Archive for فوریه, 2009

فیلتر به توان 2 و نکاتی چند در این باره

پاینده ایران

دوستان و یاران گرامی از روز گذشته بار دیگر تارنمای تریبون آزاد پان ایرانیست در خوزستان فیلتر شد.نوشتار مهم زیر را با دقت بخوانید.

نشانی بدون فیلتر تارنمای تریبون آزاد پان ایرانیست در خوزستان

http://paniran2.blogfa.com/

از اردی بهشت امسال که تارنماهای پان ایرانیست به یکباره فیلتر شد دوستان حزبی به نشانی های جدید منتقل شدند و ما نیز در تریبون آزاد پان ایرانیست در خوزستان2 ادامه راه دادیم پس از چندی توانستیم با ترفندی به همان تارنمای پیشین برگردیم به این شکل که با دوبار وارد کردن بلاگفا دیگر نیازی به فیلتر شکن نبود و تارنما باز می شد.اما از دیروز با دوبار وارد کردن بلاگفا با عبارت ”  Page Not Found!  صفحه ای با این آدرس پیدا نشد! “ روبرو می شویم!شوربختانه فشار به تارنما نویسان زیاد شده و تنها راه نفس کشیدن را نیز برما می بنند. عجب آزادی در حکومت جمهوری اسلامی فراوان شده. آقایان شما که این همه به رژیم دیکتاتور و خونخوار شاه حمله می کردید روی آن رژیم را سفید کردید!ما در این تارنما چه نوشتیم جز از ایران و چه نشان دادیم جز حقایق تاریخی که از بیشتر مردم ایران پنهان نمودید!بدون ناسزا و تهمت به دیگران.رژیم حاکمیت فرقه ای نه مشرعیت شرعی و نه قانونی دارد و ما با آن مخالفیم اما با این همه یک بار به سردمداران رژیم و بنیانگذاران ناسزا نگفتیم و هر چه گفتیم حقیقت یا دیدگاه ما بود …

به هر روی به همه آقایان دست اندرکار فیلترینگ می گوییم اگر صدبار فیلتر کنید باز فرد دیگری تارنمایی دیگر راه اندازی خواهد کرد و فریاد آزادی خواهی را از زندان ایران زمین به گوش آزادگان برساند.نکته مهم اینکه اگر در آینده تارنمای شماره ۲ هم فیلتر شد در تارنمای شماره۳ ادامه خواهیم داد، اما کماکان تارنمای اصلی و اولیه هم بروز خواهد شد.

پاینده ایران بدون سانسور و خفقان !

Add comment فوریه 24th, 2009

بیانیه سازمان جوانان حزب پان ایرانیست پیرامون تحرکات اخیر بحرین

به نام خداوند جان و خرد

سازمان جوانان حزب پان ایرانیست اعتراض جدی خود را نسبت به ضعف و انفعال دستگاه خارجه در برابر اظهارات و گستاخی های دولت بحرین اعلام داشته و از اینکه چنان ضعف و سستی بر دستگاه مستولی شده است که دولتهای کوچک منطقه ای نیز در صدد اعمال سیستم سانسور خود بر فضای عمومی ایران هستند ,اظهار تاسف می کند.

اظهارات اخیری که سبب بر آشفتگی حاکمیت فرقه ای بحرین شده است صرفا بیان واقعه ای تاریخی بوده و قابل حذف از حافظه ی تاریخی ملت ایران نمی باشد.دولتمردان بحرین باید بدانند که نمی توانند خفقان استعمار زاده ی حاکم بر بحرین را بر حافظه ی تاریخی ملت ایران , بیان و قلم آنها حاکم کند.

طبیعی است که ما حقوق مردم منطقه را به رسمیت شناخته و برخورداری از حکومتهایی متناسب با بافت تاریخی – فرهنگی را حق مسلم آنها می دانیم.

به دولتمردان و اهل قلم و نظر ایرانی نیز توضیه می کنیم مسائل بنیادی را صرفا در ساختار تاکتیکهای زودگذر و سیاسی ننگریسته و مباحث را متناسب با ژرفایی شان طرح و پیگیری کنند و از مکانیسم توانها و نیتها ,ابزار و اهداف غافل نشوند.

  سازمان جوانان حزب پان ایرانیست                   

4/12/1387 خورشیدی                        

بايگاني جستاري:بیانیه هاي حزب پان ايرانيست 

به امید ایرانی آباد و آزاد در سایه حاکمیت ملی

پاینده ایران

 

Add comment فوریه 22nd, 2009

یادی از سرور نوربخش رحیم زاده سرباز فداکار پان ایرانیسم

در پنجمین سالمرگ : یادی از سرباز فداکار و دیرگام پان ایرانیسم

زنده یاد نوربخش رحیم زاده

 سال ها باید که بیند باز این دیر کهن… 

*استاد می گفت فرزندم هیچ گاه به جنگ با تاریکی نرو چرا که در سیاهی هیچ چیزی نیست…

*همیشه می خواستم از او بپرسم این اشک ها از کجا می آید استاد؟

*می گفت من صدای حقیقت را شنیدم: عدالت در نابرابری است.

*در بستر فریاد می زد بلی زنده باد جنگ. 

گوید که تو از خاکی

                    ماخاک توایم اینک

                                   گامی دو سه بر ما نه

                                                       اشکی دو سه هم بفشان

برگوی در برابر چه ایستاده ای و به کجا می نگری؟

ـ من بر آن افق دور دستی می نگرم که در آن پیکری جانبخش و پرتوان با هزاران پیوند پولادین مرا بخود می کشاند.آنجاست آرزوهای من،آنجاست آرمان من، آرمان و آرزوهای من چون درخت پولادینی است که ریشه هایش در تن وجان من است و هم در تن وجان بسیاری که بدانان پیوند دارم.

*****

نوشتن از کسی که دیر زمانی را با او سپری کرده ای و از آموزه هایش بهره های فروانی گرفته ای رنج آور و غم انگیز است آن هم از آن جهت که دیگر گفتارها یش را نمی شنوی سخنانش را در نمی یابی و نوشتارهایش را دیگر برای چاپ به مطبوعه ای نمی فرستی، از اینکه دیگر نگاهی نافذ و چشمان پرفروغش به تو نگاه نمی کند تا به عمق ژرفای اندیشه هایش پی ببری، دشوار می نماید،احساسات و روزهای از دسته رفته وآشوب یادها چنان درونت را فرا می گیرد که می ترسی جمله ای و کلمه ای را ننویسی و یا به درستی ادای دین نکرده باشی، آن هم برای مردی چون سرورم نوربخش.

آری سخن از نوربخش رحیم زاده مبارزه آرمان خواه، نویسنده، داستانسرا، مورخ و محقق ارزشمند ایران زمین است که از بازی و تقدیر روزگار در شهر رامهرمز زاده شد و جوانی را در آن گذراند، با طریقت و اندیشه وطن پرستانه ی پان ایرانیسم آشنا شد و رهرو و مبارزی جان برکف برای گسترش فرهنگ واندیشه ی ایرانی بود و در روزهای بلوا و آشوبی که از سوی وطن فروشان توده ای بر پا شده بود، همچون سربازی فداکار دین خود را به سرزمین مادری ادا کرد و تاروز آخر از مبارزه در راه پیروزی نهضت مقاومت ملت ایران (پان ایرانیسم) برای دستیابی به شکوه و عظمت از دست رفته ذره ای عقب نشینی نکرد و ناامیدی به دل راه نداد.

