برتولد اشپولر زبان رایج استان خوزستان را زبان خوزی دانسته، مینویسد: «بنا به اقرار صریح اهل آن عصر، نه به زبان عربی ارتباطی داشتهاست نه به زبان پارسی، حتی الفبای عربی برای تلفظ و تحریر آن کافی نبوده و خطا نیست که این لهجه ویژه از آخرین بقایای زبان ایلامی به حساب آوریم».[۱]
بنابرگفته مینورسکی و سوجک خوزیها احتمالاً از نسل ایلامیان بودهاند. ولادیمیر مینورسکی[۲] و سوات سوجک[۳] زبان خوزی تا چند قرن بعد از فتح خوزستان توسط اعراب زبان محلی مردم خوزستان بودهاست. سوجک گفته استخری(قرن دهم میلادی) در مورد مردم خوزستان در کتاب مسالک الممالک را به عنوان نمونه نقل میکند:
بیشتر آنها میتوانند فارسی و عربی صحبت کنند ولی آنها زبان خودشان را دارند(لسان خوزیان) که نه عبری است و نه سریانی و نه فارسی.[۳]
ابن حوقل هم میگوید که با وجود زبان عربی و فارسی، خوزی به زبان دیگری سخن میگویند که نه سریانی است و نه عبری.[۴]
ژیلبر لازار به استناد روایتی که کتاب الفهرست از سخن ابن مقفع داشته، میگوید که ایرانیان در اواخر دوره ساسانی پنج زبان داشتند[۵]:
پهلوی که زبان سرزمین فهلهاست یعنی ماد قدیم یا جبال مسلمانان. دری زبان پایتخت (تیسفون یا مدائن). پارسی زبان موبدان و علما. زبان خوزی که در خوزستان رایج است. سریانی که در سواد بدان تکلم میکردند.
زبان شناسان اتفاق نظر که دو زبان خوزی و سریانی، ایرانی نمیباشند؛ سریانی زبانی آرامی است که در آن ایام زبان رایج مردم بین النهرین بود و خوزی که احتمالاً بقایای زبان ایلامی قدیم بودهاست. به گفته لازار منابع تاریخی قرون نخستین اسلامی، تصویر کلی از زبانهای ایران به دست ما نمیدهند اما گردآوردن اطلاعاتی پراکنده از جغرافینویسان و مورخان ممکن است. (در قرون نخستین اسلامی) زبان خوزی در خوزستان دوام آورد. گفته میشود که این زبان حتی با الفبای عربی قابل کتابت نبود.[۶]
ابن مقفع در مورد زبان خوزی آورده است:
خوزی زبانی بود که با آن شاهان و امیران در خلوت و هنگام بازی و خوشی با پیرامونیان خود سخن می گفتند.[۷]
ریچارد فرای میگوید که جغرافیدانان قرن ۱۰ هجری که به زبان عربی مینوشتند، از وجود زبان خوزی در کوهستان زاگرس خبر دادند که ادامه زبان باستان ایلامی تفسیر شدهاست.[۸]
مهدی مرعشی مینویسند: نویسنده احسن التقاسیم گفتهاست که آنها (خوزی زبانها) کمی از زبان عربی و فارسی را مخلوط کردهاند برای مثال، آنها میگویند: «این کتاب وصله کن»، “این کار قطعه کن” آنها به خوبی عربی و فارسی را استفاده میکنند و پیچیدگی و کشیدگی در انتهای کلماتشان در سخن گفتشان وجود دارد.[۹]
به گفته مارتین هاوگ زبان خوزی احتمالاً زبان درجه دوم در حکاکیهای سنگی توسط هخامنشیان است.[۱۰]
منابع:
۱. اشپولر، برتولد(۱۳۶۴)، جلد ۱، ص ۴۳۹-۴۴۰
۲. The Tribes of Western Iran V. Minorsky The Journal of the Royal Anthropological Institute of Great Britain and Ireland Vol. 75, No. 1/2 (1945), pp. 73-80 (article consists of 11 pages) Published by: Royal Anthropological Institute of Great Britain and Ireland Stable URL: http://www.jstor.org/stable/2844282
۳. Arabistan or Khuzistan” Svat Soucekو Iranian Studies Vol. 17, No. 2/3 (Spring – Summer, 1984), pp. 195-213 (article consists of 19 pages) Published by: Taylor & Francis, Ltd. on behalf of International Society for Iranian Studies Stable URL: http://www.jstor.org/stable/4310441″
۴. Potts، The Archaeology of Elam: Formation and Transformation of an Ancient Iranian State، 415.
۵. ۶. LAZARD، THE Cambridge history of iran، 598-599.
