ابوالفضل عابدینی نصر به یازده سال حبس قطعی
محکوم شد
سه شنبه 21 ارديبهشت1389
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، شعبه 13 دادگاه تجدید نظر استان
خوزستان حکم 11 سال حبس ابوالفضل عابدینی نصر را که پیش تر از سوی شعبه یکم دادگاه
انقلاب اهواز صادر شده بود؛ مورد تائید قرار داده است.
خانواده عابدینی در گفتگو با خبرنگار هرانا اعلام داشتند که
فرصت اعتراض به حکم شعبه یکم دادگاه انقلاب برای ایشان 3 هفته بوده و وکیل ایشان
لایحه دفاعیه را تنظیم نموده ولی فرصت ارائه آن به دادگاه تجدید نظر وجود نداشت.
ابوالفضل عابدینی نصر آخرین بار نیمه شب 11 اسفند ماه 1388، در
پی سناریو سازی دستگاه امنیتی علیه فعالین حقوق بشر، در منزل مسکونی خود در
رامهرمز با محاصره منزل و ضرب و شتم شدید دستگیر و به انفرادی بند2 الف زندان اوین
منتقل شد.
گفتنی است محمد اولیایی فر، وکیل آقای عابدینی نیز، هم اکنون
در بند 350 زندان اوین دوران محکومیت یک ساله اش را می گذراند.
روز جمعه خبر كوتاهی
توسط آرش كیخسروی به من رسید. علی زرینه باف، وكیل میهن پرست و شهیر دادگستری،
جهان خاكی را بدرود گفت. به یاد آخرین دیدار حضوری خودم با ایشان در دفتر وكالتش،
در 21 آذرماه سال گذشته افتادم كه برای عرض تبریك به مناسبت سالروز گریز اهریمن به
دیدار او رفته بودم.
دوستانی كه به آنجا
رفته اند، می دانند كه دفتر وكالت او همیشه محل دیدار میهن پرستان و به ویژه پان ایرانیست
ها با ایشان بود. دفتری با كتابخانه ای نفیس، مشتمل بر كتاب های حقوقی و كتب دیگر
در مورد تاریخ و فرهنگ ایران و چندین تابلو عكس بر روی دیوار، كه دو تابلوی بزرگ بیشتر
از بقیه جلب توجه می كرد؛ یكی تصویری از ثقة الاسلام تبریزی و دیگر عكسی از مراسم
21 آذر ( روز گریز اهریمن ) در تبریز كه در آن، ایشان به همراه محسن پزشكپور و
دكتر محمدرضا عاملی تهرانی، بنیان گذاران نهضت پان ایرانیسم، حضور داشتند .
در آن روز ایشان
درباره ی تاریخ و فرهنگ كهن آذرآبادگان و مردمان میهن پرست آن دیار سخن گفت و با
پافشاری خاصی تاكید داشتند كه بزرگترین مانع در مقابل توطئه های بیگانگان و بیگانه
پرستان در آذربایجان، مردمان با فرهنگ و وطن پرست آن سرزمین می باشند. در آن دیدار
ایشان از ثقة الاسلام، شیخ محمد خیابانی، ستارخان، احمد كسروی، شهریار و دیگر میهن
پرستان آذربایجان یاد نمودند. به یاد دارم با چه صلابتی سرود آذربایجان را برای من
خواند و نوار آن را به من داد تا در دسترس جوانان بگذارم. سرور علی زرینه باف در
آن روز با شوق و اطمینان از شروع دوره ی جدیدی از حیات سیاسی و اجتماعی ملت ایران
سخن می گفت و از بحران مشروعیتی كه گریبان گیر حاكمیت گشته است و البته مثل همیشه
نگرانی هماهنگی میان نیروهای ملی و به ویژه پان ایرانیست ها را داشت.