آشنایی نگارنده با استاد سرور نوربخش به سال 1379 بر می گردد در آن روزها به همت گروهی از دوستان و همشهریان وطن پرست که شعله ی عشق به ایران زمین و باورهای ملی در دورنشان فروزان و در ذره ذره وجودشان هویدا گشته بود، نشست های شاهنامه خوانی  و آشنایی با خردنامه ی فردوسی به صورت هفته ای یک مرتبه برگزار می گردید در یکی ازاین نشست ها بود که در منزل یکی از سروران از نوربخش رحیم زاده هم دعوت به عمل آمده که درآن محفل به یاد ماندنی و ارزشمند به ایراد سخنرانی بپردازد، من و تمامی کسان در آن نشست به جز یکی دو نفر برای اولین بار بود که ایشان را می دیدیم ،از گفتارها و سخنان تازه و نویی که از ایشان می شنیدم سخت هیجان زده شده بودم. سخن های استاد نوربخش در آن روز چنان تکان دهنده و روشنگرانه برای آن جمع وبویژه من بود که تصمیم گرفتم از آن پس مطالعات تاریخی و فرهنگی ام را چندین برابر کنم و تازه چه خوب که رهنما و آموزگاری را یافته بودم که می توانستم پرسش هایم را با او درمیان بگذارم و بر تردیدهایم در بعضی از رویداد های تاریخی چیره گردم، راستی نوربخش در آن نشست چه جرقه و شعله ای را در من روشن کرد که تا کنون این شعله نه تنها خاموش نگردیده بلکه روز به روز فروزان تر گشته و اکنون چنین می پندارم که به آتشی جان پرور در روح و روانم بدل گشته است؟

نوربخش به من و به همه ما گفت فرزندانم تاریخ میهنتان را برای شما نگفته اند، نیاکانت را برایت معرفی نکرده اند، سرزمین واقعی تو اینجا نیست فرزند دلبندم ، تو لایق و سزوار چنین روزهای پر محنت و دردآوری نیستی، تو شایسته ی بنده بودن و به بند حقارت و اسیر گشته ی بیگانه شدن نیستی،  او به من می گفت فرزندم فراموش نکن که تا هستی به پاست ایرانی سرور بوده و به جهان بشری نور دانش پراکنده، پس چگونه است که امروز خودت را بنده و حقیر دریافته ای، او برای ما شرح داد که ایران کجاست وایرانی کیست، سخن از دلاوری های جانباختگان راه میهن می زد و هرگاه داستان به بند کشیدن دختران بابک، مازیار و افشین توسط خلیفه ی ستمگر تازی و چگونگی تجاوز به آن ها را شرح می داد چنان اشک از چشمانش جاری می شد و چنان با رنج و درد این رویداد غم انگیز تاریخی را شرح می داد که باید بود و می دید همیشه می خواستم از او بپرسم این اشک ها از کجا می آید استاد ولی شرم و حیا نمی گذاشت… هرگز تا کنون و پس از آن که در زندگی خویش مسیر مبارزاتی خود را شناختم و فرا گرفتم که چگونه وبه چه ترتیبی می توان آزاد زندگی کرد و از زندگی همراه با بندگی و زبونی دوری جست، هرگز و هرگز کسی را به اندازه رحیم زاده در عشق و شیدایی به میهن درنیافتم.  

سندي از درگيري پان ايرانيست هاي رامهرمز با توده اي در سال 1332

گزارش محرمانه از شهرباني اهواز درباره در گيري سرور رحيم زاده با توده اي هاي رامهرمز. حركت هاي كوبنده پان ايرانيست هاي رامهرمز به سركردگي نوربخش رحيم زاده خواب از چشمان توده اي ربوده بود!

بازی روزگارو زندگی مرا روانه تهران کرد، در پایتخت زندگی را البته به دشواری و سختی هرچه تمام تر میگذراندم در تهران این شهر پر غوغا و پر از هیابانگ که یادآور روزهای فترت و شکست و درهم پاشیدگی اقتدار ملی و ایرانشهر است، تنها جایی را که ایمن یافتم و احساس آسودگی و رهایی از درد ورنج های زمانه می کردم، خانه استاد و نشست هایی بود که به همراه استاد می رفتم، تقریبا هفته ای دوبار شاید هم بیشتر؛ روز به روز بر اما و اگرهایم وپرسش هایم از تاریخ و زندگانی نژادایرانی افزوده می گشت و استاد با بردباری هرچه تمام تر به پرسش هایم پاسخ می گفت،من گاه با گستاخی در حالی که مشتانم را گره کرده و سیمایم از خشم بر افروخته شده بود، می پرسیدم، استاد چرا ما به این روز افتادیم؟ چه کسانی برای ما چنین روزهای تیره و تاری را تدارک دیدند، چرا نسل شما در برابر این بیدادگری ها و ستم ها ی ملی ایستادگی نکرد؟ راز سرگشتگی و عقب ماندگی ایرانیان در کجاست؟ آنان مگر چند نفربودند،مگرما آیین نداشتیم،مگر ما به آنان رسم راه زندگی کردن را نیاموخته بودیم؟ مگر آنان مهمان ما نبودند کدام میهمان را سراغ دارید که به میزبان خود این گونه خیانت و ستم کند؟ مگر آیین آن ها نمی گفت برابری و برادری ؟ مگر میزان برتری هر کس در سنجش تقوا و پرهیزگاری نبود؟ اسیر کشی در آیین جنگ آوران نبود؟ چرا زنان ما و دخترانمان به بردگی رفتند، ما که تاریخ و شکوه و عظمت داشتیم این ما بودیم که نخستین منشور حقوق بشر را برای هستی به ارمغان آوردیم، ما بودیم که تمدن وفرهنگ را روانه ی جهان بشری کردیم، نخستین دانشگاه ها بزرگ دنیا در ایران زمین بنیان گذارده شد،قانون ها و هنجارهای زیست، اشا و راستی را برای زندگانی بشری ما ایرانیان آزاده مدون و تدوین کردیم پس چگونه است که آن ها به ما لقب گنگ ونادان وعجم می دانند و خود را مولا و ما را بنده می گفتند؟ چرا یک ایرانی برابر یک یورش گر نمی توانست به زبان مادری خود سخن بگوید، سوار بر اسب بنشیند و یا با او دریک صف قرار بگیرد آیا این درآیین بود؟ به استاد می گفتم هیچ کس برای ما این موضوعات را شرح نداد و این پرسش ها را پاسخ نگفت،تاریخ نگاران گویی از بیان این واقعیت ها همگی درهراسند چرا آن ها حقیقت را برای جامعه ایرانی بیان نکردند؟ مگر رسالت هر نویسنده و مورخ و محقق تاریخ جز این است که تاریخ را بدون حب وبغض بنویسند؟… و استاد به من می نگریست و برای من می گفت، شرح می داد، ازخیانت ها،از زبونی ها و بی صفتی ها،ازترس و روحیه تقدیر گرای ما و از این که بیگانه نمی جنگید که پیروز شود بلکه شمشیر می زد که دست درازی کند به مال وناموس ما به همه آن چیزها یی که در طول زندگی ننگ آورش  و در خواب ، آرزوی آن ها را داشت از تجاوز بیگانه و خیانت خودی می گفت و داستان شب ها و روزهای تیره و تاری که همگی بوی خون و خیانت را می دادند … او می گفت و به من می نگریست شاید به خامیم و به گستاخیم و من می نوشتم، ظبط می کردم، گفته ها ی او را به کارگاه خرد خویش می بردم، داستان ها و روایت هایی را که تا آن وقت هیچ کس برای من بازگو نکرده بود از زبان استاد می شنیدم.

استاد می گفت فرزندم هیچ گاه به جنگ با تاریکی نرو چرا که در سیاهی هیچ چیزی نیست جز تباهی و پلیدی و ظلمت، تو تنها یک وظیفه و رسالت برعهده داری که شمع را روشن کنی آن گاه که نور آمد روشنایی به همراه می آورد، آنگاهست که اهریمن ناگریزانه از درون و پیرامونت فرار خواهد کرد. به استاد می گفتم راز ماندگاری و جاودانگی ایرانزمین و مردمانش  درچیست می گفت: کودکی من به دیروز بود و کودکی ازمن بفردا نشسته.