۷. خالقی مطلق، جلال. «سرگذشت زبان فارسی».فصلنامه ایران شناسی (بنیاد مطالعات ایران)، ش. 11 (بهار 1368): 76 تا 87. بازبینیشده در 2/1/2013.
۸. Richard Nelson Frye ,The history of ancient Iran,Volume 3, Part 7 , Page 27,1984
۹. Mehdi Marashi,Persian studies in North America: studies in honor of Mohammad Ali Jazayery,Page 266,1994
۱۰. Martin Haug,Essay on the Pahlavi language. From the Pahlavi-Pazand glossary,page 36,1870,
اکتبر 19th, 2017
نوشته: میلاد دهقان
- درباره تاریخ خوزستان و پیوند همیشگی این سرزمین با ایران هیچ چیزی به مخاطب ارایه نشد.
- رویکرد کلی نمایشگاه نه تنها ملی نبود بلکه کاملا قومی بود و به همین دلیل کوچکترین اشاره ای به تعلق همیشگی و تاریخی خوزستان و طبیعتا اهواز (به عنوان یک شهر) به ایرانزمین نشده بود
- عربِ خوزستانی در زیر بمباران تبلیغاتی کشورهای منطقه، کمکاری مسوولین و ضعف دولت در مسایل فرهنگی و اقتصادی نمیتواند رابطه خود با ایران را پیدا کند و بین هویت قومی و ملی خود دچار سردرگمی شده است.
- این نوع حرکتهای مشکوک و ناصحیح و یا احیانا ناآگاهانه هیچ دستاوردی برای همبستگی ملی در خوزستان نخواهد داشت و بیشتر بر آتش تفرقه میدمد.
- چرا در این نمایشگاه از خوزستان با عنوان “الاهواز” نام برده شده است؟
- گروه های تجزیه طلب پان عرب نام این بخش از ایران را عربستان و یا اقلیم اهواز- البته با بند واژه یا حرف”ح” و به صورت “الاحواز”- مینامند.
****
از تاریخ 17 تا 22 مهرماه 1393 نمایشگاهی با عنوان عربی “الاهواز عبر التاریخ” یا اهواز در گذر تاریخ در مجموعه ورزشی شهدای کارگر اهواز برگزار گردید. این نمایشگاه که به زبان عربی بود باعث پدید آمدن دغدغه ها و پرسش هایی برای من و احتمالا غیر عرب زبانهای دیگر نیز گردید. در ادامه باید بررسی شود که “دلیل” برپایی چنین نمایشگاهی و “هدف” آن چه بود و احیانا چه آسیبهایی به همبستگی ملی در خوزستان وارد آورده است.
یکی از دلایل و شاید مهمترین دلیل برای برگزاری این نمایشگاه، کوششهای زیاد وهابیها و گسترش اندیشههای تجزیهطلبانه در خوزستان است به طوری که امروز گرایش به سلفیگری از مرز تهدید گذشته و به بحران نخست در خوزستان بدل شده است. از سال 1373 نخستین گزارشها درباره گرایش به این اندیشه و برگزاری نمازهای چند نفرهی محدود، به شیوه سنیهای سلفی در خوزستان گزارش شد و پس از گذشت 20 سال این موضوع از حالت دعوت و فعالیت پنهانی به در آمده و نیمه آشکار و گاه کاملا علنی شده است. نشستهای گوناگون توجیه و تبلیغ در سراسر مناطق حاشیهای شهر اهواز و دیگر شهرهای جنوب خوزستان برگزار میشود و مباحث آنها به موضوع داغ میان مردم عرب خوزستان بدل گردیده است. در سالهای دهه 80 این خطر که در آن زمان کم اهمیت شمرده میشد بارها توسط نیروهای ملی خوزستان – و البته برخی مسوولین- گوشزد میشد ولی عملا غفلت و کمکاری برخی ارگانها و عدم هماهنگیها به و اقدامات تروریستی گروههای تجزیهطلب منجر شد. امروز کار به جایی رسیده است که مدیر کل اداره اطلاعات خوزستان از فعالیت 35 دستگاه اطلاعاتی در این منطقه و وجود 17گروه مسلح نام برد!! (+) امام جمعه اهواز نیز چند هفته پیش دوباره این موضوع را تکرار نمود و خطرات آن را برشمرد
در سالهای گذشته به طور مداوم افراد مختلفی از طایفههای گوناگون عربهای ساکن خوزستان به دلیل سلفیگری محاکمه و زندانی شده و گروههای کوچک و بزرگ تروریستی پیش از انجام عملیات دستگیر میشوند. اخبار این دستگیریها و اهداف بمب گذاری و یا ترورها به دلیل ایجاد فضای رعب و وحشت بازتاب داده نمیشود، تنها زمان صدور حکم اعدام برای آنها سروصدای رسانهای ایجاد میگردد ولی اغلب از اتهام اصلی و اقدامات تروریستی این افراد حرفی به میان نمیآید.