علی زرینه باف، مبارزی
میهن پرست از خطه ی مردخیز آذربایجان بود. مبارزات و كوشش های میهن پرستانه او از
سال های آغازین دهه ی بیست و همزمان با دوران دانشجویی رشته حقوق در دانشگاه تهران
شكل گرفت. اولین تشكل های ملی دانشجویی در مقابل حزب توده به همت او در دانشگاه
تهران شكل گرفت. به خاطر دارم كه بنیان گذار نهضت پان ایرانیسم، محسن پزشكپور، روزی
در معرفی و تجلیل سرور زرینه باف، به جوانان گفتند:
« شعار ملی شدن صنعت
نفت در سراسر ایران ، اولین بار توسط سرور زرینه باف، در سال های اولیه ده ی بیست
در دانشگاه تهران مطرح گردید و ما و دیگر دانشجویان وطن پرست دانشگاه تهران به ایشان
پیوستیم.»(1)
نقطه ی درخشان دیگری
از زندگی و مبارزات دوره ی جوانی زرینه باف در سال های 1324 و 1325 و در مقابله با
توطئه ی بیگانگان برای تجزیه آذربایجان بود. او چون مبارزی خستگی ناپذیر و نستوه،
به همراه دیگر میهن پرستان آذربایجانی در مقابله با این توطئه ایستاد و با برگزاری
جلسات و میتینگ ها، درج مطالب در روزنامه ها و ایجاد هماهنگی میان نیروهای وطن
پرست آذربایجانی، نقشی مهم و ارزنده در خنثی كردن توطئه بیگانگان داشت. در سال های
نهضت ملی شدن صنعت نفت نیز، كه در آن سال ها نشریه “نژاد نو” را منتشر می
كرد، همچون دیگر ملیون ایران به حمایت از این جنبش پرداخت.
زرینه باف هرگاه از
آذربایجان سخن می گفت، سخن او رنگ و بوی دیگری به خود می گرفت؛ بسیاری از دوستان
آهنگ پر هیجان و صلابت گفتار او را در مراسم بزرگداشت سالروز گریز اهریمن، در 21
آذر سال 1386 و در حالی كه هشتاد و چند سال از سن او می گذشت هنوز به یاد دارند.
زرینه باف آرمان خواهی
بود كه همواره دغدغه ی ایران و ناسیونالیسم ملت ایران را داشت. این آرمان خواهی و
مشی میهن پرستانه را می توان در تز دانشكده ی حقوق او در سال 1327 و همچنین در
كتاب ” به سوی آرمانها ” كه در سال 1331 منتشر شده، مشاهده نمود. در این
كتاب او تلاش داشته تا بنیان ها و اساس یك جامعه ناسیونالیستی را مورد بررسی و
كنكاش قرار دهد. فرهنگ، نژاد، اقتصاد، خانواده و سازمان های تربیتی از جمله مواردی
است كه در این كتاب، زرینه باف در مورد آن ها به بحث پرداخته است.(2)
سرور علی زرینه باف در
طول سه دهه ی گذشته، همچون بسیاری دیگر از میهن پرستان، از صحنه فعالیت های سیاسی
و اجتماعی كنار گذاشته شده بود؛ اما همواره دغدغه ی ایران را داشت. او مردی حق
شناس و با انصاف بود كه علیرغم اختلاف سلیقه با برخی از پیشكسوتان پان ایرانیست و
مشی مستقل خود، از احترام و ادب به آنان فروگذار نمی كرد و همواره در جلب قلوب و
نزدیك كردن پان ایرانیست ها به همدیگر می كوشید.
مردانی بزرگ و اصول
گرا چون زرینه باف در تاریخ معاصر ما زیاد نیستند. این مردان بزرگ متعلق به نسلی
خاص بودند. نسلی كه دوران نوجوانی را در سالهای اصلاحات رضاشاهی گذراندند، نسلی كه
انتقال جامعه ی ما را از دوران سنتی به عصر مدرنیسم تجربه نمودند و تحولات مختلف
اجتماعی و سیاسی را با تمام فرازها و فرودها و شكوه و انحطاط آن شاهد بودند و شاید
كمتر نسلی در تاریخ ایران، این همه تجربیات را به صورت یكجا درك كرده باشد. زندگی
مردان و زنان بزرگ این نسل، تجربه ای است ارزنده و گرانقدر فراسوی نسل ما؛ چرا كه
ممكن است نسل ما هرگز این همه تجربیات متعدد و مستمر را شاهد نباشد. متاسفانه به
علت گسست نسل ها در جامعه ی كنونی ما، این گونه انسان های بزرگ ناشناخته باقی
مانده اند و به ویژه در سی سال گذشته بسیاری از آنان در گمنامی زیسته اند.