می گفتم استاد چرا برای ما اینقدر از صلح می گویند، صلح با چه کسی آن که می خواهد خون و نژادت را آلوده سازد صلح با آن چه معنایی می دهد چرا سخن از پایداری و سلحشوری و دفاع در برابریورش  بیگانه را برایمان خون ریزی و جنایت تعریف می کنند و بندگی را بر آزادگی بیشترمی پسندند، گویی روان ها همه زرد گون، چشم ها کم فروغ و ژن ها بیمارند،پاسخ می داد: نه سرور همه اینگونه نیستند بلکه پیروان طریقت ایزدی و اندامان نهضت مقاومت ملی (پان ایرانیسم) چنین نمی اندیشند، آنان جنگ را پذیره اند تا هستی هست زیرا که به جنگ هستی هست و او جنگ را آفرینش می دانست جنگی که همیشگی است و دایمی ،جنگی که کوشش توام با آزادگی و جاودانگی به همراه می آورد، پس انسان می زید چون به شکوه و هستی جاوید شدن و به دنبال ابردمرد گشتن، باور دارد و زندگی چنین برایم معنا یافت.از نوادر می گفت و توده ی مردم را مادر نوابغ می دانست می گفت: به توده داد باید داد، نه کرسی های فرمانفرمایی، توده مادر نوابغ است.

می گفت من صدای حقیقت را شنیدم: عدالت در نابرابری است.

در شبهای دراز زمستانی و درشهرک اکباتان و آن منزلی که جای جای آن بوی کتاب و نوشته میداد،برایم از رویدادها و حماسه ها و نبردهای جان باختگان راه ایران می گفت تا به من بیا آموزد که زندگی تنها زنده بودن نیست و زنده بودن زندگی می خواهد، از آریو برزن گفت که چگونه یکه وتنها در برابر صدها هزارتن ازسپاهیان دشمن مردانه ایستاد و جنگید، آریوبرزن هرگز نترسید نه از خود ونه ازمرگ …از رشادت بابک برایم می گفت که چگونه آن گاه که دربرابرخلیفه عباسی یکی ازدستانش را جلاد قطع می کند با دست دیگر خون روان شده از تنش را به صورت می زند و در جواب پرسش خلیفه و راز آن کارمی گوید: تا دشمن گمان نبرد که چهره ام از ترس به زردی گراییده و تا خلیفه بداند که قهرمانان چگونه می میرند،ازدلاوری های رویگرزاده گستاخی به نام یعقوب و جوانمردی های او برایم داستان ها حکایت می کرد. همان که می گفت: یعقوب اگر نماند نمویم به ماتمش چرا که ایران و سیستان و رستم به جاست از کسی که در بستر هم مبارزه و رستاخیزرا از یاد نبرد بلکه : راه نجات ملت ایران را جنگ،جنگ و جنگ می دانست ودر بستر فریاد می زد بلی زنده باد جنگ.


هرگز لحن گفتار و نگاه استاد را فراموش نمی کنم روزی برایم این قصه را سرود تا آزادگی و راز رمز زندگی کردن برایم تعریف شده باشد: موری بر تنه درختی لانه داشت، آوندی از آن درخت چون جویباری از کنار لانه می گذشت و همواره بر مور زمزمه می کرد، روزی آن مور به پی جویی برخاست با سنگینی خود روی به پایین نهاد و همراه آوند برفت تا به ریشه ها درخت رسید و با آن ریشه ها ژرفای زمین را کاوید و با دانشی بسیار به لانه باز آمد، او دیگر می دانست که آوندها آن همه آب و خوراک را چگونه از دل خاک برمی گیرند.مور دانشمند روزی شاهین تیزبینی را از دانش خود باخبر ساخت شاهین گفت راست است چنین می آورند اما می دانی به کجا می برند؟و می دانی که اگر برای آن بردن نبود هر گز نمی آوردند؟

و همچنان می گفت و من با هیجانی که خاص دوران جوانی بود به آن گفته ها دل می بستم و اکنون بعد از آن همه سال چقدر دلم برای آن گفته ها، آن لحن بیان،آن چشمانی که دو دو می زدند و تا ژرفای وجود آدمی را می کاویدند و تو از شرم و حیا می ترسیدی در آن ها زل بزنی ولی او چنان خیره به تو می نگریست که تو دیگر تاب نمی آوردی و سرپایین می آوردی ،سینه ی ستبر و چهارشانه و قدی بلند،دلم برای همه ی آن روزها ،آن دیدارهای بیادماندنی ،آن اشک های حسرت انگیز،گرفته.

استاد که گویی مرا آیینه ی جوانی خویش می دید با همه آن تب و تابی که خود از دوران جوانی و درگیری های فراوانی که با دشمنان و مزدواران و وطن فروشان به یاد داشت، داستان زندگی رابازگو می کرد، برای همه ی آن روزها، سخت دلم تنگ شده است.

واکنون که می نویسم تنها از روی یک احساس ناگزیر برای این که شاید کسانی که این گفتار را می خوانند با ویژگی های اندیشه های مردی آشنا شوند که می گفت:فرزندم من همچون غواصی هستم که ژرفای تاریخ و تمدن ایران زمین را تا عمق یکصد هزار سالگی پیموده ام،و هنوز به آخر آن نرسیده ام ،فرزندم غواص  پیرشده و چشمانش یارای بیشتر دیدن را به او نمی دهند، من توان شنا کردن را از دست داده ام ولی راهی را که در این مدت  و در این مسیر طوفانی طی کرده ام به شما شناسانده ام آن را ادامه بدهید من راه را به شما نشان دادم، جوان هستید و پرازانرژِی، نشاط و حرکت وآرمان  پس می توانید بسیار بیشتر از من ادامه دهید. شاید برای نوربخش باید گفت وسرود:

ناشناس آمد، ناشناس بزیست و ناشناس بمرد و فزون از آن چه دید بر چرخ فلک بارید که کوره ای از رنج بود که پخته شد وسوخت. روانش مینوی جاودان باد.


 مزار زنده ياد سرور رحيم زاده

شاگرد انوشه روان نوربخش رحیم زاده

فنا در آرمان شاهین فراز دوست

Add comment فوریه 21st, 2009

گزارشی از وضعیت کارگران لوله سازی اهواز -کسرا علاسوند

گزارشی از: سرور کسرا علاسوند

 

کارخانه لوله سازی اهواز با بیش از 2600 نفر کارگر (2000 نفرکارگر پیمانی و بیش از 600 نفر کارگر رسمی) مشغول به کار است . این واحد تولیدی که بزرگ ترین واحد تولیدی لوله در خاور میانه است تولید کننده یکی از کالاهای استراتزیک لوله نفت و گاز است  که از چندی است با مشکلاتی رو به رو شده است .

در اعتراض روز دو شنبه 21 بهمن  بیش از  یک هزار نفر از کارگران این شرکت دست به راهپیمایی مسالمت امیزی از درب کارخانه تا استانداری خوزستان زدند . در این راهپیمایی  که در نهایت نظم انجام شد کارگران خواهان پرداخت شدن حقوق معوقه شان حذف واسطه های کار و ایجاد امنیت شغلی  شدند .

قابل ذکر است این اولین اعتراض کارگران نبوده و پیش از این چندین بار برای رساندن پیامشان به گوش مسئولین شرکت دست به تجمع زدند که هر بار با وعده هایی که هرگز بدان عمل نشد رو به رو شدند . زمانی که هیات دولت به خوزستان سفر کرد بیش از 600 نفر از کارگران لوله سازی دست به تجمع در مقابل درب استانداری خوزستان زده و اعتراض خودشان را برای اولین بار بیرون از کارخانه به گوش مسئولین رساندند که با حضور نمایندگان کارگران در استانداری و دیدار با جناب اقای سعیدلو معاون محترم اجرایی ریس جمهور خواسته هایشان را مطرح و دستور صریح ایشان مبنی بر نگهداشت نیروی انسانی و اقدام فوری مسولین استانی برای رفع مشکلات کارگران را در پی داشت .