ناآگاهان رسانهای و کاسبکاران حقوق بشری برای اعدام این افراد که با عنوان فعال مدنی و فعال فرهنگی و … شناسانده میشوند، موج خبری رسانهای به راه میاندازند ولی آگاهانه یا ناآگاهانه به در کنار مخالفت با مساله اعدام، حقیقت موجود در پروندهها را وارونه جلوه داده و از بزهکاران، بیگناهانی با عنوان فعال سیاسی یا مدنی میسازند. بهترین نمونه آن اعدام برادران فتحی در شاهین شهر بود که آنها را جوانان معترض به حکومت می خواندند و یا دلیل اعدام انها را ارتباط با بستگان خود در اشرف می دانستند. در همان روز یا فردای اعدام آن دوبرادر با پیگیری شخصی از دوستان در شاهینشهر متوجه شدم که آنها بزهکاران سابقهدار فراری با انواع و اقسام جرمهای ارتکابی از سرقت مسلحانه تا قاچاق مواد مخدر و تشکیل باندهای خلافکار بودند. مدتی بعد پخش یک مستند از دستگیری باند انها در شمال کشور توسط تیم عملیات ویژه، اعترافات و فیلمهای دوربین مدار بسته که آنها را در حال سرقت و ضرب و جرح نشان میداد، رو دست بزرگی بود که جمهوری اسلامی به جنجال آفرینان رسانه ای زد. همچنین در بیانیه پان ایرانیست های خوزستان درباره اعدام برادران حیدری نیز یک مورد دیگر از این موارد پرده برداری شد.
در چند سال اخیر کوششهای تجزیهطلبانه به دلیل هزینههای بالای انسانی و موج نفرت عمومی نه مستقیم بلکه در پوشش مسایل مذهبی پیگیری میشود و این گروهها و ایادیشان ابتدا از دریچه تشکیک در مسایل اعتقادی افراد و جذب آنها به اندیشه های سلفی و نیز وسوسههای مالی وارد میشوند و پس از آن که فرد جذب شد به دلیل بریده شدن رشته اتصال یک فرد عرب به ایران که همان “مذهب تشیع” و “ملیت ایرانی” است راه برای اقدامات بعدی هموار میشود. برای نمونه به شخصه در زندان کارون شاهد بودم که اعضای یک گروه خلق عرب تروریستی که اتفاقا شیعه هم بودند، ابتدای ورود به زندان به شیوه اهل تشیع نماز میخواندند اما پس از گذشت چند ماه با دست بسته و بدون مهر نماز جماعت برپا میکردند! این شرایط که گوشهای از آن به شکل فشرده بیان شد، پیش زمینه برگزاری نمایشگاه اهواز در گذر تاریخ گردید.
نگارنده پیش از بازدید حضوری از نمایشگاه در دل ابراز امیدواری کردم که شاید برگزاری چنین نمایشگاههایی گوشهای از تاریخ حقیقی استان خوزستان را برای عربزبانها بیان نماید ولی شوربختانه پس از بازدید دیدگاهم کاملا دگرگون شد.

- اینکه این نمایشگاه کاملا به زبان عربی بود، بدون تردید صرفا جامعه عرب خوزستانی را مد نظر داشت ولی نخستین پرسش این بود که چرا چنین نمایشگاه پرخرجی باید لزوما به زبان عربی باشد. آیا امکانپذیر نبود در توضیح عکسها و بنرها و غرفهها زبان پارسی را هم به کار برد؟ هرچند در غرفه مربوط به وهابیت و دو غرفه ی دیگر که بیشتر کاریکاتور و عکس بود از توضیحات پارسی برای عکس ها هم بهره برده شده بود که به دلیل عدم استقبال مراجعه کنندگان عملا مهم نبود و نیازی هم وجود نداشت، ولی در بخش های مهمی همچون تاریخ مشعشعیان و قیام عشایر عرب هیچ توضیح پارسی وجود نداشت. به گمان من این کار به قصد به دست آوردن دل اعراب و یک حرکت عوام فریبانه و سطحی است. از این دست اقدامات و نتایج آن را در خوزستان پیشتر هم دیدهام و نمونه آن برگزاری دو نماز جمعه در دو مکان مختلف، یکی کاملا به زبان عربی و یکی پارسی بود!! یا همان حرکتی که اصلاحطلبان در انتخابات ریاست جمهوری دوم خرداد1376 و پس از آن مجلس شورای اسلامی انجام دادند و با دادن وعده های دلفریب به اعراب، دمیدن در تنور اختلافها و ایستادن بر روی شکاف قومیتی، تعداد زیادی از آرای اعراب را به دست آوردند و پس از گرفتن کرسیهای مدیریتی به ناگاه چندین نشریه قومگرا در خوزستان منتشر شد. این نشریات با ادبیاتی پر از نفرت و ضد ایرانی، تریبون گروه های قومگرا بودند و با عملکرد خود باعث تحریک جوانان عرب خوزستانی شدند و سرانجام کار به یک رشته بمبگذاری و شهادت جمعی از هم میهنانمان ازجمله هممیهنان عرب رسید.