یكی از مشكلات اساسی
جامعه ی ایرانی در این است كه معیار قضاوت و شناخت درباره ی اشخاص تعریف و مشخص
نشده است. جامعه ی ایرانی با نگاهی سیاه و سفید، ایدئولوژیك و غالبا مطابق با
خواست حكومت ها از شناخت و ارزش گذاری راستین درباره انسان های بزرگ غافل مانده
است. ما هنوز نیاموخته ایم كه معیار شناخت و قضاوت ما در مورد افراد باید به میزان
خدماتی باشد كه آنان به كشور و ملت ایران انجام داده اند. فقدان اندیشمند ارزشمند
و گرانقدری چون سرور علی زرینه باف تلنگری است برای نسل ما كه هر چه زودتر معیار
شناخت و قضاوت در مورد مردان بزرگ این سرزمین را مطابق با میزان خدمات آنها به ملت
و هماهنگی آنان با منافع و مصالح ملی قرار دهیم.
روانش شاد و یادش گرامی
باد .
پاینده ایران
شنبه 28 فروردین 1389
پی نوشت:
1- نقل به مضمون
2-در آخرین دیداری كه با سرور زرینه باف داشتم به
ایشان پیشنهاد كردم تا این كتاب را تجدید چاپ كند، كه از این پیشنهاد بسیار
استقبال نمود. ایشان قصد داشت مفاد این كتاب را مورد بازنگری قرار دهد كه متاسفانه
میسر نشد. امیدوارم جوانان پان ایرانیست به عنوان ادای دینی به آن مرد بزرگ، این
خواسته را به انجام برسانند.
خبرگزاری هرانا – افرادی ناشناس طی روزهای گذشته بر روی دیوار منزل پدری ابوالفضل عابدینی، روزنامه نگار و فعال حقوق بشر دربند اقدام به شعار نویسی کرده اند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، طی روزهای گذشته افراد ناشناسی در شهر رامهرمز و بر روی دیوارهای منزل پدری ابوالفضل عابدینی نصر، روزنامه نگار و فعال حقوق بشر دربند اقدام به نگارش شعارهایی با متون ُمرگ بر آمریکایی، و ،مرگ بر منافق، نموده اند.
ابوالفضل عابدینی از همکاران سابق مجموعه فعالان حقوق بشر در یورش سازمان یافته به فعالین حقوق بشری در 11 اسفند ماه بازداشت و اخیرا نیز به 11 سال زندان محکوم شده است.
از هویت و انگیزه این شعارنویسی ها اطلاعی در دست نیست اما افزایش فشار بر فعالان حقوق بشر دربند و خاصه همکاران مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران از طریق اعمال فشار بر خانواده ها یکی از موارد عمده گزارشات نقض حقوق بشر در طی روزهای اخیر محسوب می شود.
ابوالفضل عابديني، روزنامهنگار ميهنپرست
و فعال حقوق بشر، بنا به حكم دادگاه بدوي به يازده سال زندان محكوم شده است. موارد
اتهامي وي عضويت در مجموعه فعالان حقوق بشر، ارتباط با دول متخاصم (؟!) و مصاحبه
با رسانهها ميباشد. اين در حالي است كه هر روز اخبار نگرانكنندهاي در مورد
وضعيت سلامت جسمي و اعمال فشار برايشان در زندان به گوش ميرسد.
در مورد صدور اين حكم سنگين و
اتهامات واهي به ابوالفضل عابديني، مواردي مشكوك و قابل تأمل وجود دارد كه به برخي
از آنها اشاره مي كنيم:
ابوالفضل عابديني بنا به رسالت
خبرنگاري و اطلاعرساني و احساس مسووليت در مقابل تضييع حقوق و منافع ملت بزرگ
ايران و با توجه به محدوديتهايي كه در رسانههاي داخلي و حكومتي براي ايشان وجود
داشته است، از رسانههاي گوناگون خبري به صورتي كاملاً مشخص و شفاف و به عنوان
ابزاري براي دفاع از حقوق و منافع ملت ايران استفاد نموده است.
در مورد اتهام “ارتباط با دول
متخاصم”، بدون شك اين اتهام و حكم صادره براي آن، در تاريخ حقوق ايران ثبت
خواهد شد تا آيندگان دريابند شأن دستگاه قضايي تا به چه پايه تنزل يافته و چه
كساني بر اريكهي قضاوت نشستهاند و چهگونه جايگاه قضاوت در ايران را به تمسخر و
تحقير كشانيدهاند!
