Archive for آگوست, 2007

شاگردان ناصر دن کیشوت(پورپیرار)در کانال Tishk tv حزب دمکرات کردستان ایران

پاینده ایران

با دیدن چند برنامه ی اخیر بخش فارسی کانال تیشک تی وی که وابسته به جریان حزب دمکرات کردستان ایران است سخنانی دروغین در باره حکومت ها و تاریخ ایران بیان گردید که دلیل نوشتن این رایانامه ای برای این شبکه ی ماهواره ای شد و چون مایل بودم دوستان دیگر هم آنرا بخوانندمتن آنرا در زیر اورده ام.

****************************************************************

با درود به آقای سیروس ملکوتی و دست اندرکاران بخش فارسی شبکه تیشک

 

 من یک خوزستانی میهن پرست و اصالتاً کرد هستم هر چند که چند نسل در خوزستان زندگی کرده و زبان کردی را از یاد برده ام و خوزستانی به حساب می آیم اما هنوز عشق به فرهنگ وتاریخ ومردم ایران وکردهای همیشه ایرانی در دلم زنده است. گاهی سخنان میهمانان شما من و امثال من را می آزارد و سبب رنجشمان می گردد چرا که این سخنان از روی ناآگاهی وکم آکاهی و بیشتر به دلیل غرض ورزی نسبت به  تاریخ ایران است.

****

در میزگردی که روز یکشنبه 21 امرداد از کانال شما پخش شد شخصی به نام کریمی به عنوان میهمان حضور داشت  که سخنان بسیار ناراحت کننده ای بیان کرد ایشان به واژگونی وقایع تاریخی اقدام کرده و تاریخ ایران پس ازمادها را یکسره پرازظلم و جورپارس ها قلمداد کردند. به گوشه ای از سخنان ایشان اشاره می کنم که گفتند:

 

*هخامنشی ها آثارحکومت مادها را رازبین برده و نابود کرده اند!!!

* ساسانی های آثار حکومت اشکانی ان را از بین برده اند زیرا که انها را یونانی می دانستند و چون اعتقاد داشتند که سوشیانس هایی هر 1000سال یکبار ظهور می کنند و برای همین 500 سال تاریخ  شاهنشاهی اشکانیان را از بین بردند که تاریخ را هزار ساله نمایند و خود را سوشیانس قلمداد کنند!!!

*سربازان دوران اشکانی ازدل وجان برای ارتش می جنگیدند چرا که خود را ایرانی می دانستند ومالک خورده زمین های بودند اما در دوره هخامنشی با آن همه اسب های سم طلا و زین طلا اینگونه نبود و به همین دلیل ارتش شاهنشاهی هخامنشی در سه جنگ نابود شد!!!

عجیب است که همین سخنان را در مورد تاریخ ایران جناب ناصر پورپیرار هم می زنند و یکسره تاریخ ایران را زیر سوال می برند!این شاگرد ناصر دن کیشوت از منابع خود هم نام نبرد که این چنین زیبا تاریخ را با برداشت خود به مردم کرد تحویل دهد. البته از نوع کلام ایشان می شد فهمید که تفکر چپ بر اندیشه شان چیره گشته اما این گونه صحبت ها چه مبنای علمی دارند ویا ایشان چرا ازمنابعی که برای سخنان خود استفاده کرده نام نمی برد و فقط باعث گمراه شدن عده ای بیننده عام می گردد که نتیجه اش را آقایان حکومتی می برند.این تفرقه افکنی ها به سود کیست؟ به یکباره تمام فتوحات دوره هخامنشی به فراموشی سپرده شد و فقط شکست هایی ان هم نه از نوع نظامی که از نوع دیگردرنظرجناب کریمی آمد ای کاش سربازان مهاجم به ایران زنده بودند و شهادت می دادند که نیزه ی مرد پارسی چگونه از کشور نگاهبانی می کرد و سینه دشمن را می شکافت. جناب ملکوتی شما ادعای بی طرفی میکند اما چرا یکبار یک آدم ناسیونالیست در برنامه های شما حضور ندارد؟  درحزب دمکرات کردستان هوادارخود مختاری و فدرالیته به وفور یافت می شود وعده ای هم میهن پرست و ناسیونالیست و هوادار پان ایرانیست هستند و کردستان ایران را در نه به عنوان ایالت خودمختار و نه فدرال بلکه در پناه مام میهن می خواهند.از گروه سوم در برنامه های شما خبری نیست و به همین دلیل است که گاهی عده ای از پان ایرانیست ها حزب دمکرات را به تجزیه طلبی متهم می کنند.شوربختانه تلویزیون شما بلندگوی این افراد شده اید ومن ندیدم که مجری محترم برنامه یکباراز مهمان خود پرسشی برخلاف انچه می گفت داشته باشد واین برنامه در هفته های اخیربا حضور کریمی و امثال ایشان به بازخوانی تاریخ البته از نوع پورپیراری ادامه داشت.آقایان نگذارید این احساس در دیگران بوجود آید که کرد تجزیه طلب است. ضرر آن بیشتر متوجه خودتان است و دستاویزی برخود حاکمیت فرقه ای ایران با شما می گردد.

آقای شاهو حسینی نماینده حزب دمکرات کردستان در خارج در برنامه روز 26 امرداد در حضور شما گفتند که این کانال مبلغ هیچ حزبی و اندیشه ای به شکل خاص نیست وهمگان می توانند درآن حضور داشته باشند.ولی واژه ی ملت کرد و یا خلق کرد(خلق اصولا َواژه ای کمونیستی است) که ایشان بارها ازآن استفاده کردند،چه معنا و مفهومی دارد. مانند کلمه مجعول پان فارسیست! که عمدتا از سوی تجزیه طلبان برای برخود با جریان میهن پرستانه ی پان ایرانیسم علم شده است. ما یک ملت هستیم ،ملت ایران که از اقوام و تیره های گوناگون تشکیل گردیده است.دراین رژیم فاسد به تمام ملت ایران ظلم می گردد و حقوق همه ی ایرانیان پایمال می گردد.

نکته ی مهمی که قصد دارم خیلی کوتاه به آن بپردازم این است که وارد کردن اعراب خوزستان به جریانات قوم گرا مانند آذری ها، بلوچ ها،کردها از سوی دیگر گروه ها کاری نادرست است. اصولا مسئله کرد و عرب با هم تفاوت دارد.

مهمترین مسئله این است که حزب دمکرات بارها سخن از کردستان ِایران می برد و اگر هم در جهت استیفای حقوق قوم همیشه ایرانی کرد سخن می گوید دست کم در کلام، از خودمختاری و یا فدرالیته در پناه ایران نام می برد.کرد خود را ایرانی می داند اما در مورد عرب های جدایی طلب مسئله تفاوت دارد. آنها جایی به نام ایران یا ایران را به رسمیت نمی شناسند وازتشکیل کشوری مستقل به نام عربستان یا اهواز(به زعم خودشان الاحواز) نام می برند که امتداد آن تا استان فارس و بوشهر هم رسیده هم رسیده وروزبه روز بزرگ ترمی گردد!! جدایی طلبان عرب همانگونه که همواره وصراحتا در بیانات و نوشته هایشان گفته اند اعتقاد به جدایی کامل خوزستان ازایران دارند،خوزستانی که سرزمین پدری آنها بوده ودر طول سالیان حکومت پهلوی از طرف فارس ها اشغال گردیده و حقوق اعراب در سرزمین پدری شان تحت ظلم پارس ها پایمال گردیده است!!این ها خود را ایرانی نمی دانند اگر چه چندین نسل است که در خوزستان زندگی کرده و ازتمام امکانات خدادادی اینجا ساستفاده کرده اند برای من خوزستانی پذیرفته نیست که شما انها را در جبهه خود قرار دهید.دراین بین نباید از آتش افروزی بیگانگان و دلارهای نفتی سعودی که خرج آقایان روشنفکرمآب می گردد غافل بود.البته در این بین حساب اکثریت مردم عرب میهن پرست خوزستان که در 8 سال جنگ پابه پای دیگر خوزی ها در برابر صدام جنایتکار ایستادند و شهید دادند و خود را ایرانی می دانند از اقلیت جدایی طلبان که درصد کمی را تشکیل می دهند جداست.هرچند که این اقلیت جدایی خواه از فقر فرهنگی و مادی شدید و مطالبت به حق و قانونی اکثریت سوء استفاده کرده و به اندیشه آنان جهت می دهند… (آقای ملکوتی یادتان باشد این سخنان را کسی می گوید که در خوزستان زندگی می کند و از نزدیک شاهد تحرکت مذبوحانه ی این خودفروختگان می باشد.)