این کار چالش بزرگی را برای دستگاه امنیتی در خوزستان ایجاد کرد. با بررسی بایگانی روزنامههای صوت الشعب، الاهواز، همسایهها و…. میتوان به خط فکری و پشت پرده آنها در هدایت این جریانهای خلقی پی برد.

- انتخاب نام و عنوان عربی این نمایشگاه کاملا جهتدار بود و تلاش داشت همسو با تجزیهطلبها و برخی رسانههای ماهوارهای که رویکردی ضد ملی دارند، اهواز را برابر با خوزستان معرفی کند. دو سال پیش شبکهی ماهواره ای ضد ایرانی “احوازنا” راه اندازی شد و در تقابل با آن شبکهی “الاهواز” توسط آیت الله جزایری امام جمعه و نماینده ولی فقیه در اهواز راهاندازی شد. یکی از اشتباهات مهم افزودن پیشوند عربی “ال” به نام ایرانی اهواز بود و کارکرد اشتباه دیگر آن جااندازی اصطلاح “عرب اهوازی” بود. اصلاحی که قوم گرایان تجزیهطلب آن را به کلیهی اعراب خوزستان میگویند!

چرا وقتی از تاریخ خوزستان یا الاهواز – آنچنان که نام جهتدار این نمایشگاه بود – سخن به میان آمده است، از نقل یا اشاره به همه تاریخ خوزستان به طور کلی حرفی به میان نمیآید؟ چرا موضوع بسیار مهم تاریخ دوره ایلامی در این نمایشگاه طرح نشده است. همان موضوعی که دستاویز خلق عرب برای جعل تاریخ در یکی دانستن ایلامیها و آشوریها با اعراب است. بهترین فرصت مهیا بود که در کنار روایات کتب شیعی و تاکید بر شیعه بودن اعراب خوزستان در درازای سده های پیشین، به موضوع مهمی مانند تاریخ دوره ایلام نیز پرداخته میشد تا جوانان و نوجوانان عرب با استناد به انبوه مطالعات باستان شناسی و تاریخی که اغلب آن نیز کار دانشمندان خارجی بوده، متوجه شوند که از نسل ایلامیها نیستند و به همین دلیل حضورِ جمعیشان در این سرزمین به چندهزار سال پیش باز نمیگردد! هر چند امروز بخشی از پیکرهی ملت ایران میباشند. گزینشی عمل کردن درباره تاریخ ایران همانند آن کاری است که پانعربها و پانترکها انجام می دهند و نتیجه آن دلخواه همان گروههاست! خلق عرب تنها به دوره حکومت شیخ خزعل و قاجاریه تکیه میکند چرا که نامهای اصلی شهرهای خوزستان در این دوره عربی شدهاند و گاه در برخی اسناد، از واژه عربستان برای بخش های کوچک جنوبی خوزستان شامل خرمشهر و شادگان، در کنار نام خوزستان استفاده شده است. آنها نیز چند هزارسال تاریخ پیش از آن و پس از آن را در دوره معاصر به کناری نهادهاند و همه استنادشان به همان دوره ننگین قاجار است!
چه خوب بود که در کنار موضوع مهم رابطه اعراب و تشیع به نقش دیگر اقوام ساکن خوزستان از جمله بختیاریها، لرستانیها، بهمئیها، کردها، دزفولیها شوشتریها، رامهرمزیها و حتا اقلیت های مذهبی مانند زرتشتی ها و کلیمی ها و صابئین مندایی نیز اشاره میشد. وقتی از تاریخ خوزستان نام می بریم همه این اقوام و مذاهب و شهرهای استان را دربرمیگیرد.