 با گذشت یک هفته و دریافت کردن نامه ای مبنی بر مراجعه و پی گیری نمایندگان کارگری در استانداری و اقدام انان شعله های امید در دل کارگران روشن اما بعد از مراجعه به استانداری و سپس فرمانداری برنامه و بودجه و سپس دفتر سیاسی امنیتی استانداری تمام امید ها به یاس تبدیل شد و باز، غیر از برگزاری اجتماع در درون سالن اجتماعات کارخانه و درخواست ملاقات با مدیران شرکت راهی دیگر در پیش روی کارگران نبود .

با بی اعتنایی مدیران کارخانه کارگران شرکت بار دیگر در ساعت 10 صبح روز دوشنبه 21 بهمن ماه خواستاه های خود را تکرار کردند اما چون باز گوش شنوا نیافتند در ساعت 3.30 از درب کارخانه به سوی استانداری برای بار دوم دست به راه پیمایی در بیرون از محوطه کارخانه زدند . با اجتماع بیش از 1100نفر در جلوی درب بسته استانداری و بیان خواسته هایشان و با  فراخواندن  نمایندگان کارگری از سوی استانداری،  جلسه ای با حضور فرماندار، دو  تن از مسئولین کارخانه، یکی از فرماندهان نیروی انتظامی، سه تن از نمایندگان استانداری برگزار شد . در پایان جلسه و با حضور اقای سودانی نماینده مردم اهواز در مجلس شورای اسلامی و ایراد سخنرانی ایشان در میان کارگران وعده داده شد که به خواسته های انها رسیدگی خواهد شد ” این در حالی است که کارگران بیش از سه ساعت را بر روی زمین سرد روبروی درب استانداری  نشسته بودند ” .

عباسی نماینده کارگران لوله سازی اهوا به مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران گفت : سال گذشته قرار داد تمامی پرسنل را حتی بدون یک روز تاخیر به آنان ابلاغ می کردند . اما در سال جاری از تاریخ 87/1/1 تا 87/1/24 بدون قرار داد بر سر کار خود حاضر شدیم این در حالی بود که هر ساله قراردادهایمان به مدت شش ماه و یا یک ساله تمدید می شد اما در سال جاری قرار دادها به صورت ماهانه تمدید میشد . از چهار ماه پیش شیفت ها از 4 شیفت گرم به سه شیفت گرم و یک شیفت سرد و از ماه گذشته سه شیفت گرم به دو شیفت گرم و یک شیفت سرد تبدیل شده است . که این کار خود جای سوال دارد به این دلیل که اگر  مسولین کارخانه اعلام کنند که به اخراج نیرو دست  خواهند زد و با اعتراض ما رو برو شوند و از مسولین شخص یا اشخاصی فرستاده شوند تا موضوع را پی گیری کنند خواهند دید  نیروی انسانی ناکار آمد بسیاری در کارخانه وجود دارد و  این امر اخراج نیرو ها را عملا مصونیت می بخشد .

از هفته گذشته کار کارخانه را به حالت تعلیغ در اورده اند و وقتی به مدیریت مراجعه کردیم تا تاریخ راه اندازی کارخانه را جویا شویم مدیریت تاریخ بازگشت را نا معلوم اعلام نمود که این  خود  نیز بی سابقه و جای بسی تامل  دارد .

حقوق پرسنل به صورت نامنظم پرداخت میشود و روز” 21 بهمن” تازه حقوق برج نه به ما پرداخت شد . پرداخت حقوق از سوی پیمانکار (( واسطه )) انجام  میشود که  مبلغ هفتصد هزار تومان بابت هر کارگر از کارخانه  دریافت و زیر سیصد هزار تومان به ما  پرداخت میکند . کار پیمانکار در شرکت فقط پرداخت حقوق حق بیمه  مالیات و تحویل لوازم ایمنی است و اخراج، استخدام،ایاب و ذهاب و… با خود شرکت است . یعنی وقتی که یکی از پرسنل می خواهد به استخدام برود باید از  مدیران اجازه بگیرد و نه  از پیمانکار . پس در نتیجه واسطه ها جز دریافت حق کارگر به نفع خود کاری نمی کنند و جالب این که بدانید برخی از پیمانکاران شرکت دارای سابقه بیش از هفت سال هستند که این در نوع خود کم نظیر و یا حتی در مواردی بی نظیر است  که باز هم جای بسی سوال را در این جا به جای میگذارد .

مسولین کارخانه اعلام میدارند که کارخانه تولیدی نخواهد داشت چون پروژه ای برایشان تعریف نشده است خوب اگر این را هم قبول کنیم چگونه است  کارخانه ای که یکی از بزرگترین کارخانه های تولیدی در ایران است و جزو پر سود ترین آنهاست بعد از این همه سال تولید و فقط با وجود کمتر از یک سال رکود اقتصادی دچار چنین ضعف اقتصادی شده است که می خواهد بیش از 2600 نفر  پرسنل خود را از کار بی کار کند؟؟؟ مسولین کارخانه می گویند که فروشی از سوی کارخانه نیست اما لوله دستمال نیست که بشود ان را تا کرد و به بیرون از کارخانه برد و در ضمن همه کارگران هم که نا بینا نیستند تا نبینند هر روزه مقدار زیادی لوله از شرکت بارگیری و به بیرون از شرکت انتقال داده می شود  دلیل این نا بسامانی ها در چیست ؟ و مهمتر از همه  پاسخ دهنده به  این پرسش ها کیست ؟  تکلیف 2700 کارگر چیست ؟؟؟ از همه و همه بگذریم در نهایت کارخانه از آن کیست ؟؟؟

ما جز امنیت شغلی، پرداخت به موقع حقوق، برداشتن واسطه ها “شرکت های خدماتی نیروی انسانی”، منظم شدن قراردادهایمان و راه اندازی مجدد کارخانه چیزی نمی خواهیم و تلاش داریم تا از حقوق خودمان و ثروت ملی مان دفاع کنیم .

۳۰ بهمن ماه ۸۷ کسرا علاسوند

واحد کارگری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران

پیوند نوشتار :مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران

گزارش دادگاه ابوالفضل عابدینی و کارگران هفت تپه در گفتگو با محمد اولیایی فر

Add comment فوریه 19th, 2009

گُندیشاپور (جُندی شاپور) – پوشه PDF

پاینده ایران

چند روز پیش نوشتاری با نام بیمارستان و دانشگاه جندی شاپور به شما پیشکش شد که پوشه پی دی اف مناسب چاپ آنرا می توانید دریافت کنید. 

ويرانه هاي گندي شاپور در ۱۲ كيلومتري شهر دزفول در خوزستان
ويرانه هاي باستاني جندي شاپور در ۱۲ كيلومتري شهر دزفول در خوزستان

دریافت ۸ رویه ۱۱۷ کیلوبایت

به امید ایرانی آباد و آزاد در سایه حاکمیت ملی

پاینده ایران

Add comment فوریه 19th, 2009

گفتگوی سرور عابدینی با صدای آمریکا – دادگاه 29 بهمن در دزفول

پاینده ایران

تفسیر خبر دوشنبه 28 بهمن87

یکسال پس از آزادی ابوالفضل عابدینی از زندان حاکمیت فرقه ای جمهوری اسلامی (29 بهمن 1386) این یار مبارز ما امروز۲۹ بهمن ۸۷ نیز باید در جلسه دادگاه در دزفول حاضر شود. در همین باره شب گذشته گفتگویی با آقای چالنگی در برنامه تفسیر خبر داشتند که فایل آنرا در زیر می توانید دریافت کنید.

دریافت – 1.83 مگابایت – 3 دقیقه


بیانیه فعالان حقوق بشر در این باره

از سوی دادگاه انقلاب شهرستان ذزفول احضاریه ای برای ابوالفضل عابدینی نصر مسوول روابط عمومی مجموعه فعالان حقوق بشر صادر شده و در آن ذکر شده تا در تاریخ سه شنبه 29/11/1387 ساعت 9 صبح خود را برای ادامه روند بررسی پرونده اعتصابات کارگری شرکت کشت و صنعت نیشکر هفت به شعبه یک این دادگاه معرفی نمایند.