همانگونه که حقوق من و امثال من از طرف حاکمیت پایمال می شود حقوق عرب و فارس و شوشتری و دزفولی و رامهرمزی و بختیاری و در کل همهه ی خوزستانی ها پایمال می  شود. ایا به این دلیل باید پرچم تجزیه را برافراشته و در شیپور جدایی خواهی دمید؟؟ جدایی راه چاره نیست.علاج فرزند مریض راآغوش مادر باید کرد. آیا اگر حکومت نالایقی بر مسند کار است و به حقوق همه ی اقوام و اقلیت ها بی توجهی می کند باید آن تکه از خاک کشور جدا شود تا چاره کار گردد؟ اگر عضوی از بدن دچار مریضی و ناخوشی شد باید آنرا از پیکر جدا کرد؟؟؟ نه،چاره کار درسرنگونی این رژیم فاسد وغیرمشروع وبدست آوردن حقوق خود در یک نظام ملی و مبتنی بر رای مردم است که به همه به یکسان می نگرد و

 این هدفی است که جز با اتحاد همه ی اقوام وتیره های ایرانی امکان پذیر نیست.

                                            پاینده ایران

                                                         مزدک

 

28 comments آگوست 31st, 2007

سخنرانی دکترحمید احمدی پیرامون هویت ملی

Add comment آگوست 26th, 2007

عذرخواهی موسا سیادت از ملت ایران

پاينده ايران

موسا سيادت نويسنده عرب ِضد ايراني وابسته به انديشه هاي جدايي طلبان كه در سالهاي گذشته در نشريات خوزستان بر ضد ايران و ايرانيان قلم مي زد و آخرين نوشته ي او در هفته نامه عصر كارون خوزستان تحت عنوان زن در اجتماع ايران باستان با اعتراضات گسترده اي مطبوعات و مردم خوزستان مواجه شد، رسما از ملت ايران عذرخواهي كرد.

پاينده ايران

مزدك

Add comment آگوست 21st, 2007

پیش درآمدی بر رویدادهای ۲۸ امرداد ۱۳۳۲

پاینده ایران

مغز  متفكر كودتا يا قيام ملي 28 امرداد 32 و سقوط دولت مصدق و جبهه ملي سرلشكر حسن اخوي از  به اصطلاح گروه حسن  ارفع بود.

در روز 24 اَمرداد ، شاه دو حكم (فرمان)صادر ميكند . يكي عزل مصدق از پست نخست وزيري و فرمان ديگر انتصاب سپهبد زاهدي به نخست وزيري بود. اين  برنامه طرح ريزي گروه مخالفان  مصدق به رهبري فضل الله زاهدي به شرح زير بود : 1 ـ سرهنگ نصيري فرمانده گارد شاهنشاهي فرمان نخست وزيري زاهدي را به او تحويل داده    2 ـ راس ساعت 10 شب فرمان عزل مصدق را به او تحويل ميدهد كه در صورت پذيرش مصدق مسئله به خوبي و خوشي پايان مي پذيرفت اما از آنجايي كه مي دانستند مصدق زيربار نخواهد رفت و از قدرت كنارگيري نمي كند طرح وارد فاز عملياتي و دخالت نظامي كشيده مي شد كه شد. در اينجا سه واحد از ارتش مامور اجراي برنامه ي براندازي دولت مصدق را داشتند كه قرار بود در صورت عدم پذيرش مصدق عمليات نظامي را به اجرا درآورند اما بدليل رفتن شاه از ايران به بغداد( پس از شنيدن خبر دستگيري نصيري و خلع سلاح گارد شاهنشاهي) اين واحد ها از اجراي عمليات امتناع كردند. مصدق فرمان شاه را نمي پذيرد و دستور دستگيري نصيري را مي دهد و گارد شاهنشاهي را خلع سلاح ميكند. پس از دستگيري نصيري و خلع سلاح گارد شاهنشاهي و ساقط شدن برنامه ي قيام ، زاهدي تا روز 28 اَمرداد مخفي مي شود. صبح روز 25 اَمرداد شكست عمليات تلفني به اطلاع شاه ( كه در نوشهر بسر مي برد) مي رسد و او عازم بغداد ميشود. حسين فاطمي روز 25 اَمرداد وعده ي برپايي جمهوري و سقوط پادشاهي را ميدهد و شخصا كاخهاي شاهنشاهي را لاك و مهر ميكند. در واقع كودتاي انگليسي ، آمريكايي كه آقايان روشنفكرنما از آن دم مي زنند در شب 25 اَمرداد 32 قرار بود اجرا شود. اما آيا اين كودتا ( بهتر است بگوييم قيام 28 اَمرداد) انگليسي آمريكايي بود : در اين شكي نيست كه سرويسهاي اطلاعاتي آمريكا و انگلستان در جريان سقوط دولت مصدق مساعدتها و همراهي با مخالفان مصدق داشته اند و بدليل نفوذ بيش از اندازه كمونيزم در ايران خواهان سقوط مصدق و تصفيه نيروهاي شوروي در ايران بودند. اما آيا اين كودتا برنامه ي اين دو كشور استعماري بود ؛ آمريكايي ها معتقد بودند كه اگر دولت مصدق ادامه پيدا كند دير يا زود در ايران يك كودتاي كمونيستي پيروز مي شود و كمونيستها به آرزوي ديرينه خود يعني رسيدن به آبهاي آزاد جهاني خليج فارس و سيطره بر ميادين نفتي خاورميانه دست مي يافتند لذا براي نجات ايران و غرب مي بايست مصدق از كار بركنار ميشد. در آن زمان رهبر مخالفان  مصدق را سپهبد فضل الله زاهدي و گروه ” ارفع ” برعهده داشتند. اما زاهدي و گروه مخالفان مصدق و در واقع طراحان اصلي كودتا چه كساني بودند ؟ آيا آنها مزدوران سرويسهاي جاسوسي بيگانه بودند  و يا … !؟

سرلشكر حسن ارفع مبتكر « حزب آريا » بود. اين حزب يك شاخه ي نظامي داشت كه گرداننده ي آن سرتيپ ديهيمي بود و حسن اخوي يكي از گردانندگان اصلي و مغز متفكر حزب بود. ارتشبد بهرام آريانا كه تمايلات شديد ناسيوناليستي و نژادپرستانه داشت وي زماني از هواداران نازي ها و آلمان هيتلري در جنگ دوم جهاني بود و گفته ميشد كه ارتشبد آريانا زرتشتي شده. سرلشكر محمود ارم ، امين زاده از ديگر اعضاء اين حزب بودند. حسن ارفع سه بار رئيس ستاد ارتش شاهنشاهي شد. اين حزب يك جريان ناسيوناليستي صرف و شديدا ضد گروههاي چپ ، ماركسيستها ، توده ايها و تمايلات ضد انگليسي تندي داشتند. برخي از اندامان حزب توسط انگليسي ها در جريان اشغال ايران دستگير و زنداني شده بودند. انگليسي ها آنها را از هواداران آلمان نازي و طرفداران هيتلر و براي منافع دولت بريتانيا خطرناك ميدانستند. حسن ارفع ميتكر حزب آريا بسيار ناسيوناليست و ضد كمونيست بود همسر وي انگليسي بود ولي بعدا با يك دختر “ازگلي“ دهاتي ازدواج كرد.اخوي مغز متفكر حزب آريا مدتي رئيس ركن 2 ستاد ارتش شاهنشاهي بود و مبارزه سختي با كمونيستها داشت وي فردي ناسيوناليست و در واقع سازماندهي كودتا را برعهده داشت. اما برنامه ي كودتا در شب 25 اَمرداد با شكست مواجه شد.