بدون ترديد مسوولين دستگاه قضايي
بايد در قبال احكام صادره توسط اين شبه قضاوت (!) پاسخگو باشند كه دولمتخاصم در
كجاي حقوق و قوانين ايران تعريف و مشخص شدهاند؟ چرا تا كنون اين دولتهاي متخاصم
به ملت ايران و دستگاه ديپلماسي خارجي به صورت رسمي معرفي نگرديده و اقدامات در
برخورد با آنها صورت نگرفته است؟ و از همه مهمتر اينكه چهگونه جواني وطنپرست و
مؤمن به آرمانهاي ملتپرستانه، اتهام ارتباط با آنان زده ميشود؟
سازمان جوانان حزب پانايرانيست در
بيانيههاي قبلي هشدار داده بود كه جرياناتي مشكوك و افراطي تلاش دارند تا در
شرايط حساس كنوني بيش از گذشته، عرصه را به ميهنپرستان ايران دشوار نمايند و در
اين راه از هيچگونه جوسازي، دروغ، تندروي و ظلمي رويگردان نيستند.
شايد عدهاي نفوذي در برخي دستگاههاي
امنيتي و قضايي مي خواهند از فرزندان ايران زهر چشم بگيرند كه دفاع از تماميت ارضي
كشور، دفاع از حقوق ملت ايران در درياي مازندران، دفاع از حاكميت ايران بر جزاير
سه گانهي خليجفارس عشق به ايران و ايستادگي در مقابل تجزيهطلبان و وهابيون اينگونه
عقوبتي سخت را در پي دارد. ابوالفضل عابديني، جوانِ آزاده و ميهنپرست است كه در
طول سالهاي گذشته بارها تحت ظلم و ستم آنان قرار گرفته است؛ اما با آموزههايي كه
از مكتب پانايرانيسم آموخته است در مسير دفاع از منافع ملي و تماميت ارضي ايران و
در راه عشق به ايران، همواره اين نامردميها و ستمها را به جان خريده است.
سازمان جوانان حزب پانايرانيست ضمن
هشدار به دستگاههاي امنيتي و قضايي در مورد شناسايي جرياناتي كه ميخواهند اين
دستگاهها را در تقابل با ميهنپرستان و ملت ايران قرار دهند، خواهان برخورد قاطع
و سريع با آنها و رفع اتهام از اين فرزند آزادهي ايران ميباشد، در اين راه همهي
ميهنپرستان و آزادگاه ايران را به تلاش همه جانبه در راه احقاق حقوق ملي ودفاع از
مظلومين ايران فرا ميخوانيم و از همهي اندامان و ياران پانايرانيست ميخواهيم
كه با تلاشي جدي، گسترده و فراگير در دفاع از همرزم مظلوم و زنداني خود از هيچ
كوششي فروگذار ننمايند.
هرانا؛ انتقال ابوالفضل عابديني به بهداري زندان اوين
يكشنبه 22 فروردين 1389
خبرگزاری هرانا – ابوالفضل عابدینی، فعال حقوق بشر و از اعضای
سابق مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران که به تازگی به 11 سال زندان محکوم شده است
به بهداری زندان اوین منتقل شد.
بنا بر اطلاع گزارشگران هرانا، این فعال حقوق بشر
از همان ساعات اولیه ورود به بند 2 الف زندان اوین به شدت مورد ضرب و شتم نیروهای
امنیتی قرار گرفته و بعد از چند ساعت مقاومت در برابر شکنجه های فیزیکی و به
دلیل عارضه شدید قلبی “افتادگی دریچه میترال” و تاب نیاوردن در
مقابل ضربات شدید جسمی راهی درمانگاه زندان اوین شد.
ابوالفضل عابدینی که پیشتر در اعتراضات مردمی پس از انتخابات
ریاست جمهوری در اهواز بازداشت شده بود پس از سپری کردن ایام بازداشت خود در تاریخ
05/08/88 از زندان سپیدار اهواز با قید وثیقه ازاد و مجددا در تاریخ 11 اسفند 88 و
در سناریو سازی دستگاه امنیتی برای فعالان حقوق بشرخاصه همکاران و مسئولین سابق
مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران توسط نیروهای امنیتی سپاه بامحاصره محل سکونت و
با ضرب و شتم شدید بازداشت شد.