 اتهام این خبرنگار و فعال حقوق حقوق بشر تبلیغ علیه نظام از طریق مصاحبه با رسانه های خارجی می باشد.که سال گذشته پس از تحمل پنج ماه  حبس  در تاریخ 29 /11/86 با سپردن وثیقه 50 میلیونی از زندان کارون اهوازموقتا آزاد شد.

لازم به یاد آوریست که پنج نفر از اعضای هیات مدیره ی سندیکای کارگری شرکت کشت و صنعت نیشکر هفت تپه  نیز به همین شعبه دادگاه انقلاب دزفول احضار شدند تا به همراه ابوالفضل عابدینی محاکمه شوند. این فعالان کارگری  فریدون نیکو فر، جلیل احمدی، علی نجاتی ، قربانعلی علیپورو محمد حیدری مهرنام دارند. وکیل این پرنده نیز دکتر محمد اولیایی فرد مدیر مرکز مطالعات و تحقیقات نقض حقوق بشر در ایران می باشد

بایگانی جستاری :سرور ابوالفضل عابدینی(آریو پندار)

به امید ایرانی آباد و آزاد در سایه حاکمیت ملی

پاینده ایران

1 comment فوریه 17th, 2009

کماکان حق 50 درصدی ایران در دریای مازندران محفوظ است

با حساسیت افکار عمومی، هم‌چون گذشته

کماکان حق 50 درصدی ایران در دریای مازندران محفوظ است

شاخه‌ی میراث معنوی «دیده‌بان یادگارهای فرهنگی و طبیعی ایران»

 از: سرور عليرضا افشاري

بر خلاف شایعه‌هایی که مبنی بر از دست رفتن حقوق ملت ایران در دریای مازندران پراکنده شده است و برخی ایران‌دوستان، ناآگاهانه بر آن دامن می‌زنند باید تأکید شود که هنوز هیچ قراردادی که هر پنج همسایه‌ی آبی در آن دریا، بر روی آن توافق داشته باشند درباره‌ی وضعیت رژیم حقوقی دریای مازندران بسته نشده است. گفتنی است پس از انتشار گسترده‌ی کتابچه‌های پژوهشي، برگه‌های اطلاع‌رسانی، مقاله‌هاي علمی و بیانیه‌های احزاب ‌و برگزاري همايش‌هايي در زمينه‌ی رژيم حقوقي درياي مازندران و سهم ايران در اين دريا (درياچه) که با حساسیت بالای افکار عمومی همراه بود، سرانجام پس از رفع تردیدها، وزارت امور خارجه به روشني اعلام کرد که: «معاهدات 1921 و 1940، مبناي رژيم حقوقي در خزر [مازندران] است» (کيهان 28 فروردين 1387- رويه‌ی نخست) و منوچهر متکي، وزیر امور خارجه‌ی جمهوری اسلامی ایران، در بيست‌ونهمين اجلاس گروه کاري تدوين رژيم حقوقي درياي خزر [مازندران] گفت: «هرگونه توافق در خصوص درياي خزر بايستي با توجه به پيشينه‌ی قراردادهاي موجود (1921 و 1940) و بر اساس اصول هم‌جواري و مودّت صورت گيرد». وي افزود: «توافقات ايران و شوروي به عنوان همسايگان ديرين اين دريا بالاخص مفاد راجع به درياي خزر مندرج در دو قرارداد بازرگاني و کشتي‌راني و عهدنامه‌ی مودّت که مؤلفه‌هاي نظام حقوقي حاکم بر اين دريا را از نيمه‌ی اول قرن بيستم تا کنون تشکيل داده‌اند، کار را براي تشکيل اين نظام و روزآمد کردن، هموار کرده است»(همان).

اما دو قرارداد مورد اشاره‌ی وزير امور خارجه چه می‌گويند.

پيش از تحميل دو قرارداد گلستان (1813م.) و ترکمانچاي (1828 م.) بر دولت و ملت ايران، دولت و ملت ايران در درياي مازندران با هيچ نهاد يا دولت معرضي روبه‌رو نبودند، اما در اثر تحميل قرارداد گلستان، حقوق تاريخي ملت ايران خدشه‌دار شد و حق ملت ايران در داشتن نيروي دريايي در اين دريا از ميان رفت.

در فصل پنجم قرارداد گلستان و نيز فصل هشتم قرارداد ترکمانچاي آمده بود: «…غير از دولت روس، دولت ديگري حق نخواهد داشت که سفاين جنگي در درياي خزر داشته باشد». بدين‌سان، بر اثر تحميل دو قرارداد مزبور، دولت روسيه‌ی تزاري، از حق انحصاري داشتن نيروي دريايي در درياي مازندران بهره‌مند و کرانه‌ی غربي اين دريا را نيز متصرف شد.

در اثر تحميل قرارداد آخال به ايران از سوي روسيه‌ی تزاري (1881م.)، دولت ايران از حقوق خود بر سرزمين‌هاي خوارزم و فرارود چشم‌پوشي کرد و بدين‌سان کرانه‌هاي خاوري درياي مازندران نيز به دست روس‌ها افتاد.

به دنبال سرنگوني حکومت تزاري در اثر کودتاي بلشويکي در هفتم نوامبر 1917 م.، روس‌ها با اشغال بخش‌هايي از ايران، گلوله‌باران کردن بندرها و… در پي آن برآمدند تا ارثيه‌ی خونين تزارها را به خود منتقل کنند. سرانجام روز 13 دسامبر 1921 (23 آذرماه 1300) ايران زير فشار خردکننده‌ی بلشويک‌ها تن به امضاي قرارداد 1921 (قرارداد مودّت) داد. بر پايه‌ی اين قرارداد، سرزمين‌هايي را که حکومت تزاري با جبر و زور از ايران گرفته بود، به حکومت بلشويکي منتقل شد، اما در اين ميان حقوق دولت ايران در درياي مازندران ترميم شد و ايران حقوق برابر با اتحاد شوروي را در اين دريا به دست آورد.

فصل يازدهم عهدنامه‌ی 1921 می‌گويد: «نظر به اين‌که مطابق اصول بيان‌شده در فصل اول اين عهدنامه، عهدنامه‌ی منعقده در 10 فوريه 1928 بين ايران و روسيه در ترکمانچاي نيز که فصل 8 آن حق داشتن بحريه را در بحر خزر از ايران سلب نموده بود، از درجه‌ی اعتبار ساقط است، مع‌هذا طرفين متعاهدين رضايت می‌‌دهند که از زمان امضاي اين معاهده هر دو بالسويه حق کشتي‌راني آزاد در زير بيرق‌هاي خود در بحر خزر داشته باشند».

از سوي ديگر، بر پايه‌ی قرارداد بازرگاني و بحرپيمايي میان ايران و شوروي که در 25 مارس 1940 (پنجم فروردين 1319) بسته شد، دو دولت از حقوق برابر و انحصاري در درياي مازندران از نظر کشتي‌راني (ماده‌ی 13) و نيز از منابع طبيعي (بند 4 ماده‌ی 12)، به گونه‌ی روشن و غير قابل تعبير و تفسير بهره‌مند شدند.

در ماده‌ی 13 قرارداد اشاره‌شده است: «طرفين متعاهدين بر طبق اصولي که در عهدنامه‌ی مورخ 6 فوريه 1921 بين ايران و جمهوري متحد سوسياليستي شوروي اعلام گرديده است موافقت دارند که در تمام درياي خزر کشتي‌هايي جز کشتي‌هاي متعلق به ايران يا اتحاد شوروي سوسياليستي و يا متعلق به اتباع و بنگاه‌هاي بازرگاني و حمل‌ونقل کشوري يکي از طرفين متعاهدين که زير پرچم ايران يا پرچم اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي سير می‌نمايند، نمی‌تواند وجود داشته باشد».