در روز 28 اَمرداد شماري از مردم پايين شهر كه از اعمال 3 روز گذشته   توده ايها و مراجعت شاه از كشور و نيز با درك خطر كمونيسم به حركت درآمدند و با دادن شعارهايي به نفع شاه و بر عليه مصدق تظاهرات كردند كم كم شمار زيادي ار مردم كه منتظر فرصت بودند به جمعيت پيوستند. ورزشكاران باشگاه تاج (استقلال امروز) نيز به آنها پيوستند و سربازان گارد جاويدان (شاهنشاهي) كه توسط رياحي ( وزير جنگ مصدق) خلع سلاح شده بودند ، به تظاهرات پيوسته سپهبد زاهدي با شنيدن خبر به همراه نيروهاي پشتيبانش كه  خلع سلاح شده بودند سلاح ها را دوباره برداشته پس از محاصره خانه محمد مصدق توسط مردم به ساختمان نخست وزيري رفته و كابينه خود را معرفي ميكند.در جريان تظاهرات 300 نفر از مردم توسط نيروهاي هوادار مصدق كشته شدند. اما پس از دخالتهاي واحدهايي از ارتش و گاردشاهنشاهي مصدق و نيروهاي هوادارش مجبور به تسليم شدند.

و اما دخالت بيگانگان ؟ يك هيئت آمريكايي به مسئوليت كرميت روزولت نيز بر اجراي به اصطلاح كودتا نظارت داشتند اما كدام كودتا ؟ كودتايي كه قرار بود شب 25 امرداد انجام شود كه با شكست و خلع سلاح گارد جاويدان و دستگيري نصيري عملا با شكست مواجه شد … و كرميت روزولت نيز فراري و مخفي بود و به دنبال فرار از ايران بود. ولي فرمانده قيام ( يا كودتاي كذايي 28 اَمرداد 1332 )سپهبد فضل الله زاهدي كه در جريان اشغال ايران توسط متفقين توسط نيروهاي انگلستان دستگير و تبعيد شده بود در جريان ملي شدن نفت وزير كشور دولت دكتر محمد مصدق بود.سپهبد زاهدي يكي از شخصيت هاي جاودانه ي تاريخ ايران است . اين فضل الله زاهدي بود كه در كنار رضاشاه براي سركوب نغمه هاي شوم تجزيه طلبي در جاي جاي ايران براه افتاد و براي وحدت و يكپارچگي  ايران زمين از هيچ كوششي فرو گذاري نكرد.سپهبد فضل الله زاهدي در جريان اشغال ايران در شهريورماه 1320 براي منافع دولت  بريتانيا خطرناك شناخته شد و در يك اقدام دزدانه ربوده و به فلسطين تبعيد شد. زاهدي بخاطر تمايلي كه در جريان جنگ دوم جهاني به آلمان نازي داشت و احساسات ميهن پرستي و ايرانخواهي وي باعث گرديد تا در زمان اشغال خاك ايران توسط متفقين ارتش انگلستان كه از بيم شورش و مبارزه ي نيروهاي ارتش شاهنشاهي و بخصوص افرادي چون زاهدي و آريانا وحشت داشت آنها را دستگير و تبعيد نمايد.

حالا پرسش من اينجاست كه چگونه اشخاصي كه داراي چنين گرايشها و سوابق براستي ضد استعماري ، همچنين در تمام دوران زندگي خود در برابر نيروهاي بيگانه و خودي هاي از بيگانه بدتر صف آرايي كرده چگونه مي توان انگ انگليسي و آمريكايي به آنها زد !؟!

و اما دخالت بيگانه و همراهي انگليس و آمريكا ! اگر در برهه ي از تاريخ حيات ملت ايران دولت ايران و يا آشخاصي در جهت منافع ملت و ميهن شان با بيگانه اي متحد و يگانه شوند كجاي اين امر خيانت و مزدوري بيگانه است ؟ كه نه تنها خيانت و مزدوري ست بلكه بزرگترين خدمت به ملت و ميهن است.

شايد در برهه ي از زمان مجبور به اتحاد حتا با عراقي ها شويم در حالي كه هشت سال در برابر آنها جنگيده ايم اما  چه بسا براي درهم شكستن اقتدار دشمنان نيرومندتر ديگر مجبور به اين اتحاد شويم.اما اتحاد ، همراهي و منافع مشترك با بيگانه هرگز بدان معنا نيست كه منافع و مصالح كشور و مردم خود را فداي بيگانگان كنيم . بلكه در جهت حفظ منافع و مصالح ملي كشور گام در اين راه گذاريم.

پاینده ایران

آریا

Add comment آگوست 19th, 2007

کتاب فروشی اشراق اهواز بسته شد!

پاينده ايران

در پي گزارش پان ايرانيست هاكتاب فروشي “اشراق” اهواز كه اقدام به فروش كتاب هايي از جدايي طلبان مي نمود بسته شد.

اين كتاب فروشي يكي از پايگاه هاي جدايي طلبان عرب در خوزستان شده و يكي از بزرگ ترين كتاب فروشي هاي اهواز در خيابان نادري مي باشد كه به دليل نشر انديشه هاي جدايي طلبانه و تجزيه خواهان تعطيل شد.در سال گذشته پس از گزارش هاي پان ايرانيست ها مبني بر اينكه در طبقه دوم آنجا كتاب هاي به فروش مي رسد كه در جهت تجزيه خواهي نوشته شده است و باعث گمراه شدن جوانان عرب خوزستان مي شود،در يك اقدام تمام كتاب هاي يوسف عزيزي بني طرف ، موسا سيادت و ديگر افراد مزدور و جدايي طلب از طرف حكومت جمع آوري گرديد.البته آنها را به شكل غير قانوني و به اصطلاح زير ميزي مي توان به دست آورد.

 پرسش اساسي اين است : همه ي اين كتاب ها كه با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي چاپ و توزيع گرديده است هنگام دادن مجوز آيا به محتواي آنها نظارت نمي شود كه ديروز كتاب ها را جمع كنند و امروز كتابفروشي را تعطيل كنند؟بهر روي در آنجا كتابهاي مفيدي هم به فروش مي رسيد…..آيا كار برادران اطاعاتي كه براي آن حقوق هاي كلان دريافت مي كنند را ما بايد انجام دهيم؟؟؟آيا با اين كار اين گونه حركت ها زير زميني نمي شود و اين خطرناك تر نيست؟هميشه اين گونه پرسش هاي بي پاسخ در ميان ما هست.به اميد روزي كه انديشه هاي ضد ايراني از ريشه خشكانده شودو هيچ گاه شاهد انچه در خوزستان و ديگر نقاط مرزي هست،نباشيم.

به اميد ايراني آزاد و آباد در سايه حاكميت ملي

پاينده ايران

مزدك

13 comments آگوست 18th, 2007

تجلیل از دو روشنفکر عرب ضد ایرانی در شلنگ آباد اهواز

پاینده ایران

در روز 20 مرداد به مناسب مبعث حضرت محمد دو نفر از چهره های عرب ضد ایرانی مورد قدردانی قرار گرفتند.

این مراسم که درحضور صدها نفر از مردم عرب اهواز در تاریخ 20 اَمرداد در حسینیه ی شلنگ آباد اهواز و با حضور آقای جویجری نماینده عرب مردم اهواز در مجلس شورای اسلامی برگزار گردید،از آقایان یوسف عزیزی بنی طرف و موسا سیادت به عنوان روشنفکران عرب تجلیل گردید و ظاهرا هدایایی نیز به خاطرنشر اندیشه های ضد ملی به ایشان داده شد!!

