و “عدم خبرنگار بودن” شگفت زده گردیدو بیان نمود که: در تفهیم اتهام به من هیچ کدام از موارد ذکر شده بالا بیان نگردید. ایشان موارد اتهامی تفهیم شده به خود را اینگونه برشمرد:

1.تبانی جهت اخلال در نظم عمومی کشور

2. عامل تحریک و تظاهرات کارگران نیشکر هفت تپه

3. مصاحبه با رادیوهای بیگانه (رادیو فردا)

4. عضویت در حزب پان ایرانیست،فعالیت در این حزب و شهید خواندنِ زنده یاد دکتر محمد رضا عاملی تهرانی در تارنمای خود! 

همچنین پرونده ای شبیه آنچه در اهواز برای سرور عابدینی تدارک دیده شده در شهر شوش نیز آماده شده تا مدت زمان بیشری اطاله دادرسی کنند و ایشان را در حبس نگه دارند. در همین رابطه تمامی کارگران هفت تپه که به عنوان متهم در پرونده هستند بیان کردند که عابدینی آنان را تحریک نکرده و فقط رسالت خبرنگاری خود را انجام داده و هر آنچه که در دادگاه شوش با فشار بر ضد عابدینی بیان کرده اند را رد کردند و عامل اعتصابات خود را شکم گرسنه زن و بچه خود عنوان کردند.(قابل توجه دولت مهرورز با درآمد میلیاردی پول نفت).

برای آگاه شدن خوانندگان گرامی باید یادآوری کنم که براساس قانون فعلی ملاک خبرنگار بودن شخص ،عضویت در خانه مطبوعات و انجمن صنفی خبرنگاران نیست چرا که در حال حاضر بسیاری از خبرنگاران خوزستانی عضو نیستند این انجمن ها و خانه مطبوعات نیستند. خانه مطبوعات انجمنی است که برای احقاق حقوق جامعه مطبوعاتی است و عضویت در ان اختیاری می باشد؛ هر چند که این وظیفه خود را نیز به خوبی ایفا نمی کند و در حال حاضر زمان تصدی آقایان دراین دوره به پایان رسیده و مجمع عمومی آن به تعویق افتاده و هم اکنون از لحاظ حقوقی دارای ایراد است. آقایان پاسخ دهند که چگونه ابوالفضل عابدینی از سوی هفته نامه بهار سبز به خانه مطبوعات معرفی شده و در روز خبرنگار به ایشان سکه جایزه داده می شود!!! بر اساس اطلاعاتی که کسب کردیم عابدینی عضو خانه مطبوعات بوده و در انجا دارای پرونده است اما ظاهرا پرونده او مانند بسیاری از پرونده های دیگر در موقع لزوم ناپدید شده است!!!  

{موارد اتهامی را بخوانید و خود قضاوت کنید که چه کسانی در نظم عمومی کشور اخلال ایجاد می کنند مافیای شکر که با وارد نمودن میلیون ها تن شکر بیش از نیاز مصرف داخلی و برای باج دادن به کوبا کمر کارخانه های تولید شکر در خوزستان را شکسته است، یا یک خبرنگار خوزستانی؟عامل تحریک و تظاهرات کارگران به گفته خودشان شکم گرسنه زن و بچه شان به دلیل دریافت نکردن چند ماه حقوق بوده و یا ابوالفضل عابدینی.گفتگو با رادیو های بیگانه از کی جرم بوده که اینک به این بهانه بندی به اتهامانت عابدینی افزوده شده است؟از کی تا کنون عضویت در حزب پان ایرانیست جرم است و میهن پرست، مجرم ؟آقایان مگر به گفته خودتان هر که در راه میهن خود کشته شود شهید نیست؟ جرم زنده یاد دکتر عاملی تهرانی چه بود ؟آیا در راه میهن خود کشته نشد؟ آیا در حکومت پیشین به میهن خود خیانت کرد و یا دیتش به خون کسی آلوده شد؟(در آینده از چگونگی یه شهادت رساندن ایشان اسنادی را پیش روی شما خواهم گذارد.)} 

در بايگاني جستاري بخش سرور ابوالفضل عابديني تكميل شد

به امید ایرانی آباد و آزاد در سایه حاکمیت ملی

پاینده ایران

مزدک 
 

Add comment ژانویه 1st, 2008

Next Posts


تازه ها :

پیوندها

بایگانی‌ها