البته منظور از کشتي‌ها، عبارت است از کشتي‌هاي بازرگاني و جنگي – زيرا در اين مورد هيچ اشاره‌اي به نوع کشتي به عمل نيامده است – و کشتي‌هایي متعلق به ايران يا اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي و يا کشتي‌هاي زير پرچم آن دو.

بند 14 ماده‌ی 12 مقرر می‌دارد: «هر يک از طرفين متعاهدين، ماهي‌گيري را در سواحل خود در حد 10 مايل دريايي به کشتي‌هاي خود اختصاص داده و اين حق را براي خود محفوظ می‌دارد…».

اين بند تصريح دارد که طرفين متعاهدين (ايران و شوروي) در خارج از 10 مايل ساحلي هر دو يک‌سان می‌توانند از منابع آبزيان بهره گيرند و اين حق به زير آب‌ها یعنی بستر و زيربستر نيز تسري دارد.

افزون بر آن در همان روزِ امضاي قرارداد (5 فروردين 1319 برابر با 25 مارس 1940)، سفير کبير دولت اتحاد جماهير شوروي در تهران که قرارداد بازرگاني و بحرپيمايي را از سوي دولت خود امضا کرده است در نامه‌اي به وزير امور خارجه می‌نويسد: «با نهايت توقير مراتب زير را باستحضار آن جناب می‌رساند: … نظر به اين‌که درياي خزر که طرفين متعاهدين، آن را درياي ايران و شوروي می‌دانند…».

همان روز در پاسخ، وزير خارجه ايران به «ماتوي فيلیمونو» سفير کبير شوروي در ايران می‌نويسد: «با کمال توقير وصول نامه‌ی مورخ 25 مارس 1940 آن جناب را که مضمون ذيل است تأييد می‌نمايم… درياي خزر که طرفين متعاهدين، آن را درياي ايران و شوروي می‌دانند…».

با توجه به دو قرارداد 1921 و 1940 و نيز نامه‌هاي پيوست قرارداد 1940 (نامه سفير کبير شوروي در تهران به وزير امور خارجه‌ی ايران و پاسخ وزير امور خارجه‌ی ايران به سفير کبير شوروي)، روشن و مسلم است که:

درياي مازندران يک درياي بسته است (درياي ايران و شوروي)؛

اين دريا در يد مالکيت و حاکميت برابر دو دولت ايران و شوروي قرار دارد؛

از آن‌جا که تحديد حدود ميان ايران و شوروي در درياي ايران و شوروي انجام نگرفته، مالکيت و حاکميت بالسوبه‌ی دو دولت بر آن به‌گونه‌ی مشاع است.

براي تأکيد بر اين امر که درياي مازندران يک درياي بسته است، در تبصره‌ی ماده‌ی 2 قانون «اکتشافات و بهره‌برداري از منابع طبيعي فلات‌قاره‌ي ايران» مصوّب 28 خردادماه 1334 (مجموعه قوانين سال 1334- رويه‌ی 225) تصريح شده است: «در مورد بحر خزر [مازندران]، مبناي عمل، طبق اصول بين‌الملل مربوط به درياهاي بسته بوده و می‌باشد».

با وجود اين همه مدارک آشکار و روشن و غير قابل ترديد درباره‌ی حقوق 50 درصدي ملت ايران بر دریای مازندران، آقاي دکتر پيروز مجتهدزاده به عنوان کسي که داراي شناسنامه ايراني است و از برکت سر اين ملت درس خوانده و امروز نيز با حمايت‌هايي که از او به عمل می‌آيد، صاحب يک موسسه‌ی پژوهشي در لندن (انگلستان) است، ضمن آن که خود را در مقام متخصص در حقوق درياها و جغرافياي سياسي- دريايي می‌نشاند، با لحني ناباورانه و شگفتي‌آور نسبت به دوست‌داران و مدافعان حقوق مسلّم اين ملت و اين مرز و بوم می‌نويسد: «چند تن از روشن‌فکران سنتي که در حقوق عمومی ‌يا در روابط بين‌الملل و امثال آن تحصيل کرده‌اند، به هيجان آمده و ناگهان فرياد برآورده‌اند که 50 درصد دريا مال ايران است و اين فرياد جنجالي، متخصصان را به سکوت کشاند و اذهان عمومی ‌را مشوّش کرد و بحث بر سر تعيين رژيم حقوقي درياي خزر با بيگانگان را پيچيده‌تر ساخت»[1].

اگر کسي بدون دانستن نام نويسنده، مطلب را بخواند گمان می‌کند که سخنِ حاکمان باکو يا عشق‌آباد (اشک‌آباد) است نه سخن کسي که شناسنامه‌اي ايراني دارد و شهروند کشور ايران به حساب می‌آيد.

البته آقاي دکتر پيروز مجتهدزاده در ستيز با حقوق ملي ايران – و به‌گفته‌ی خودشان برای زیاده‌خواه معرفی نکردن ملت ایران! – پيشينه‌ای هم دارد. هر چند باید برای کوشش‌های ایشان درباره‌ی جزایر ایرانی خلیج‌فارس احترام قائل شد، ولی لازم به اشاره است که پس از تجزيه‌ی بحرين در سال 1349، دولت خائن وقت، هيأتي را به بحرين فرستاد که از نظر حقوق بين‌الملل، به عنوان گام نخستين در راه شناسايي حاکم دست‌نشانده‌ی انگلستان بر بحرين بود. براي دادن رنگ و لعاب بيشتر به هيأت اعزامي، دولت وقت در صدد برآمد که چند دانشجو را نيز با هيأت همراه کند. اما با وجود تلاش بسيار، حتا دانشجوياني که در خدمت رژيم بودند حاضر نشدند در تجزيه‌ی بحرين شريک شوند. سرانجام دو يا سه دانشجو را همراه هيأت کردند که يکي از آنان آقاي پيروز مجتهدزاده، دانشجوي دانشگاه تهران بود.

ایشان در یادداشت اشاره‌شده، سخن از سهم 50 درصدی ایران در آن دریا را ادعایی حیرت‌انگیز و بدون اساس و منطقِ محکم و مستند، خوانده که ما را در منطقه ملتی زیاده‌خواه معرفی می‌کند! سپس به دلیل آن که ایران بر پایه‌ی قراردادهای 1921 و 1940 مجاز به حضوری نظامی در آن دریا نبوده، نتیجه می‌گیرند که: مفاد اين قراردادها، حقوقي براي ايران نسبت به منابع و حق برابر در آن دريا را اعلام نكرده است! و هم‌چنین تأکید دارند که اگرچه اين دو قرارداد ايران را به‌عنوان يك كشور دارنده‌ی حضور جغرافيايي در خزر به رسميت مي‌شناسد، اشاره‌ی مستقيمی ‌به رژيم حقوقي اين دريا ندارند. و پیشاپیش هم اعلام می‌کنند که، وزارت خارجه ايران سرانجام بايد به رژيم حقوقي – به‌زعم ایشان – واقعي دريا تمكين كند! استدلال‌های ایشان عموماً بر این پایه هستند که در دوران پیشین، دولت شوروی از ماده‌های یادشده‌ی قراردادها تنها به سود خویش بهره می‌برد و این را بهانه‌ای می‌کنند برای رسمیت دادن به نظر خود، مبنی بر کوتاه آمدن در برابر زیاده‌خواهی‌های دیگران. ایشان هر چند اذعان دارند که قبولاندن طرح مشاعِ پنج‌گانه‌شان به همسايگاني كه در حال حاضر منابع و توليدات نفتي و گازي‌ آنها قابل توجه است و نمي‌خواهند در اين درآمد با ديگران شريك شوند، كار بسيار دشواري خواهد بود، اما اصرار دارند که ما پیشاپیش خود را از حقوق تاریخی و قانونی‌مان خلع ید کنیم.