عابدینی در ایام بازداشت اولیه در بازداشتگاه امنیتی اهواز
بارها توسط مامورین امنیتی به وسیله کابل و تسمه کولر ابی مورد ضرب و شتم قرار گرفته
بود و ضعف جسمی وی پس از ازادی به دلیل شکنجه جسمی کاملا مشهود بود.
لازم به ذکر است هفته گذشته شعبه یکم دادگاه انقلاب
اهواز این فعال حقوق بشر را به 11 سال زندان محکوم کرد.
فصلی خواهم نبشت در ابتدای این حال بردار کردن این مرد و پس به شرح قصه شد.اکنون که من این قصه آغاز می کنم از این قوم که سخن خواهم راند یک دو تن زنده اند در گوشه ای افتاده و خواجه بوسهل زوزنی چند سال است که گذشته شده است وبه پاسخ آن که از وی رفت گرفتار، ما را با آن کار نیست هرچند مرا از وی بد آید ـ به هیچ حال چه عمر من به شصت و پنج آمده و براثر وی می باید رفت. و در تاریخی که می کنم سخنی نرانم که آن بتعصبی و تزیدی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند: شرم باد این پیر را، بلکه آن گویم که تا خوانندگان با من اندرین موافقت کنند وطعنی نزنند.
به نقل از تاریخ بیهقی ذکر بر دار کردن حسنک وزیر
*************************************************
ده سالی می شود که می شناسمش،شاید برای اولین بار که با او به طور جدی برخورد کردم به زمانی برگردد که در دوران دبیرستان یا شاید هم پیش دانشگاهی به عنوان یکی از اعضای شورای دانش آموزی مسوولیت تهیه و چاپ نشریه ای به نام آب، آتش وخاک را برعهده گرفته بود. ایام اصلاحات نور امید در دل همه دوستداران آزادی وجامعه مدنی، احزاب ومطبوعات ویا همان گسترش توسعه سیاسی درکشور بوجود آورده بود در همین فضا به مناسبت شور و شوق فروانی که داشت پا به عرصه فعالیت های اجتماعی فرهنگی نهاد. درست یادم است که زمان تبلیغات انتخاباتی آقای خاتمی در یکی از جلسات و در مسجد خانه ی خدا توسط یکی ازبرداران مشت محکمی خورد و بینی اش شکست و تا الان این نشانی به جا مانده درچهره اش،یادگار دوران اصلاحات و طرح توسعه سیاسی براداران دوم خردادی است.
آب،آتش،خاک دو شماره بیشتر دوام نیاورد؛ به دلیل این که در صفحه نخست عکس ماشین تویوتای سفید رنگ آقای فرماندار شهر را طراحی کرده بود و درکنارش پیرمرد فرتوت و از پا افتاده ای را نشان می داد که با گاری به سختی بشکه های آب شیرین را حمل می کرد و این شعر سعدی تکمیل طرح جلد نشریه بود که:
ای زِبَر دست زیر دست آزار گرم تا کی بماند این بازار
همین طرح جلد نشریه باعث شد که برداران او را دستگیر کنند به اتهام تشویش اذهان عمومی و از این حرف ها…که با همت رییس وقت اداره آموزش پرورش پس از چند روز از بازداشتگاه آن (هم فکر می کنم در سن 15 سالگی) آزاد شد.
تا اینکه درهمان زمان شاید چند ماه بعد این نوجوان پر شور و البته بی تجربه به فکر تاسیس یک سازمان غیردولتیNGO افتاد. ازطریق سازمان جوانان به همت تعداد دیگری ازدوستانش موسسه اندیشه جوان راه انداخت و بعد از مدتی این موسسه به نام مهر آیین تغییر نام یافت و فعالیت های فرهنگی این نهاد مردمی و خودجوش را به طور جدی ابتدا در سطح شهرستان و سپس استان و کشور گسترش داد.خوب یادم می آید که قصد برگزاری همایش بزرگ فردوسی را در دو روز با حضور بزرگان و استادان فرهنگ و اندیشه ایرانی آن هم در شهری به نام رامهرمز که با تمام قدمت و تاریخچه ی کهن دیرزمانی فضای فرهنگی و اجتماعی آن همانند سایر شهرهای کوچک و دور افتاده و محروم از نعمات کلان شهرها و بوِِیژه پایتخت نشینان تهرانی، یخ زده و مرده بود، داشتند. اصلا سخن از فردوسی و پخش سرود ای ایران کاری بود که خیلی ها از همشهریان آن را حرکتی خلاف و بدور از احتیاط و دوراندیشی می دانستند ولی این همایش برگزار شد به همت جوانان وطن پرستی که عشقی جز مهر به میهن درسر نداشتند. همان زمان فردی دورگشته از فرهنگ و ادب به نام “ناصر پورپیرار” کتاب هایی چاپ کرد به نام های” 12 قرن سکوت” و “پلی بر گذشته” که پر از ناسزاگویی به فرهنگ ملی و نیاخاکی بود.
