
سرباز ایلامی (قرن پنجم پيش از ميلاد –شوش)
در مورد پيوند زبان ايلاميان با زبان «دراويديان» تاكنون نظرياتي ارائه شده است ولي اين چنين پيوندي هنوز اثبات نگرديده و فعلاً اجماع محققان، به منحصر به فردي زبان ايلاميان است. به قول دیکانوف (نقل از تاریخ کامبریدج ایران جلد یک –این مقاله در تارنمای آذرگشنسپ در بخش ایلامی ها می باشد):
“There are some grounds for believing that the Elamites, at least in the lowlands, were dark-skinned, and their language seems to have been related to Proto-Dravidian, the ancestor of the Dravidian languages now spoken in souther India and in some parts of Baluchistan. *Some of the Elamite(?) Warriors are represented as dark-skinned in the Achaemenian glazed tile relifes of the 5th Century B.C. , and a rather dark-skinned anthropological type can be encountered in souther Khuzistan to the present day. See Hinz, Das Reich Elam, PP 18ff. The degree of possible affinity is not easy to define. The pronominal systems of Elamite and Proto-Dravidian are nearly identical; some of the most ancient features of the Dravidian verbal system and declensional system also connect Dravidian with Elamite. Unfortunately, we know very few Elamite words referring to the basic notions of human life and its surroundings, so that comparison with the Proto-Dravidian vocabulary is not very revealing; some of the similarities may be fortuitous. In any case, Elamite is not a Dravidian language. If the modern Dravidian languages(Tamil, Telugu, Malayalam, Gond, Brahui, etc.) were Romance languages and Proto-Dravidian were Latin, then Elamite would occupy in relation to them the position of some very ancient language belonging to another branch of Indo-European, e.g. Slavic. The relationship between Slavic and Latin(let alone French, Italian, etc.), though close enough , is not immediately apparent without penetrating philological analysis. This comparison is, however, not quite adequate, because a longer period of time must have seperated Elamite and Proto-Dravidian from their supposed common ancestor than the period seperating Latin and Slavic from Proto-Indo-European. ”
ترجمه: <<دلايلي وجود دارد براي باور به اين كه ايلاميان، دست كم در سرزمين هاي پست، تيره پوست بودند، و به نظر مي رسد كه زبان شان به زبان Proto-Dravidian، نياي زبان هاي دراويدي كنوني كه در جنوب هند و برخي بخش هاي بلوچستان تكلم مي شود، وابسته بوده است. برخي سربازان ايلامي (؟) در برجسته نگارهاي آجري لعابدار هخامنشي سده ي پنجم پ.م. ، به صورت تيره پوست نشان داده شده اند، و البته با گونهي به لحاظ انسان شناختي، تيره پوست، مي توان در جنوب خوزستان تا به امروز، مواجه شد.>
پاسخ به پان ترکیستها و پان عربیستها:
مورخان جاعل پان- ترک و به تبعیت از آن ها، پا منبری هایی که از طرف مریدشان قبلا درجه استادی و پروفسوری و دکترا داده شده بود، ولی اخیر با نام فیلسوف نامیده می شوند , چنین استدلال می کنند: چون سیستم دستوری زبان ایلامی از طریق الحاق پیشوند به ریشه شکل گرفته پس ایلامی ها ترک زبان بوده و در نتیجه مردمان همه مناطق آسیای میانی و بین النهرین و فلات ایران ترک بوده اند! برای رد این نظر بطلان من اول فکر کردم که خنده کردن و محل نگذاشتن بس است ولی چون پان ترکیستها اصرار می کنند:
یک: زبانهای <<آگلو تینا تیو>>(التصاقی) جهان زیادند ولی این امر، به این معنی نیست که هر زبان التصاقی، ترکی باشد. مثلا زبانهای قهوه ای پوستان آسترالیا وزبان بانتو(bantu) و (Swahili) سیاه پوستان آفریقا و زبانهای سرخ پوستان آمریکا و زبانهای دروادیان هند و زبان براهویی در ایران و زبانهای قفقازی مانند چچنی و لازی و گرجستانی و اورارتو و هوریانی و زبان باسک در اسپانیا و زبان هندو اروپایی تخاری و تا کمی زبان هندو اروپایی آلمانی همه آگلوتیناتیو می باشند ولی با تركي از يك ريشه نمي باشند و اصلا ارتباطي با تركي ندارند. همچنين در گروه زبان هاي آلتاييك (كه زبان تركي زيرمجموعه ي آن است) مي شود از زبان هاي منچوري و ژاپني… نام برد كه آن ها هم آگلوتيناتيو هستند ولي تركي نيستند. همان طور كه زبان انگليسي و عربي هر دو تحليلي (analytic) مي باشند ولي در دو خانواده مختلف زباني قرار گرفته اند. و منشا ديگري محسوب نمي شوند.