 لازم است برای دوستانی که با این افراد آشنایی ندارند گفته شود که آقای بنی طرف از هوادارن جدایی طلبان عرب خوزستان وبه قول خودشان ملت!ستم کشیده ی عرب خوزستان هستند،روشنفکری که ازخارج با دلارهای شیخ های سعودی تغذیه می شود ورویای جدایی خوزستان و دبی شدن اهواز را به پابرهنه های اهواز می دهد و به تنور داغ تفرقه در خوزستان سوخت رسانی می کند. موسا سیادت هم نویسنده ی ضد ایرانی با اندیشه های جدایی طلبانه که نوشته ی آخرشان(همین نوشته موسا سیادت در سال 1380 در نشریه الحدیث و سال 1382 در نشریه اهواز به چاپ رسید که هردو تعطیل شدند.قایل توجه کسانی که می گویند پان ایرانیست ها زیادی به حساس هستند. برای خواندن این توهین نامه کلیک کنید) درنشریه عصرکارون درتوهین به ایرانیان با واکنش شدید مطبوعات خوزستانی و پان ایرانیست های خوزستان مواجه و به عذرخواهی رسمی سید رسول موسوی مدیرمسئول آن نشریه در هفته گذشته منجرگردید.

قابل توجه برادران عزیز وزرات اطلاعات که به دنبال کسانی هستند که مانع تحقق شعار رهبری  در سال 1386 “اتحاد ملی و انسجام اسلامی “می گردند!! آری هرروزعرصه را برپان ایرانیست ها تنگ تر می کنند و گوش به زنگ هستند تا کوچکترین تحرک پان ایرانیست ها که جز به ایران به هیچ چیز نمی اندیشند زیر نظر بگیرند، تا 4 نفر پان ایرانیست در یک نشست دوستانه با هم سخن میگوند فردا در پیشگاه آقایان باید جواب دهند که چه و چه اما محافلی که در پی تفرقه افکنی و اقدامات ضدامنیت ملی هستند از دید آنها پنهان می ماند؟؟؟ پرسش من این است که آیا آقایان از این گونه نشست ها که مرتبا دراهوازبرگزار می شود ناآگاهند؟؟؟ چرا آقای جویجری که نماینده مردم اهواز در مجلس است برای ادای توضیحات که چرا در مراسمی که به دو نفر ضد ایرانی جایزه اهدا می شود شرکت کرده اند مورد بازخواست قرار نمی گیرد.آیا از تفکرات ضد ایرانی موسا سیادت و بنی طرف و اعوان وانصارشان بی اطلاعند؟؟؟ از آن عرب بیسواد و بدبخت که در پی تحرکات و سخنان و نوشته های این گونه افراد به خیابان می ریزند و شعار ضد ایرانی سر میدهند انتظاری بیش از این نیست، چرا که انها معلول هستند باید در پی علت بود…

از همین جا به تمام هواداران آگاه و ناآگاه تحرکات قومی عرب می گوییم که هر گاه صدای همه پان ایرانیست ها در خوزستان خفه و چشمانشان کور شد شاید بتوانید اندیشه ی ناقص خود که جدایی این خطه از ایران مهین را به پیش برید….

همه ی تحرکات مذبوحانه شما را زیر نظر خواهیم داشت وتا نفس داریم بیداریم.

 

*شلنگ آباد:از محله های عرب نشین حاشیه اهواز است که با توجه به بافت جمعیتی آن محل تحرکات جدایی طلبان است.محله ای به شدت کثیف و آلوده به انواع جرم و جنایت و  فروش انواع مواد مخدر ، اسلحه و بدن که شبیه محله ی سیاهان در آمریکای دهه های ابتدایی قرن 19 است.

 

                                                          پاینده ایران

                                                              مزدک

19 comments آگوست 15th, 2007

۱۴ مرداد ماه سالگرد انقلاب مشروطه / گفتگو با ماشاءاله آجودانى کارشناس تاریخ مشروطه

 

۱۴ مرداد ماه سالگرد انقلاب مشروطه گرامی باد

پنجم اوت سال 1906 ميلادي (14 مرداد 1285 هجري خورشيدي)، مظفرالدين شاه قاجار سرانجام فرمان مشروطيت را امضاء كرد. بعدا قانون اساسي تدوين و نخستين جلسه مجلس شورا در كاخ گلستان با حضور مظفرالدين شاه تشكيل شد و بر سردر ورودي عمارت مجلس در ميدان تاريخي بهارستان تابلوي  « عدل مظفر » قرار گرفت ( كه پس از انقلاب 1357 اين تابلو كه لزوما مفهوم مظفرالدين شاه را نداشت از آنجا برداشته شد و درباره سرنوشت آن كه از آثار تاريخي وطن است مطلبي اعلام نشده است). مظفرالدين شاه كه به بيماري سل دچار بود در همين سال درگذشت. بايد توجه داشت که مشروطيت ايران از رقابت هاي استعماري قدرتهاي اروپايي بر کنار نبود.
    اين نخستين بار نبود که ايران داراي پارلمان مي شد؛ در دوران اشكانيان،حكومت ايران مشروطه بود و براي تصويب قوانين و انتصابات مهم حتي تعيين شاه دو مجلس وجود داشت که مجلس عالي تر را مٍهستان ( سنا ) مي خواندند.

***************
    

بيش از يك سده از نهضت قانون خواهى و نهضت مشروطه مى گذرد و جامعه ايران همچنان تشنه اجراى قانون و تشنه يك جامعه مدنى است. چرا؟ جامعه و ملت ايران در چنبره كدامين پيچ تاريخ و در زنجير كدامين تناقض ها گرفتار آمده؟ دكتر ماشاءاله آجودانى، كارشناس تاريخ مشروطيت ايران در گفت و گويى با صداى آلمان معتقد است، جامعه ايران نه جامعه اى سنتى ست و نه جامعه اى مذهبى. ايران برزخى يا دوزخى ست از سنت و مدرنيسم و بايد از نقد مدرنيسم آغاز كرد و نه از نقد سنت. خود  روشنفكران  دينى  ايران  امروز  نيز  محصول  همين  مدرنيسم و تناقض هاى آن هستند.

روشنگری: این گفتگو در سال ۲۰۰۴ انجام گرفت که پیش تر آنرا در تریبون آزاد پان ایرانیست ۲ درج نمودیم . 

 گفت و گو: داود خدابخش

 دويچه وله: آقاى آجودانى ۹۸ سال از جنبش مشروطه خواهى در ايران گذشت. به نظر شما اين يك جنبش مشروطه خواهى بود يا مى توان از يك انقلاب مشروطيت هم صحبت كرد. چرا كه از قرار معلوم در اين زمينه اختلاف نظرهايى وجود دارد؟

ماشااله آجودانى:  واقعيت اين است كه اين اختلاف نظرها بيشتر مربوط  مى شود به تحليل هاى ماركسيستى از چگونگى انقلاب. اما واقعيت را اگر بنگريم، آنچه كه ما به عنوان انقلاب مشروطه يا نهضت مشروطه مى شناسيم، اين به خود مشروطيت يا ۹۸ سال پيش كه فرمان مشروطيت صادر شد، محدود نمى شود. بلكه سالها پيش از صدور فرمان مشروطيت فكر قانون خواهى، انديشه ى ايجاد يك حكومت ملى در متون سياسى به متونى كه به دست روشنفكران ايرانى نوشته شده بود، ضبط شده و مدون شده است. يعنى اين انديشه وجود داشته و شناسنامه اى مشخص دارد. پدران اين انديشه روشن هستند.