- چرا نام نمایشگاه “اهواز در گذر تاریخ” است؟ آیا این نمایشگاه تنها بیانگر حضور علما و بزرگان تشیع در “شهر اهواز” است؟ اگر چنین است چرا تابلو و نام و مشخصات بزرگان شیعه از شهرهای شوشتر، رامهرمز، شادگان،شوش، گندی شاپور و آبادان هم آمده است؟ همانگونه که در بنر تبلیغاتی در بالای جمله های عربی به پارسی نوشته شده” افتتاح بزرگترین نمایشگاه خوزستان در گذر تاریخ” بدون تردید منظور از اهواز همه استان خوزستان است پس چرا باید از واژه کاملا عربی و جعلی “الاهواز” برای این استان استفاده شود؟ نام اهواز هیچگاه به عنوان یک اقلیم و یا به عنوان استان خوزستان و حتا یک بخش از این استان در جغرافیای ایران و متون تاریخی به جا مانده، کاربرد نداشته است. این واژه همواره به عنوان یک نام مفرد به شهر اهواز گفته میشد. این یک نام ایرانی تاریخی است که به صورت های مختلف در کتب و اسناد و سنگ نوشتههای قدیمی ضبط شده است.
گروههای تجزیهطلب پانعرب نام این بخش از ایران را عربستان و یا اقلیم اهواز- البته با بند واژه یا حرف”ح” و به صورت “الاحواز”- مینامند. این کار یک نوع مشروعیت بخشی به نامگذاری این گروه های ضدشیعی و ضدایرانی است هرچند دست اندرکاران نمایشگاه آنرا به صورت “الاهواز” بنویسند.

شوربختانه در اسناد به نمایش درآمده، از نامهای قدیمی دوره قاجار برای شهرها استفاده شده است و حتا با بی مبالاتی مسوولان امر، نامهای امروزی آنها را در پرانتز و به عنوان توضیح نیاوردهاند مبادا ذهن بازدیدکنندگان عرب مشوش شود! برای نمونه شوشتر را تستر – آبادان را عبادان- و شادگان را فلاحیه نوشتهاند! دقیقا همان نامهایی که گروههای خلق عرب به آنها استناد میکنند تا خوزستان را یک سرزمین عربی معرفی نمایند.
مهمترین پرسشی که پیش می آید اینست که هدف نمایشگاه چیست؟ شاید پاسخ، اقناع جوانان عرب و یادآوری این باشد که اعراب خوزستان همیشه شیعه بودهاند و سلفیگری چنین است و چنان! همچنان که آیتالله کعبی، در سخنان افتتاحیه، هدف از برپایی این نمایشگاه را ابراز هویت شیعی و عربی مردم اهواز دانست.(+)
این سخن از یک روحانی شیعه عضو مجلس خبرگان شگفتآور و البته نگران کننده است اهواز هویت شیعی داشته و دارد ولی هرگز هویت عربی ندارد. این دو موضوع از هم جداست.
آنها که تلاش میکنند اهواز را با هویت عربی معرفی کنند وابستگان به شیخکهای حاشیه خلیجپارس و در راس آن استعمار انگلستان هستند که دهه هاست تلاش دارد تا بخش های بزرگی از ایرانشهر از جمله بحرین و عراق را سرزمین عربی معرفی کند. آنها بدون تردید دشمنان یکپارچگی ایران زمین هستند و سخن آیتاله کعبی آب بر آسیاب آنها میریزد. از ین روست که افراد شناخته شدهای همچون یوسف عزیزی بنیطرف با خوشحالی خبر این نمایشگاه را در صفحه فیس بوک خود بازتاب می دهد و گزارشی به زبان عربی درباره آن منتشر میکند. (ببینید)
فعالین آگاه سیاسی میدانند که پشت این جریانات سلفی و تجزیهطلبانه، دستگاههای اطلاعاتی امنیتی کشورهای غربی و پولهای کلان کشورهای عربی از جمله قطر، کویت و بویژه محوریت عربستان سعودی است که کلیت نقش و قدرت ایران را هدف گرفتهاند. با وجود همه این دلیلها، نباید از نقش حکومت و دولت غافل شد چرا که نظام جمهوری اسلامی در بعد مذهبی در استان خوزستان با چالش بزرگ موج سلفیگری روبروست… باید ریشهیابی کرد که چرا آموزههای مذهبی که از سوی حکومت تبلیغ میشود کارآیی و جذابیت خود را حتا بین غیر عربها نیز از دست داده است و برخی روحانیون مستقل بارها این موضوع را یادآور شدهاند! اگر جوان عرب خوزستانی با بحث عقیدتی، جدلهای اعتقادی، وعده پول و رفاه اقتصادی، فریب خورد یا قانع شد که جذب این گروهها شود، چه ابزار و چه توانی برای جلوگیری از این امر وجود دارد؟ روند روبه رشد این جریان موید آن است که تنها اعمال قوه قهریه و زندان و تنبیه نمیتواند عامل بازدارنده باشد.