فردوسی دروغگو است، زرتشت وجود تاریخی ندارد، تخت جمشید را رضا شاه ساخت،کوروش بزرگ زبانم لال زنازاده است، ایرانیان قبل ازاسلام وحشی بودند و به یاری اسلام و اعراب خوی آدمی گرفتند، تاریخ ایران باستان بوِِِیژه دوران هخامنشیان همه زاده تخیلات هذیان گویی های یهودیان و صهیونیست از بابل آمده است. سخنان درشت و یاوه و پریشانی که تنها از قلم این توده ای سابق پشت به میهن کرده تراوش می شد. درهمین راستا به پیشنهاد گروهی از میهن پرستان بوِِیژه پان ایرانیست های خوزستان تصمیم گرفته شد همایشی در نقد و پاسخ بر این سخنان نامربوط داده شود که از استاد روانشاد نوربخش رحیم زاده دعوت شد که سخنران این نشست باشد و ایشان در پاسخ به یاوه گویی های پورپیرار سخن از 12 قرن شکوه فرهنگ واندیشه ی ایرانی در دوران باستان راند. گفتارهای رحیم زاده بازتاب گسترده ای در فضای فرهنگی آن زمان بوِِِیژه در خوزستان داشت. مهرآیین دیگر رسمی و نامی در کشور پیدا کرده بود، همایش و سمینار پشت سر هم، همایش سه روزه رویکردی به فرهنگ واندیشه ایرانی در اهواز و رامهرمز، بزرگداشت دو روزه خداوندگارعرفان واندیشه مولوی بلخی، پاسداشت میراث فرهنگی به مدت یک هفته، کوشش در جهت برپایی تشکل های ملی ایران زمین به همراه دیگر تشکلات همسو درسراسر فلات ایران زمین، برگزاری همایش سه روزه سعدی، فردوسی و جشن اردی بهشتگان با حضور بیش از 50 تشکل غیر دولتی دراستان خوزستان و انتشار نشریه ای فرهنگی اجتماعی به نام مهر آیین که 6 شماره بیشتر دوام نیاورد و کمرش را شکستند… باید اعتراف و اذعان کنم که در همه این مدت دوست پر جنب وجوش ما پیشگام این گونه فعالیت ها بود،مدیر اجرایی و بعد دبیر موسسه شد. ادامه دارد…..
خبرگزاری هرانا – ابوالفضل عابدینی نصر ، روزنامه نگار و فعال حقوق بشر از سوی شعبه یک دادگاه انقلاب اهواز به 11 سال حبس تعزیری محکوم شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، شعبه یکم دادگاه انقلاب اهواز ابوالفضل عابدینی خبرنگار مستقل و از مسئولین سابق مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران را به اتهامات ارتباط با دول متخاصم (5 سال)، عضویت در مجموعه فعالان حقوق بشر درایران (5 سال) و تبلیغ علیه نظام از طریق مصاحبه با رسانه های بیگانه (1 سال) و در مجموع به 11 سال حبس تعزیری محکوم نمود.
یکی از استنادات دادستان در خصوص اتهام عضویت در مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران کارت ویزیت عابدینی با عنوان “مسئول روابط عمومی مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران” است که ضمیمه پرونده شده بود.
ابوالفضل عابدینی آخرین بار نیمه شب 11 اسفند ماه 1388 در منزل مسکونی خود در رامهرمز با محاصره منزل و ضرب و شتم شدید دستگیر گردید و به انفرادی بند2 الف زندان اوین منتقل شد که علیرغم گذشت بیش از یکماه، اتهامات پرونده جدید هنوز به دکتر اولیایی وکیل ایشان ابلاغ نگردیده است.