اما يك نكته اى كه بسيار مهم است و بايد در بررسى اين تاريخ يا اين انديشه ها دقت كنيم، اين است كه مشكلى كه ما به طور كلى با انقلاب مشروطه داريم، كه من آن را بيشتر يك انقلاب فرهنگى مى دانم، به اين معنا كه نخستين بار در زير آسمان ايران اين سخن گفته شد كه حق حاكميت از آن ملت است و يا واضع قانون ملت است. مشكلى كه ما با اين انقلاب داريم اين است كه اين انديشه ها آنچه در آن دوره انقلاب مشروطه يا در نهضت قانون خواهى در ايران  مطرح شده اند، اما ما هنوز بعد از ۱۵۰ سال نهضت قانون خواهى هنوز نه به يك جامعه ى قانونى دست پيدا كرده ايم، نه به يك حكومت ملى دست پيدا كرده ايم و نه حتا نهادهاى مدنى يك جامعه ى به اصطلاح قانون خواه را توانسته ايم به وجود بياوريم. پس اين تناقض را بايد در جايى مورد بحث قرار داد. يعنى من و شما كه امروز با هم حرف مى زنيم، هنوز ما به آرمانها و خواست هايى كه در نهضت ۱۵۰ ساله قانون خواهى و مشروطه خواهى در ايران است، دست پيدا نكرده ايم.

از يك طرف ديگر، اين خواست هايى كه همچنان با ما حضور دارند و وجود دارند، خواست هاى مترقى بودند و اين را بايد پاسخ روشنى داد و پاسخ من به اين مسئله اين است كه درست است كه اين انديشه ها وارد فرهنگ ايرانى شده اند و به همين دليل به مرور زمان هم فهم ما با اين انديشه ها گسترش پيدا كرد، براى اينكه امروز ما مفهومى كه از آزادى يا قانون خواهى داريم با مفهوم ۱۰۰ سال پيش زمين تا آسمان متفاوت است، درست است كه اين ها حضور داشتند، اما نتوانستند در وجدان جامعه ايران جايگزين بشوند.  يعنى بذر اين انديشه ها نتوانست خودش را به عنوان يك نهاد مدنى و يا يك نهاد  اجتماعى  در  جامعه  ايران   متبلور كند. در نتيجه با اين كه اين انديشه هاى مترقى مى آمدند، از يك سو قربانى مى شدند و از سوى ديگر اسلاميزه مى شدند. براى اينكه جامعه، جامعه ى سنتى بود و توان  فهم  اين  مسايل را  نداشت. مهمتر از  همه  روشنفكرى  ايران  و  روشنفكران  ايرانى  كه  در  آن دوره با اين انديشه ها مواجه مى شدند، خودشان به جهت اين كه از يك جامعه سنتى و عقب مانده مى آمدند، آن ذهنيت و توانايى  ذهنى  را  براى  درك  اين مسايل  نداشتند. از  يك  طرف  اين  مفاهيم و  مباحث را به صورت تقليل يافته اى مى فهميدند. از سوى ديگر به جهت دو استبداد توانمند در تاريخ ايران، يعنى استبداد سياسى و بدتر از استبداد سياسى، استبداد روحانيون يا استبداد دينى در ايران همان فهم تقليل يافته اى را كه با بد فهمى هاى بسيارى همراه بود، نمى توانستند سريع و آشكار در جامعه ايران مطرح كنند. در نتيجه مجبور مى شدند اين فهم تقليل يافته را تطبيق بدهند با موازين اسلامى تا بتوانند آنها را به صورت كج دار و مريض وارد جامعه ايران بكنند. به همين دليل، مثلا شما از مستشارالدوله بگيريد تا ميرزا آقا خان كرمانى و ملكم، اين ها مى گويند منظور از آزادى كه ما از آن حرف مى زنيم، همان امر به معروف و نهى از  منكر  است.  اين  ترفند  را مى زنند تا به اين آزادى  جامه ى اسلامى  بپوشانند.  از سر  ناگزيرى  و  بدبختى  و از وحشت استبداد دينى اين كار را مى كنند. اما عواقب اين كار گريبانگير ملت ايران مى شود و آن اين است كه اين مفاهيم درست فهميده نمى شوند، اين مفاهيم بيان شرعى پيدا مى كنند، همچنان كه در خود انقلاب مشروطه ديديم كه بيان شرعى پيدا  كرد و آن چيزى كه سرانجام در ايران مى توانست مطرح بشود و در مطبوعات نوشته و يا به  گوش  مردم رسانده شود،  مشروطيت ذبح اسلامى شده بود، با بد فهمى ها و تقليل هاى متفاوت. در نتيجه ما ۱۵۰ سال از پارلمان و قانون حرف مى زنيم و حتا باور كنيد كه صريحا در همان متون مشروطيت سالها پيش از صدور فرمان مشروطيت نوشته شده است كه : واضع قانون ملت است. ولى ما همچنان نه به جامعه قانونى دست پيدا مى كنيم، نه ملت بر سرنوشت سياسى خود قادر است و بدتر از آن حاصل آن بد فهمى هاى تاريخى به جهت سانسور شديدى كه در دوران پهلوى بود  و  اين گونه مباحث مورد بحث قرار نمى گرفت و به وجدان جامعه ى ما منتقل نمى گرديد، به آنجا كشيد كه ما بعد از انقلاب مشروطه، بعد از ۱۵۰ سال نهضت قانون خواهى خودمان را گرفتار حكومتى بكنيم، به اسم حكومت ولايت فقيه و يا حكومت جمهورى اسلامى كه بدترين نوع حكومت را مى توانست در ايران به وجود بياورد. به همين دليل با اينكه آن نهضت در حقيقت مباحث اساسى را در تاريخ ايران مطرح كرد، كه به عنوان خواست ملى ايران همچنان مطرح است و همچنان حضور دارد، اما به دليل بد فهمى هايى كه در آن نهضت وجود داشت، به دليل استبداد روحانيون، كه به اعتقاد من استبداد مهمى بود، ما هنوز نتوانسته ايم آن خواست ها را در ايران اجرا بكنيم يا به نهادهاى مدنى تبديل كنيم و به يك واقعيت اجتماعى اين ها را به صورت مشخص به حالت يك واقعيت اجتماعى در بياوريم يعنى آنها را در وجدان جامعه ايرانى تحقق بدهيم .

دويچه وله : آقاى آجودانى، برخى از روشنفكران دينى در ايران پاسخ و رويكرد ديگرى نسبت به نهضت تحول و قانون خواهى مشروطيت دارند. آنها معتقدند سكولاريسمى كه بعد از جنبش مشروطه خواهى با سركوب رهبران اين جنبش و روى كار آمدن رضا خان در ايران گسترش پيدا كرد، راه اصلاحات دينى را بست و پروژه ى ناتمام اصلاحات  دينى  را  كه از مشروطيت آغاز شده بود را بايد امروز ادامه داد و تنها از طريق اصلاحات دينى است كه مى توان به دموكراسى دست يافت و نه انديشه ها و راهكرد هاى ناب سكولار. نظر شما چيست؟