پس از بیان موارد بالا باید به نکته مهم و اساسی اشاره کرد:
موضوع کنونی اعراب خوزستان بحث مذهبی و ایدیولوژیک نیست بلکه یک بحث هویتی و معرفتی است. عرب خوزستان در زیر بمباران تبلیغاتی کشورهای منطقه، کمکاری مسوولین، ناتوانی یا عدم کارکرد دستگاه تبلیغاتی مذهبی، ضعف دولت در مسایل فرهنگی و اقتصادی نمیتواند رابطه خود با ایران را پیدا کند و بین هویت قومی و هویت ملی دچار سردرگمی شده است. بر اثر این فضا و تبلیغات شدید داخلی و خارجی، در ذهن او بین عرب بودن و ایرانی بودن خط کشی ذهنی بوجود آمده آست و از همینجاست که بهراحتی جذب جریانهای قومگرا میشود و یا ناآگانه در همان مسیر گام برمی دارد. در این نمایشگاه به کدام دغدغههای جوان عرب پاسخ داده شد و کدام گرههای ذهنی وی دربارهچیستی و کیستی هویتیاش باز شد؟ این مبحث مهم هویتی پاشنه آشیل قومگرایی و اندیشه جداسازی قومیتی در خوزستان میباشد.
سخن پایانی:
این نمایشگاه و حرکتهای مشکوک و ناصحیح و یا ناآگاهانه از این دست هیچ دستاوردی برای همبستگی ملی در خوزستان نخواهد داشت و هیزم آتش تفرقه را بیشتر میکند. شوربختانه نگاه ایدیولوژیک و عدم نگاه فراگیر ملی باعث شد این نمایشگاه از کارکرد اصلی خود یعنی “نمایاندن تاریخ خوزستان” دور شود و در همان خط فکری خلق عرب حرکت کند.
با خوش بینی بسیار اگر نخواهیم حضور عناصر تندرو را در این نمایشگاه دخیل بدانیم، باید اذعان کرد این نمایشگاهی از سر استیصال بود و نه از سر هوشمندی و دغدغه های ملی چرا که برخی از اعراب قومگرا را دچار توهم مضاعف نمود. همه بخشهای نمایشگاه موید این است که خوزستان سرزمین عربی بوده و هست! درباره تاریخ خوزستان و پیوند همیشگی این سرزمین با ایران هیچ چیزی به مخاطب ارایه نشد. رویکرد کلی نمایشگاه نه تنها ملی نبود بلکه کاملا قومی بود و به همین دلیل کوچکترین اشاره ای به تعلق همیشگی و تاریخی خوزستان و طبیعتا اهواز (به عنوان یک شهر) به ایرانزمین نشده بود که این خود یک آسیب مهم است، همچنین اقوام و مذاهب دیگر ساکن خوزستان هیچ جایی در این نمایشگاه نداشتند.
امروز تنها نمیتوان با تکیه بر مساله تشیع پیوند اعراب با ایران را حفظ کرد چون در این زمینه آسیبهای جبران ناپذیری به بوجود آمده است بلکه باید همه توان مذهبی، تاریخی ملی و مردمی را برای حل این معضل به کار گرفت.
فراموش نشود در دوران اصلاحات برخی مسوولان استانی در لوای مذهب و حمایت از نظام، چه اقداماتی در راستای مسایل قومی انجام دادند و چگونه بحران آفرین شدند، مبادا که این اقدامات دوباره در استان خوزستان تکرار شود.
پایند ایران
مهرماه1393
تصاویری از نمایشگاه






پیوندک :http://paniranist.net/?p=2189
اکتبر 30th, 2014
گزارش محرمانه رابرتسون فرستاده سیاسی انگلیس در بصره سال 1888 میلادی پس از اینکه شیخ مزعل [برادر شیخ خزعل] به دیدار وی رفت:
گزارش محرمانه رابرتسون فرستاده سیاسی انگلیس در بصره سال 1888 میلادی پس از اینکه شیخ مزعل [برادر شیخ خزعل] به دیدار وی رفت:
اگر ایرانیان به صورت مستقیم بر عربهای عربستان [خوزستان] مسلط شوند و حکمرانی ایرانی به صورت موروثی بر محمره [خرمشهر]منصوب کنند، نفوذ و نیروی فعلی ما در این منطقه به خطر خواهد افتاد، چرا که شیخ مزعل خان همچون پدرش حاج جابرخان همواره فرمانروایی ما را قبول داشته و اطلاعات خود را در اختیار این نمایندگی قرار داده و هنگام ضرورت خود و قبیله اش فرمانبردار دولت انگلیس هستند. تا وقتی او شیخ باشد، محمره [خرمشهر] و منابع آن در یَدِ نفوذ انگلیس و برای اغراض تجاری و سایر موارد خواهد ماند. چه بسا همین امر باشد که دولت ایران را در حاضر به فکر خلع او انداخته است.