ومن دلشاد بودم که می توانم تا سپیده ی صبح به چهره ی رنج
کشیده اش خیرهشوم تا گوشه ای از شکوه های نگفته اش را
بخوانم.تا زخم های شلاق وتازیانهی نابکاران را که از من می پوشاند تیمار
کنم. می خواستم تا صبح به سینه یسوزانم بفشارمش تا جبران شبهای فراقمان
گردد.ناگاه در سکوت شب گرفتار شبیخون شدیم،راهزنان وحشیانه به
آشیانه مان حملهور شدند.حاضر بودم همه ی ثروت نیاندوخته ام
را پیشکش کنم تا خلوت مادروفرزندی مان را برهم
نریزند.تا دوباره بال وپر مرغ خوش خوانم را نسوزانند،تا روشنای خانه ام را
ظلمتکده نسازند. تا خواب خوش فرزندم را نیاشوبند وازبستر آرام به حبسش
نکشانند.تا باز مدهوش عطر نافه مشکین آهوی رمیده امنگردم تا باز گل رویش را
در رخت زندان پژمرده نیابم.
همه تن سپر شدم،سپری پیر وناتوان در برابر سپاهی یاغی که برای به چنگآوردن جگر گوشه ام تا بن دندان مسلح آمده بودند. در برابر یورش یک
لشکرکه هر چه سر راهشان بود درهم کوبیدند تا به جان جانانم دست یابند،
دستانلرزانم را حصار تنش کردم. خودم را پیش انداختم تا مرا جای او ببرند.زندانجای دلبند من نیست. زندان روزگار جوانی
جوانکم را ربود.
گفتم از گیس سپیدمشرم مکن. مرا جای او
دربند کن، بگذار پسرکمدمی بیاساید.شرم نکرد،بر جان رنجورمتاخت.
کدام مادری است که واهمهکند از آنکه رنج پسر به جان خَرَد؟
صیاد شرم نکرد،دامگستراند،پر پرواز کبوتر بچه ام
را چید ودر قفس افکندش .
ابوالفضل عابدینی قربانی تمام
قد عشق به ایران است. در زمانه ای که تنهاوتنها به جرم وطن پرستی
، جوانیِ جوانان وطن در سلول های تنگ و تاریکانفرادی، به سرگردانی و
انتقال از این زندان به آن بازداشتگاه، ازدادگاه انقلاب به
دادستانی، تحت انواع فشارها و شکنجه ها، توهین ها وتهدیدها، با اعمال
محرومیت های مختلف، احضارها و بازجویی های طولانی ومکرر سپری می گردد .
این منم ، مادر ابوالفضل
عابدینی که انسانیت را به او آموختم و زندگی باشرافت را پیش از هر چیز
از اوخواستم . آموزه های کودکی او وجودش را از عشقبه همنوع مالامال کرد تا
بدان جا که امروز دلیرانه برای دفاع از حقوقپایمال گشته کارگران وطنش ، معلمان سرزمینش و
رانندگان شرکت واحد پیش قدمشود .
ابوالفضل عابدینی از خطه ی
خوزستان و از دامان ایل بختیاری برخاسته، ازهمین روست که ظلم و
بیداد را تاب نمی آورد و در برابر اهریمن بی عدالتیخروشی جاودانه سر داده،
دلسوزی برای مام وطن و تلاش پیگیر برای سربلندیایران از اوان نوجوانی
در وجودش نهادینه گشته و تا به امروز که سربازیراستین برای آزادی ایران
به شمار می آید.
سالهاست که فعالیتهای میهن پرستانه ی
ابوالفضل عابدینی خاریاست در چشم تجزیه طلبان خوزستان.
برای جوان ۲۸ ساله ای که شیفته ی تاریخ و فرهنگ پربار ایران است، کهاتحاد کرد و ترک و بلوچ و بختیاری و ترکمن را فرا راه خویش قرار
داده،برای قلب پر مهری که به عشق ایران می تپد، برای سر پر شوری که سودایی
جزمالکیت قطعی ایران بر جزایر تنب کوچک و بزرگ و ابوموسا ندارد، برای
جوانیچنین معتقد که در جو فشار و خفقان کنونی، ماندن و ساختن ملک ایران را
بهرفتن و آسودن به بهای همه ی سختی ها به جان خریده، برای جوان
غیرتمندی کهگشاده دستی در واگذاری سهم ایران در دریای
مازندران را به هیچ روی بر نمیتابد، برای مبارزی که زبان گویای دردها و
رنج های کارگران این سرزمین است، زندان جایگاه مناسبی نیست.