براي روشن شدن ذهن دکتر پیروز مجتهدزاده – که البته روشن است – و نیز خوانندگان بايد گفته شود:

رژيم حقوقي درياي مازندران بر پايه‌ی قراردادهاي 1921 و 1940 – و نامه‌هاي پيوست اين قرارداد – ميان ايران و شوروي استوار است. بر پايه‌ی دو قرارداد مزبور و نامه‌هاي پيوست به قرارداد 1941، هيچ جاي دودلي بر حاکميت و مالکيت دو طرف بر پايه‌ی مساوي 50-50 وجود ندارد. از آن‌جا که تحديد حدود ميان ايران و اتحاد جماهير شوروي در درياي مازندران به عمل نيامده است، مالکيت و حاکميت مساوي دو طرف بر اين دريا، به گونه‌ی مشاع است. بر پايه‌ی اصول شناخته‌شده بين‌المللي – و نيز ملي – مالکيت و حاکميت بر يک پهنه (اعم از آبي و خاکي) در حکم مالکيت و حاکميت بر فضاي بالا و ژرفاي آن پهنه نيز است، مگر آن‌که استثنا يا محدوديت‌هايي اعلام شده باشد. در دو قرارداد مزبور، جز در مورد آب‌هاي ساحلي دو طرف (بند 4 ماده‌ی 12 قرارداد 1940)، استثنا يا محدوديت ديگري به چشم نمی‌خورد. از اين‌رو مالکيت و حاکميت ملت و دولت ايران بر نيمی ‌از درياي مازندران، فضاي بالا و بستر و زيربستر آن را نيز در بر می‌گيرد.

در سال 1370 (1991 م.) اتحاد جماهير شوروي فروپاشيد و 15 يگان سياسي بر پهنه‌ی آن ايجاد شد که چهار واحد آن، يعني فدراسيون روسيه و جمهوري‌هاي آذربايجان (اران)، قزاقستان و ترکمنستان داراي مرز آبي در درياي مازندران هستند.

همه‌ی واحدهاي سياسي ايجادشده بر پهنه‌ی اتحاد جماهير شوروي از جمله جمهوري‌هاي فدراسيون روسيه، آذربايجان (اران)، ترکمنستان و قزاقستان، بر پايه‌ی توافق‌هاي مينسک (پايتخت روسيه سفيد) و آلماآتي (پايتخت پيشين قزاقستان)، اعلام کرده‌اند که به عنوان ميراث‌خواران اتحاد شوروي، همه‌ی معاهدات و تعهّدات اتّحاد مزبور را به رسميت شناخته و محترم می‌دارند. ماترک اتحاد شوروي در درياي مازندران بر پايه‌ی قرارداد 1921 و 1940 و نامه‌هاي پيوست اين قرارداد، عبارت است از سهم 50 درصدي اين دريا. از اين روي چهار واحد مزبور بايد بر سر تقسيم مرده‌ريگ اتحاد جماهير شوروي در درياي مازندران به توافق برسند. پس از اين توافق، راه بر گفت‌وگو بر سر تعيين رژيم نوين حقوقي درياي مازندران با ايران گشوده است.

تجزيه‌ی احتمالي هر يک از چهار واحد سياسي مزبور و سر برآوردن احتمالي واحدهاي سياسي تازه در کرانه‌هاي درياي مازندران، اثري بر حق‌السهم 50 درصدي ملت و دولت ايران بر اين دريا ندارد. واحدهاي احتمالي حاصل از تجزيه، تنها دارايي‌ها و بدهي‌هاي واحدهاي اصلي را به ارث می‌برند. حال چگونه است با اين همه شواهد و دلايل آشکار، کساني به نام ايراني، به خود اجازه می‌دهند که درباره‌ی حق 50 درصدي ملت و دولت ايران بر اين دريا دچار دودلي شوند؟!

ضمن توجه دادن مسؤولان کشوری به موارد یادشده، از صاحب‌نظران گرامی نیز خواستاریم کماکان از توجه به این مسأله‌ی مهم ملّی و پی‌گیری آن، دریغ نورزند.

 [1] یادداشت «شرايط برد»، پيروز مجتهدزاده، روزنامه‌ی همشهری، 15 دی – همشهری‌آن‌لاین

به امید ایرانی آباد و آزاد در سایه حاکمیت ملی

پاینده ایران

Add comment فوریه 17th, 2009

بیمارستان و دانشگاه پزشکی گُندیشاپور (جُندی شاپور)

بیمارستان و دانشگاه پزشکی گُندیشاپور (جُندی شاپور) 

ويرانه هاي گندي شاپور در ۱۲ كيلومتري شهر دزفول در خوزستان
ويرانه هاي باستاني جندي شاپور در ۱۲ كيلومتري شهر دزفول در خوزستان

در سال 241 میلادی والریانوس Valcrianos درپی هجوم به ایران برآمد و کپدوکیه را گرفت، در نتیجه ایرانیان عقب نشینی کردند و سپس طاعون در لشگریان روم افتاد و جنگ به درازا کشید. شاپور پس از گرفتن شهر انتاکیه و اسیر نمودن امپراتور روم “والریانوس”، شهری در داخل ایران بنا کرد. این شهر که به نام “گندی شاپور” نام گذارده شد، بدست اسیران رومی و یونانی در خوزستان در شرق شوش و جنوب شرقی دزفول و شمال غربی شوشتر که مکان کنونی شاه آباد است به دستور شاپور اول ساخته شد.شاپور هفت سال برای ساختن دانشگاه گندیشاپور تلاش کرد و در روزبازگشایی گندیشاپور گفت:

« شمشیرهای ما مرزها را می گشاید و دانش و فرهنگ ما، قلب ها و مغزها را تسخیر میکند.»

جمال الدین قفطی نویسنده تاریخ الحکما مینویسد:« شاپور هر دانشمند جدیدی را که برای درس دادن در دانشگاه برگزیده می شد، پیش ازآن در مجلس دانشمندان احضار می نمود و سپس به مناظره امر می کرد». پس از آن اگر دانشمند از این آزمون پیروز بیرون میامد، لباس فرخنده ای می گرفت که ویژه استادی بود.

(بیشتر…)

5 comments فوریه 14th, 2009

بیانیه سازمان جوانان حزب پان ایرانیست

به نام خداوند جان و خرد

پاینده ایران

اخیرا مطالبی چند بصورت گسترده در برخی فضاهای مجازی و حقیقی پراکنده می شود که علی الظاهر تنظیم کنندگان ناشناخته و یا کمتر شناخته شده ی آنها در حالی که نسبت به برخی از دوستان ما و نیز احزاب ملی از زبانی تند و گزنده استفاده می کنند،خود را علاقمند جوانان پان ایرانیست معرفی می کنند ,لذا سازمان جوانان حزب پان ایرانیست با هشدار نسبت به این رویه اعلام می دارد:

1)این گونه نقدهای شتابزده که البته گاها از مضامینی صحیح هم برخوردارند، از آنجايکه سبب کدورت و افزایش تنش میان گروههای ملی می شود و نیز گرهی از کارها نمی گشاید و نقدی سازنده نیست و همچنین به نام و اعتبار جریانهای ناسیونالیست و ملی و اعتماد جمعی ضربه می زند نمی تواند مورد پذیرش افراد آگاه و خیر خواه باشد .نقدهای درون خانوادگی – خانواده بزرگ جریانهای ملی – باید از زبانی بهتر و راه حلهای اصولی تری بهره ببرد تا به تنیجه مطلوب برسد.

2)ما خواهان آرامش و حفظ متانت میان نیروهای سیاسی ملی و ناسیونالیست ایران هستیم چرا که حداقل شاید اگر نمی توانند درمانی برای دردهای مزمن جامعه ی ما باشند خدای نکرده با توسل به خشت و کلوخ پراکنی در میان خود ,اعتبار زدایی نکنند.