ماشااله آجودانى:  البته اين حرفها و اين تصويرهاى من در آوردى از تاريخى ست كه هيچ پايه جامعه شناختى و پايه ى تاريخى ندارند. فراموش نكنيد كه امروز ما در موقعيت متفاوتى در جهان زندگى مى كنيم. امروز مسئله ى حقوق بشر، مسئله ى جدايى دين از دولت، مسئله ى قانونمند بودن جامعه دستاورد فرهنگ بشرى ست. ۱۵۰ سال پيش دنيا متفاوت بود و چيز ديگرى بود، ولى امروز ما در شرايط جهانى اى هستيم كه اين ها ديگر با توجه به امكاناتى كه از جهت نشر و  فضاى رد و بدل اطلاعات وجود دارد، دنياى ديگرى ست. دنيا اين نيست كه ما الان صبر كنيم و دوباره تحولاتى از درون دين ايجاد كنيم تا بتوانيم به دموكراسى برسيم. بعد تحليلى هم كه اينها از واقعيت مى كنند در مورد حكومت رضا شاه، به اعتقاد من تحليل غلطى ست، براى اينكه اگر ما واقع بينانه نهضت مشروطيت ايران را بخواهيم بررسى كنيم، اگر سه محور اصلى را بتوانيم از درون اين نهضت استخراج كنيم، مهمترينش «ايجاد حكومت مقتدر مركزى» بود، كه يكى از خواست هاى مهم مشروطه خواهان بود. مسئله ى دوم آن، « مدرنيزه كردن جامعه ايران » بود. يعنى ايجاد سيستم آموزش و پرورش، ايجاد دادگسترى، ايجاد جاده، امنيت، ارتش، اداره ى سجلد و احوال و  گرفتن آموزش پرورش از دست روحانيون، گرفتن دادگسترى و قوه قضاييه از دست روحانيون، اينها خواست هاى عمومى اى بود كه در انقلاب مشروطه وجود داشت. و بخش سوم آن هم مسئله ى «آزادى» بود. آزادى مطبوعات يا آزادى انديشه. اما اين آزادى ها عمدتا در مفهوم كلى اش مطرح بود و مسئله ى فرديت در آن وجود نداشت. مسئله ى فرد برايش اهميت نداشت و باز از ديدگاههاى جمعى به مسايل نگاه مى كردند و در مراحل مختلف در طى جريان بعد از مشروطيت، يعنى مجلس هايى كه بعد از مشروطيت داريم، اين آزادى روز به روز تقليل پيدا مى كند. يعنى خواست اين آزاديها كه بيشتر خواست روشنفكران سكولار بود و هيچ ربطى به روشنفكران مذهبى يا روحانيون نداشت، روز به روز تقليل پيدا مى كند و دو مسئله ى اساسى در انقلاب مشروطه يا خواست مشروطه خواهان شكل مى گيرد و آن همين ايجاد يك حكومت مقتدر مركزى است كه بتواند ايران را جمع كند، دوم اينكه ايران را مدرن كند. راه آهن ، دادگسترى و مدرسه بسازند. رضا شاه در واقع ادامه دهنده ى انقلاب مشروطه بود. او ضد قهرمان انقلاب مشروطه نبود. به اين معنا ضد قهرمان نبود، براى اينكه دو خواست ديگر انقلاب مشروطه را، او در ايران به وجود آورد. خواست سوم كه مسئله ى آزادى و مشاركت بود را به وجود نياورد. براى اينكه اين خواست بسيار عميق و بنيادى در جامعه ى ما جا نيفتاده بود.

اگر ما بعد از بمباران مجلس اول به سرنوشت نهضت مشروطه در ايران دقت بكنيم، تا آمدن رضا خان، مجلس هايى كه وجود دارند، مجلس هاى كاردانى نيستند. دولتهايى كه تشكيل مى شوند  عمدتا  در سفارتخانه ى  انگليس تشكيل مى شوند  و  اصلا  ما  حاكميت  ملى به آن معنا نداريم. امنيت وجود ندارد، مملكت تكه پاره است و هر گوشه اى دست عده اى ست و در نتيجه مردمى كه به دنبال امنيت بودند، مردمى كه به دنبال آن بودند كه زندگى آرامترى داشته باشند، مردمى كه خواست شان اين بود كه راه آهن داشته باشند، جاده هايشان امن باشد، مدرسه داشته باشند، در نهايت قهرمان خودشان را در چه كسى ديدند، در رضا خان ديدند و اگر به مطبوعات آن زمان شما دقت كنيد، به  عنوان  نمونه مى گويم چون جاى بحث بسيارى اين جا نيست، مى گويند ملك الشعراى بهار بزرگترين ستايشگر شعر آزادى در اين دوره بوده است. او خود در تاريخ احزاب سياسى مى نويسد، ما در دوره ى مشروطيت، يعنى در دوره ى مجلس دوم و سوم، آن زمانى كه حزب دموكرات وجود داشت و مى خواستيم يك حكومت در ايران به وجود بياوريم، حكومت آرمانى ما _ اين را بعدها مى گويد  _  از نوع حكومت نازى ها، موسولينى و آتاتورك بوده است. اين واقعيت آن جامعه است. و به همين دليل اگر ما بخواهيم منصفانه به نهضت مشروطيت نگاه كنيم، اين نهضت در بخش هاى به اصطلاح مدنى تا حدودى چهره ى جامعه ى ايران را دگرگون كرد. اين كار ساده نبود كه شما دادگسترى و قوه قضاييه را از دست روحانيون بگيريد. اين كار ساده نبود كه شما آموزش و پرورش را از دست روحانيت در بياوريد و سيستم جديدى در جامعه ايجاد كنيد. و اين اتفاقات افتاد.

بنابراين اگر ما بخواهيم واقع بينانه مسئله ى اين انقلاب يا نهضت را بررسى كنيم، واقع بينانه اعتقاد من بر اين است كه تاريخ بايد درست خوانده شود، روايت ها درست خوانده شوند و ما ذهنيت هاى بعدى خود را به آن دوره منتقل نكنيم. آنچه كه امروز در ايران در بين جريانهاى روشنفكرى دينى مى گذرد، در واقع خواندن تاريخ از پس است. يعنى اينها امروز داوريها و ذهنيت هاى خودشان را به آن دوره تحميل مى كنند. در حاليكه كه اگر ما برويم تاريخ آن دوران را از زبان آن دوران و فرهنگ آن دوره بررسى كنيم، آنوقت شايد لايه هايى براى ما گشوده شود كه ديدگاه هاى ما را نسبت به آنچه كه هست كاملا متفاوت كند.

دويچه وله: آقاى آجودانى، حالا كمى برگرديم به وضعيت كنونى در ايران. به نظر شما جامعه ى ايران در كل خودش چگونه جامعه اى ست. آيا هنوز جامعه اى سنتى و مذهبى است؟

ماشااله آجودانى:  نه. من مطمئنم كه نه جامعه ى سنتى ست و نه جامعه ى مذهبى. ايران برزخى يا دوزخى ست از سنت و مدرنيزم. ما اكنون در جهان مدرن زندگى مى كنيم، ولى با ذهنيت سنتى. آنچه كه در ايران  بسيار واضح و آشكار است، آن مقاومت سرسختى ست كه بخشهاى سنتى و ذهنيت سنتى انجام مى دهد. بنابراين ايران جامعه ى سنتى نيست. ما همين الان كه از جامعه ايران صحبت مى كنيم، ابعاد مدرنيزم را در بخشهاى مختلف در جامعه مى بينيم. براى اينكه اين تحليل مدرنيزم جهانى ست، براى اينكه واقعيت جهانى ست و غير از اين راهى وجود ندارد و به همين دليل سرنوشت كشورهايى كه در برزخ سنت و مدرنيزم دست و پا مى زنند و بايد تكليف شان روشن شود، تاريخ متفاوتى دارد و نگاه متفاوتى مى خواهد.

ما  بايد  اين  شرايط  بحرانى  را  كه  در واقع شرايطى ست كه كشورهايى مانند ايران در برزخ سنت و مدرنيزم دست و پا مى زنند، براى آنها بيان تازه اى بيابيم تا بتوانيم مشكلاتشان را تفسير كنيم تا بتوانيم راه برون رفتى از اين قضايا پيدا كنيم. به اعتقاد من يكى از راههاى برون رفت ها اين است كه بزرگترين بدفهمى اى كه در مورد سنت پيش آمده است، در همين تجدد ما اتفاق افتاد. يعنى در تجدد ما بود كه تاريخ ايران تكه پاره خوانده شد. هر كسى يك سمتى را گرفت. ماركسيست هاى ما تمام تاريخ ايران را تاريخ ستمشاهى قلمداد كردند و در سراسر تاريخ ايران به دنبال نهضت هاى روستايى رفتند و يا به دنبال مزدك رفتند و يا خواستند از نظر طبقاتى بخشهايى از جامعه ايران را بررسى كنند و آرمانشان هم ايجاد يك جامعه ى سوسياليستى بود كه اصلا معلوم نبود با ايران چه مناسبتى دارد. ناسيوناليست هاى ما ۱۴۰۰ سال تاريخ ايران اسلامى را به كلى كنار گذاشتند و فقط چسبيدند به ايران باستان و در راس آن به اصل شكوهمند و درخشان حكومت ساسانى. مذهبيون ما تاريخ باستانى و ايران باستانى ما را ناديده گرفتند  و فقط به دوران اسلامى پرداختند و در مقاطع مختلف به بخشهايى از دوران اسلامى اهميت دادند.