(تاریخ خوزستان / اثرجان گوردون لوریمر/ صفحه 129)
اکتبر 10th, 2014
«درک حقیقت، گفتن حقیقت، پیروی از حقیقت»

رسانه ای کردن چهره های تجزیه طلب قومی تحت عنوان «تحلیل گر سیاسی»، استفاده از ابزار حقوق بشر و دادن القابی همچون فعال سیاسی، فعال اجتماعی و فعال حقوق بشری به افراد بزهکار و قاتل تنها بخش کوچکی از جنگ رسانه های بین کشورهاست.
در روزهای اخیر خبری با عنوان: «اعدام چهار جوان عرب و جلوگیری از مراسم عزاداری آنان در اهواز» در گستره وسیعی از رسانه های گوناگون پخش شد. در متن خبر هم خوانده ایم که این چهار نفر فعال حقوق بشر و آزادیخواه هستند. گروه های حقوق بشری گوناگون مانند عفو بین الملل نیز در این باره بیانیه هایی صادر کردند. بدون تردید دل هر انسان با وجدان و آزاده ای از اعدام چهار جوان روشنفکر به درد می آید و از خود می پرسد چرا؟؟ این همان هدف اصلی برخی رسانه هاست که در ادامه,این پرسش را ضمن مصاحبه با افراد معلوم الحال و تجزیه طلب و با این استدلال نادرست پاسخ می دهد :
در خوزستان ظلم و ستم و تبعیض تنها نسبت به قوم عرب اعمال می شود و این قوم در سرزمین خود زیر سلطه قوم غالب یعنی فارس قرار دارد و از همه حقوق خود محروم است. و بلافاصله نتیجه همیشگی گرفته می شود که خوزستان سرزمینی عربی است که از سال ۱۹۲۵ میلادی (۱۳۰۴ خورشیدی) اشغال گردیده است و باید از ایران جدا شود و این را از اهداف چهار جوان معدوم بیان می کند. این پروپاگندای رسانهای چنان تاثیرگذار است که در نبود منابع مطمئن و کانال های ارتباطی، برخی از فعالین سیاسی که عنوان ملی را بر نام تشکیلات سیاسی خود دارند بدون هیچگونه تحقیق و پرسش و به واسطه یک منبع خبری غیر مطمئن، اقدام به انتشار گسترده این خبر در سایت های خود نموده و به طور ناخواسته برای تجزیه طلبان در بین اپوزوسیون کسب وجهه کردند.
آنجا که پای تمامیت ارضی ایران در میان است اغماض و کوتاهی در هیچ زمینه ای و با هیچ فرد یا گروهی قابل پذیرش نیست. برای پاسداری از سرزمین خوزستان قلب تاریخ و فرهنگ ایران زمین، خون هزاران ایرانی از عرب و کرد و لر و بلوچ و تالش و آذری گرفته تا مسیحی و مسلمان و زرتشتی و کلیمی ریخته شده است و این ملک امانت پیشینیان است که باید تحویل آیندگان این سرزمین دهیم. این مسأله هیچ ربطی به نظام حاکم و شیوه عملکرد آن ندارد که آن خود حدیث دیگری است. این مقدمه از آنجا بیان شد که پس از پیگیری های محلی چند روز اخیر از محل سکونت این افراد در منطقه ملاشیه اهواز و دادگستری شهرستان اهواز به شنیدههایی درباره این افراد اعدامی رسیدیم و نتیجه تحقیقاتمان درباره این عناصر را به آگاهی ملت ایران و رسانههای بیطرف و بی غرض قرار میدهیم تا کمکی به روشن شدن حقیقت بشود.
برادران حیدری ساکن منطقه ملاشیه اهواز بوده این منطقه جزء مناطق کاملاً عرب نشین اهواز است به لحاظ زمانی ده دقیقه با مرکز شهر و پانزده دقیقه با دانشگاه چمران اهواز فاصله دارد.
این برادران دارای ۱۲ پرونده مفتوح از سال ۸۵ در دادگستری اهواز می باشند و این افراد در دید مردم منطقه خلافکارهای حرفه ای بودهاند و بزه انتسابی مطروح در افواه عمومی به این افراد که آنها را در رده بندی مجرمین خطرناک قرار میدهد به این شرح است:
– سرقت از منازل شهروندان اهواز
– کیف قاپی و زورگیری در سطح شهر اهواز
– سرقت از انبارهای صنایع فولاد خوزستان و توسعه نیشکر اهواز (مسوولان عنوان کرده اند فیلم ضبط شده موجود است که امیدواریم منتشر شود)
– حمله به مهمانان نوروزی و تجاوز به یک زن در مقابل چشمان همسرش
– سرقت مته های الماس شرکت ملی حفاری ایران با هماهنگی با گروههای تجزیه طلب که سران آنها ساکن لندن هستند (به منظور ضرر به اقتصاد ایران در حال تحریم)
– تشکیل باندهای توزیع مواد مخدر در محل و باجگیری از مردم
موارد مذکوره در بالا ضمن جریحه دار کردن افکار عمومی، نظم و امنیت روانی و عینی جامعه را با خطر روبرو میکند. با توجه به این موارد و مختومه بودن پرونده از قوه قضاییه انتظار می رود با نسبت به اقناع و تنویر افکار عمومی از طریق رسانه های جمعی روشنگری نماید.