3)سازمان جوانان حزب پان ایرانیست مسائل داخلی حزب متبوع خود را بهتر از دیگران میداند و رویکرد اصولی خود را به همین صورت حاضر دنبال خواهد کرد.

4)رفتارهای خارج از چهارچوب عرف و ادب و فرهنگ ایرانی (از قبیل حمله ,توهین و گاهي تهمت )نسبت به سروران و یاران حزبی ما با پاسخ های قاطع و ناگزیر سازمان جوانان مواجه خواهد شد.بدیهی است ما پذیرای نقد در چهاچوب ادب و احترام هستیم اما توهین و افترا را نمی پذیریم.

5)به دوستانی که در این مدت چندین پیشنهاد مختلف با نامهای گوناگون جهت اتحاد پان ایرانیستی تهیه کرده و ارائه داده اند – ضمن سپاسگذاری و ارج نهادن به این نوع کوششها – اعلام میداریم نخست می بایست این افراد نزدیکتر آمده و با پیوستن به تشکیلات حزبی و احترام به پیشکسوتان این موضوع را دنبال کنند .بدیهی است سازمان جوانان از تشکیل صفوف واحد و مشترک پان ایرانیستی در چهاچوب حزب پان ایرانیست استقبال کرده و پیش قدم خواهد شد .ما با افرادی که از سایه بیرون آمده باشند آماده ایم قدمهایی را در این زمینه برداریم!

                                                      سازمان جوانان حزب پان ایرانیست

                                                      ۲۲/۱۱/۱۳۸۷ خورشيدي

Add comment فوریه 11th, 2009

انقلابی که هنوز به ثمر نرسیده است…

به امید ایرانی آباد و آزاد در سایه حاکمیت ملی

پاینده ایران

Add comment فوریه 11th, 2009

دانلود فیلم هایی مستند از انقلاب 57

  فیلم مستند بازگشت شاه به پیروزی  Shah Returns In Triumph

  آنچه در این ویدیو می بینید بخش های کوتاهی از:

دیدار شاه و آیزنهاور – بخش های کوتاه از پیروزی مردم در 28 مرداد 32- اهدای اسناد زمین ها به کشاورزها در انقلاب شاه و مردم– رژه ارتش شاهنشاهی – جمعه سیاه (17 شهریور 1357) – شعارهای چریک ها و مجاهدین خلق (دقیقه 17 را حتما ببینید ) – لحظه ورود خمینی و پیاده شدن از هواپیما  و استقبال مردم – درگیری های خیابانی مردم و ارتش – برافراشته شدن تصویر خمینی و عرفات در تهران – عرفات در میان اعضای دولت موقت – سخنرانی خلخالی برای جمعیت پرشور مردم – سخنان عبدالرحمن قاسملو – دیدار خلخالی با معتادان- اعدام های دهه60 و ….

 آموزش دانلود فایل ( از مدیا فایر) 

زبان انگلیسی 55 دقیقه

دریافت با کیفیت بالا به گنجایش 95 مگابایت

 دریافت در سه بخش برای دوستانی که از اینترنت کم سرعت بهره مند هستند.

دریافت بخش یک 9.5 مگابایت

دریافت بخش دوم 9.6 مگابایت

دریافت بخش سوم 8.86 مگابایت

  

احساس سید روح الله خمینی در هنگام بازگشت به ایران:

آیت اله خمینی- صادق قطب زاده

در این ویدیو  هنگامی که هواپیما وارد خاک ایران می شود صادق قطب زاده خادم انقلاب و نخستین رییس سازمان صدا و سیما در جمهوری اسلامی می پرسد چه احساسی از بازگشت به ایران دارید و خمینی می گوید:هیچ!!!!!!!قطب زاده با حیرت می گوید هیچ…؟؟!! امام باز می گوید هیچ احساسی ندارم و قیافه قطب زاده دیدنی است…! آخوند پشت سر خمینی دعایی است.فیلم این احساس همیشه سانسور در صدا و سیمای رژیم سانسور می شده که آنرا با گنجایش  کم می توانید از زیر دانلود کنید.

34 ثانیه – 750 کیلوبایت !  دریافت

   

دروغ بزرگ

دانلود فیلمی از مجاهدین خلق که برای فریب مردم عادی و ناآگاه و تحریک احساسات آنها دست خود را در خون گوسفند میزند و فریاد می زدند :این سند جنایت پهلوی است!شرم بر آنان… (با سپاس از hyg)

1دقیقه – 1.31 مگابایت    دریافت

[ از موارد رذیلانه دیگر در انقلاب، تشییع جنازه تابوت های خالی با عنوان جنایت پهلوی ها و کشتار جوانان بود و انقلابیون این کار را چندین بار در قبرستان تکرار می کردند و هر بار یک آخوند از پیش آماده شده پس از جمع شدن جمعیت پیشاپیش همه راه می افتاد تا نقش روحانیون در اعتراض رنگ بیشتری بگیرد!این اقدامات مواردی بود که در برانگیختن احساسات عوام نقش بسزایی داشت.(سرلشکر دکتر محسن رضایی ،کتاب تاکتیک ها و تکنیک های انقلاب) ]

 

 خواهران و برداران مجاهد در راهپیمایی انقلاب

دانلود بخشی از راهپیمایی مجاهدین خلق در انقلاب اسلامی (با سپاس از hyg )

764 کیلوبایت!   دریافت

 دانلود نماآهنگ انقلاب سیاه 57  (بخشی از کارنامه 30 ساله جمهوری اسلامی)

5.64 مگابایت    دریافت

بخشی تصویری از سخنرانی12 بهمن خمینی دربهشت زهرا در باره حق تعیین سرنوشت مردم در هر زمان

 974 کیلوبایت   دریافت

بایگانی جستاری:دریافت(دانلود) کتاب ، آوا ، نما


 در باره شورش ۵۷ به نوشتارهای زیر نگاه کنید:

نامهای تیمساران کشته شده به دست جمهوری اسلامی (پی دی اف)

دانلود ویدیو کامل دادگاه تیمسار سپهبد مهدی رحیمی

دانلود سخنان خمینی در یک فایل فشرده 2 مگابایت 

 

 

به امید ایرانی آباد و آزاد در سایه حاکمیت ملی

پاینده ایران

3 comments فوریه 9th, 2009

دانلود ویدیو کامل فیلم دادگاه ارتشبد نعمت الله نصیری رییس ساواک

پاینده ایران

ارتشبد نعمت اله نصیری ارتشبد نصیری هنگام محاکمه ارتشبد نصیری پس از تیرباران

42  دقیقه – 11.7 مگابایت

دریافت 

آموزش دانلود فایل ( از مدیا فایر) 

انقلابیون پس از دستگیری ارتشبد نصیری به ضرب و شتم پرداخته و قصد داشتند او را خفه کنند و به همین دلیل سر ایشان باند پیچی و صدایشان هنگام سخن گفتن به این شکل گوشخراش و عجیب است.
ارتشبد نصیری، سپهبد مهدی رحیمی ،سرلشکر منوچهر خسروداد آخرین فرمانده نیروهوایی  وسرلشکر رضا ناجی فرماندارنظامی اصفهان در 26 بهمن 1357 بر بالای پشت بام مدرسه رفاه(محل اقامت امام پس از ورود به ایران) تیرباران شدند.این نخستین اعدامهای زنجیره ای پس از پیروزی انقلاب بود.

 دانلود ویدیو کامل دادگاه تیمسار سپهبد مهدی رحیمی

دانلود سخنان خمینی در یک فایل فشرده 2 مگابایت 

روزنامه کیهان با افتخار خبر اعدام را چاپ کرده است

نخستین گروه اعدامیان انقلاب

اجساد سرلشکر خسروداد - ارتشبد نصیری - سپهبد رحیمی - سپهبد ناجی در سردخانه

 به امید ایرانی آباد و آزاد در سایه حاکمیت ملی

پاینده ایران

4 comments فوریه 7th, 2009

Previous Posts


تازه ها :

پیوندها

بایگانی‌ها