ما ملتى هستيم كه وجدان تكه پاره اى نسبت به تاريخمان داريم. هنوز ما نتوانسته ايم يك نگاه معتدل كه استمرار تاريخى ايران را، از ايران باستان تا به امروز بنگرد را به وجود بياوريم و به همين دليل اگر نتوانيم اين تجدد خودمان را نقد بكنيم و بدفهمى هاى خودمان را نقد بكنيم، نمى توانيم راه را بر نقد سنت بازگذاريم. اين درست است كه در غرب تجدد با نقد سنت آغاز شد. ولى من اعتقاد دارم در كشورهايى مانند ايران، اگر امكان اين باشد كه تجدد باز و روشن شود، در درجه ى اول با نقد همين تجدد كژدار و مريز ما بايد آغاز گردد. براى اينكه اين تاريخ ما تاريخ جديد است و از درون سنت ما بيرون نيامده، بلكه از درون برخورد ما با تمدن جديد بيرون آمده و اينجاست كه به عقيده ى من در كشورهايى مانند ايران، آنچه كه بيشتر اهميت دارد همين نقد تجدد كژدار و مريز است و بعد با نقد اين تجدد بايد راه را باز كرد بر نقد سنتى كه همچنان حضور دارد و متأسفانه امروز نه تنها حضور دارد، بلكه قدرت نظامى و سياسى را هم در اختيار دارد.

دويچه وله: تا آنجايى كه من اطلاع دارم روشنفكران دينى امروز ايران معتقدند كه نخست بايد نقد سنت كرد و بعد نقد تجدد. آنها معتقدند كه از آنجا كه ما برخاسته از همين جامعه سنتى و مذهبى هستيم، بنابراين دين را بهتر مى شناسيم و به همين خاطر بهتر مى توانيم آن را اصلاح كنيم و نه انديشه‌ورزان روشنفكر عرفى،  و بدينگونه مى خواهيم پروژه ى مشروطه را ادامه دهيم. آيا فكر مى كنيد اين نظر واقع بينانه است؟

ماشااله آجودانى:  اين بحثى كه اين افراد مطرح مى كنند كه چون ما روشنفكران مذهبى هستيم، ما مى توانيم بهتر نقد سنت كنيم، خوب اگر واقعا اينطور است كه بفرماييد و انجام دهيد. يعنى فهم اين كه، در واقع اين نحوه ى تفكر كه نقد سنت را فقط بايد روشنفكران مذهبى بكنند، اين تفكر، تفكرى ست از اساس غلط. نقد در يك جامعه جنبه ى فرهنگى _ عمومى دارد. فرد در آن اهميت ندارد، معتقدات شخصى فرد در آن مهم نيستند. نقد سنت آن زمانى مى تواند در جامعه ى ما شكل بگيرد كه به طور بنيادى در همه ى بخشهاى مختلف جامعه بتوانند اين سنت را نقد كنند. نه اينكه چهارتا روشنفكر مذهبى بخواهند اين سنت را نقد كنند. اين حرفهايى كه اين افراد مى زنند، عمدتا به اعتقاد من اصلا بد فهمى قضايا است.

مهمتر از همه، اين روشنفكر به اصطلاح مذهبى تناقضى را با خود حمل مى كند. او خود محصول همين برزخ تجدد و سنت است. خود او با صحبت هايى كه مى كند محصول تجدد است و خود او اول بايد تكليف خود را با اين تجدد روشن كند و اگر نتواند بيان آشكار و روشنى از اين تجدد داشته باشد، دوباره آنها در چنبره ى همان قضيه اى مى غلطند كه من از آن به عنوان تقليل در تاريخ ۱۵۰ ساله ى ايران ياد كردم. ما مرتب در حال تقليل دادن هستيم. مشاهده كنيد، آقاى خاتمى نمونه ى آن است. آقاى خاتمى اول گفته است، جامعه ى مدنى. بعد از مدتى كه روحانيون به او فشار آوردند و با او برخورد كردند، گفت منظور من از جامعه ى مدنى، مدينته النبى ست. آخر كجاى دنيا ممكن است يك آدمى، يك روشنفكر در پايان قرن بيستم و اوايل قرن بيست و يكم بگويد، جامعه ى مدنى، مدينته النبى است. معنايش اين است كه ايشان نه مدينه النبى را درست مى شناسد، نه جامعه ى مدنى را. اين تعارف بردار نيست و ما بايد اينها را با صداى بلند به وجدان جامعه ايران برسانيم. تا كى مى خواهيم سر خود را با اين حرفها كلاه بگذاريم كه جامعه مدنى همان مدينته النبى است. يا حرفهايى كه امروز در ايران زده مى شود تحت عنوان دموكراسى دينى، اين نه بنياد تاريخى در جهان دارد، نه بنياد جامعه شناختى دارد. اشتباه نشود، در غرب درست است كه انديشه ى جديد از درون سنت دينى برخاست و با نقد سنت دينى، ولى معنايش اين نيست كه الزاما سرنوشت كشورهايى مثل ما كه در برزخ سنت و مدرنيزم زندگى مى كنيم و در دنيايى زندگى مى كنيم كه تجدد بيان حقوقى در جهان مى يابد، باز بتوانيم از همان راه برگرديم و برويم از اول سنت را به شيوه ى غربى ها نقد كنيم تا بتوانيم به تجدد برسيم. اين درست مثل اين است كه در عصر هواپيما و اختراع هواپيما، شما بخواهيد دوباره دوچرخه را اختراع كنيد. همين است كه من معتقدم اين تناقضات بنياد تاريخى و بنياد فرهنگى دارد و اگر ما نتوانيم همين تجدد را، چون من همين روشنفكران دينى را محصول تجدد خودمان مى دانم، محصول تجدد متناقض خودمان مى دانم، اگر نتوانيم اين تجدد را نقد كنيم، به جايى نمى رسيم و مبناى نقد ما نسبت به تاريخ ايران يا مبناى نقد ما نسبت به سنت بايد با همين نقد تجدد همراه بشود تا اين بدفهمى هاى ما در تجدد براى ملت ما آشكار شود يا براى جامعه ى فكرى ما آشكار بشود تا بتواند راه تازه اى پيدا كند كه جايگاه سنت را در دنياى مدرن مشخص كند.

من نه ضد دين هستم و نه ضد اعتقادات اين مردم هستم. من معتقدم در يك جامعه ى قانونمند دين بهتر از امروز جايگاهش مشخص مى شود. دين امرى ست معنوى و قدسى و كشاندن مسئله ى دين به دنياى سياست و به دنياى مسايل سياسى و انقلابى خودش پديده ى بيمارگونه ى تجدد ما است. ما در سنت چنين چيزهايى را نداريم. يعنى در سنت هرگز دين را به عنوان يك عامل سياسى _ اجتماعى از آن استفاده ى ابزارى نكردند يا اگر كردند بسيار كم بوده است و اين در تجدد ماست كه ما از دين اين طور استفاده ى ابزارى و سياسى مى كنيم. و اين ها بيمارى هاى تجدد ما است كه بايد به طور اصولى و بنيادى مورد نقد و بررسى قرار گيرند.

دويچه وله: آقاى آجودانى متشكرم از اينكه دعوت ما را براى اين گفتگو پذيرفتيد.