حال فرض کنیم که همه این اتهام ها ساخته و پرداخته جمهوری اسلامی باشد و واقعاً این افراد فعالین مدنی حقوق بشر بوده اند. پس به این نمونه توجه کنید که مورد تایید همه ساکنین محل و اقوام و بستگان این افراد است:
حدود سال ۸۵ برادران حیدری طی اقدام وحشیانه و بنا به یک شک, بدون توضیح خواستن (برخلاف سنت عرب) یا اجازه بیان وصیت (بر خلاف دین اسلام) یا داشتن وکیل (برخلاف موازین حقوق بشری) اقدام به بریدن سر مادر خود «کلثوم حیدری» از پشت نموده که همین کار وحشیانه باعث صدور حکم قتل طایفهای آنها شد و اگر توسط نیروهای امنیتی و انتظامی دستگیر و اعدام نمی شدند، قطعا توسط افراد طایفه کشته می شدند. در آخرین اقدام که منجر به دستگیری آنها شد، حتی به همسایگان خود نیز رحم نکرده و با تیراندازی بی هدف در محل علاوه بر کشتن یک مامور دولتی، ۴ نفر از افراد محل نیز کشته و ۲ نفردیگر را زخمی کرده که یکی از آنان پدر ۵ فرزند است که قطع نخاع و خانه نشین شده است. مراسم تشییع جنازه این قاتلان نیز در مسجد محل به آرامی برگزار شد اما هنگام خروج از مسجد طبق سنت عرب زمانی که قصد تیراندازی با سلاح داشتند – و قطعاً با فیلمبرداری از آن شاهد جنگ رسانه ای دیگری می بودیم- از این کار ممانعت شد که البته باز به نوعی دیگر و کمرنگ تر با احتیاط بیشتر این کار را انجام دادند. ضمنا یک نفر از بستگان آنها در هنگام اعدام حضور داشته و محل دفن آنها را به طایفه نشان داده است. قابل توجه است مراسم دفن نیز طبق موازین شرعی (کفن کردن- خواندن نماز میت و…)در حضور شاهدی از خانواده معدومین انجام شد.
ما مبحث نوع قوانین موجود و اقدامات و عملکرد قوه قضاییه و روند رسیدگی به پرونده و حقوق مصرح در قانون اساسی برای متهمان و مجرمین را از تبلیغات رسانهای دروغین مدعیان آزادیخواهی جدا میدانیم. امیدواریم قوه قضاییه خوزستان با درک شرایط خطیر کنونی در این استان و سو استفاده گروه های تجزیه طلب در چنین پرونده هایی جهت ناامن جلوه دادن این منطقه از ایران، اقدام به شفافیت سازی نموده و اسناد غیرمحرمانه پرونده را در اختیار رسانه ها و جامعه خبری قرار دهد تا بدین شکل جلوی اقدامات ضد ملی این گروهها گرفته شود. همچنین استفاده از احساسات مردمی برای وارون نشان دادن حقایق را محکوم می کنیم و اعتقاد داریم عنوان فعال حقوق بشر و عناوین ساختگی دیگر به چنین مجرمینی توهین به فعالین سیاسی و فرهنگی عرب ساکن ایران است که با شیوه دمکراتیک و در چارچوب ایران به کوشش های سیاسی و احقاق اجتماعی خود میپردازند.
امید است رسانه های جمعی که بیان حقیقت و بازتاب اخبار واقعی را از موازین اصلی خود بر می شمرند، هر خبری را به صرف آنکه از سوی رسانه های مخالف جمهوری اسلامی منتشرشده است باور نکرده و انتشار ندهند و اندکی پیرامون چنین مسائل مهمی که با امنیت ملی یک سرزمین و مردمان آن پیوند دارد با حساسیت بیشتری عمل نمایند.
در آینده باز هم درباره شرایط خوزستان با هم میهنان سخن خواهیم گفت.
پاینده ایران
اهواز
۷تیرماه۱۳۹۱
ژوئن 27th, 2012
پاینده ایران



عکس های بیشتر در ادامه
(بیشتر…)
مارس 9th, 2011