ماشاءاله آجودانى: من هم از شما بسيار متشكرم.

 پاینده ایران

مزدک

Add comment آگوست 4th, 2007

مصاحبه ی رامین ناصح با جهانگیرمحمودی و ناسزا به پان ایرانیست ها

پاینده ایران

 

قسمتی ازمصاحبه ی شیخ جهانگیرمحمود روحانی جوان با آقای رامین ناصح دبیرکانون آینده نگری ایران را خواهید خواند که در نشریه همدلی سه شنبه 29 خرداد1386 شماره 241 رویه 4 چاپ گردیده و این جوانک اخراجی جبهه ملی ، گستاخانه به ناسیونالیسم و اندیشه ی پان ایرانیسم حمله ورشده است و به ما و تمام میهن پرستان توهین هایی روا داشته است.نکته ی جالب اینکه ادبیات ایشان بسیاربه ادبیات گروه های کمونیستی چپ و اظهار نظرات شان در مورد ناسیونالیسم شبیه است!

##روشنگری : فقط یک سئوال وجواب راکه به مسئله قومیت ها و ناسیونالیسم مربوط می گردد ازاین مصاحبه ی طولانی، آورده ایم.##

***************************************************

جهانگیر محمودی:

س:لازم است به این پرسش پاسخ دهید که آیا باعنایت به اهدافی که بیان نمودید(فقط نظریات درباره ی کارهای فرهنگی) مطالعه خاصی درباره ی شرایط اهوازو خوزستان انجام داده اید تا با درک صحیح اوضاع جامعه به انجام وظایف خویش درباره ی اهداف مورد نظربپردازید؟برای مثال لازم است بدانیم که پدیده ی قومیت ها دراین مطالعه وانجام هدف چه نقشی دارند یا درباره ی وضعیت ناشی ازمهاجرت های جنگی چگونه می اندیشید؟ نقش جهانی سازی در تضعیف ملیت گرایی ایرانی وهمه ی ملیت ها بی آنکه بتواند پدیده ی قومیت را که ماهیتی طبیعی و فطری دارد تضعیف کند بارزاست. در نتیجه با تضعیف ناسیونالیسم مدرن و فراگیرمیان همه قومیت ها شرایط برای شدت گرفتن بحران های زیان بارقومی (که هم برای کشور وهم برای قوم ِمتحول شده زیانبار است)فراهم شده،در این رابطه نقش کانون آینده نگری چیست؟درباره وضعیت اسف بار رود کاریون چه تدبیری اندیشیده اید؟ و خصوصاً برای آب آشامیدنی مردم استان بویژه خرمشهروآبادان چه طرح هایی را دنبال می نمایید؟(از 10تا 12 پرسش بی ربط ِدیگر در همین پاراگراف صرف نظر کردیم!)

 

رامین ناصح:

لابد شما انتظار ندارید که یک NGO جوان در طول سه سال فعالیت،آن هم با مشکلات و موانع مختلفی که با آن روبرو بوده ،توانسته باشد درباره ی تمام این مسائل که پشت سرهم فرمودید،تحقیقات جدی و عمیقی انجام داده و در همه ی آن موارد دارای نظر و برنامه باشد.گرچه بسیاری از این موارد کارشده است.پدیده ی قومیت ها یکی از بحث انگیز ترین و پرچالش ترین موضوعاتی است که می تواند مورد توجه NGO ها قرار گیرد.به هر صورت تنوع قومی درخوزستان و عوامل عدیده ی تاریخی و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی منجر به این شده است که اصطکاک هایی دراین زمینه بوجود بیایدو نارضایتی هایی حاصل شود.ما بعنوان یک نهاد غیر سیاسی، به جنبه های سیاسی قضیه کاری نداریم و این کار دولت و احزاب است.آنچه در این باره می توانم بگویم آن است که یک کار فرهنگی ریشه ای در جهت بازشناسی “هویت انسانی” می تواند تا حدود زیادی از این تعرضات و مشکلات بکاهد.آن روز ممکن است کمی دور باشد ولی خواهد رسید که همه ی ابناء بشرخودرا برادر یکدیگربدانند ومسائل قومی و ناسیونالیستی رنگ ببازد وجای خود را به عرق انساندوستی و عدالت خواهی دهد.در حقیقت گروه هایی که درخوزستان زیرپرچم ناسیونالیسم وپان ایرانیست فعالیت می کنند،نه تنها درحفظ وحدت وهمبستگی ملی آنطورکه باید موثرنبوده اند،بلکه با عملکردشان جزبزرگ نمایی فعالیت های قوم گرایان وتجزیه طلبان و تبلیغ آنان والقا کردن این موضوع که آنها خیلی قوی هستند و دامن زدن به تعرضات قومی با مطرح کردن یک سری شعارهای احساسی و پوچ و توخالی نتیجه ای دربرنداشته است.اصولاً این گونه گروه ها ،ازوجود جریانات تجزیه طلب استفاده تبلیغاتی می برند.یعنی اگرتجزیه طلبی درخوزستان وآزربایجان و…نباشد،فلسفه ی وجودی شان زیر سئوال می رود.بنابراین می بینیم که در نشریات خود به شکل غیرمسئولانه این مسائل را بزرگنمایی می کنندو درتلاشند که یک نوع قومیت گرایی (پان ایرانیسم)را جایگزین یک نوع قومیت گرایی دیگر(پان عربیسم) کنند.اینها گروههایی بودند که در بدو فعالیت خود در دهه های 20 و30 و هنگامی که در سنین جوانی بودند،کارشان قشون کشی و برهم زدن میتینگ های روشنفکران و درگیری های خشونت بار خیابانی بوده،والان هم ماهیت خشونت آمیز خودرا حفظ کرده اند،ولی آن موقع در کردار وامروز درگفتار.از نوشته های این گروه های پان ایرانیست، بوی تعفن فاشیسم واستبداد ناسیونالیستی به مشام میرسد.آلبرت انیشتین به زیباییی گفته است”ناسیونالیسم بیماری دوران کودکی بشریت است”.این بیماری بالاخره باید درمان شود و نهادهای فرهنگ ساز دراین زمینه تاثیرگزارند.تا زمانی که ناسیونالیسم قومی و ملی و نیز بنیادگرایی مذهبی وجود دارند جهان بشری روی صلح وآرامش را نخواهد دید. زیرا تمام جنگ های طول تاریخ بشریت یا انگیزه ناسیونالیستی داشته ،ویا انگیزه ی مذهب گرایی افراطی!!!(البته به استثنای جنگ ها وانقلاب های رهایی بخش درشرایطی که چاره ای جزشدت عمل نبوده)ازنظربنده ناسونالیسم قومی و ناسیونالیسم ملی چندان فرقی با یکدیگر ندارند.زیرا “ناسیون”NATION  در زبان فرانسه هم به معنای قومیت و هم به معنای ملیت آمده است.ناسیونالیست ها پایه استدلالاتشان سست،شکوه اعتقاداتشان پوشالین،اندیشه شان مخرب وضدانسانی وبیشتر بر محور احساسات می چرخد.انسان گرایی در کنار معنویت می تواند مارا به امکان ساختن جهانی بهتر رهنمون کند.

 

***********************************************************

دوست میهن پرست و هم اندیشان گرامی خرسند خواهیم شد اگر دیدگاه های خود را در مورد سخنان آقای رامین ناصح بنویسید. نیز اگر خواستید جواب های خود را به رایانامه ی* [email protected] *بفرستید تا با نام خودتان در تارنگار درج شود. نبایدبگزاریم زبان درازی وگستاخی های بی شرمانه ایشان به میهن پرستان و پان ایرانیست ها« رهروان راستین ناسیونالیسم ایرانی»، بی پاسخ بماند.

 

پاینده ایران

مزدک

 

Add comment آگوست 1st, 2007


تازه ها :

پیوندها

بایگانی‌ها