دو: خوب است در اين جا نظر چند تن از صاحب نظران را به ميان آوريم: به قول دياكونوف (تاريخ ماد-ترجمه كريم كشاورز – چاپ دو-ص 61): «در هر حالي راجع به زبان ايلامي , تا آن حد كه بر ما معلوم است , مي توان گفت كه ذخيره اصلي لغوي و ترك و مغول را نمي توان از آن مشتق دانست.»
والتر هينتس در كتاب «دنياي گم شده ايلام» (ترجمه فيروز فيروزنيا، انتشارات علمي و فرهنگي، 1376، ص26) مي نويسد: «هر تلاشي براي رديابي نژاد ايلاميان با دشواري مواجه مي شود. هر چه منابع موجود را بيش تر بررسي مي كنيد، بيش تر اين تصوير را پيدا مي كنيد كه ايلامي ها، ايلامي بوده اند، نژادي با استقلالي خدشه ناپذير. هيچ رابطه اي با ديگر ملل هنوز پيدا نشده است». اسامي چند نويسنده و كتاب هاي شان كه به طور مستدل نوشته اند كه زبان ايلامي هيچ خويشاوندي با زبان تركي ندارد: يوزف ماركوارت, محقق آلماني در كتاب ايرانشهر واسيلي ولادميريج بارتولد (خاورشناس روس) در كتاب زبان اقوام ترك و تغييرات آن و. ي. آبايف (زبان شناس روسي) در كتاب واژه شناسي نام هاي خاص ايراني ا. م. دياكونوف در تاريخ ماد و دائرة المعارف بزرگ شوروي پروفسور يوسف اف (مورخ و محقق روس) در كتاب تاريخ ايلام رمان گريشمن و ژاك دمورگان و هر مورخ و محقق ايلام شناس امروز و دانشنامه بريتانيكا
سه: تصاوير متعلق به ايلامي ها هيچ شباهتي با زرد پوستان (تركان اصلی) یا ترکزبانان امروز در اروپا و انوتولیا و ایران و آران ندارد. چهار: درباره اقوام خوزي (بازماندگان ايلاميان باستان) كه در منابع دوران اسلامي به آن ها اشاره شده، هيچ سخني از تركي يا سامي زبان بودن آن ها نرفته است. پنچ: پان عربيست هايي مانند «يوسف بني طرف» ادعا مي كنند كه اقوام ايلامي، سامي بودند ولي همان طور كه تحقيقات محققان آگاه نشان مي دهد، زبان ايلامي ها به هيچ وجه سامي نبوده و هيچ دانشمندي ادعا نكرده كه زبان ايلامي ها سامي است. بايد توجه كرد كه آثار زیادی از زبان ايلاميان وجود دارد و هیچ داشمندی انها را جزو زبان هاي گروه سامي (و از جمله، عربي) طبقه بندی نکرده است.
برگرفته از : http://www.azargoshnasp.net/history/ELAM/pasokh.htm
پیوندک http://paniranist.net/?p=2207
نوامبر 5th, 2014
نوشته: میلاد دهقان
- درباره تاریخ خوزستان و پیوند همیشگی این سرزمین با ایران هیچ چیزی به مخاطب ارایه نشد.
- رویکرد کلی نمایشگاه نه تنها ملی نبود بلکه کاملا قومی بود و به همین دلیل کوچکترین اشاره ای به تعلق همیشگی و تاریخی خوزستان و طبیعتا اهواز (به عنوان یک شهر) به ایرانزمین نشده بود
- عربِ خوزستانی در زیر بمباران تبلیغاتی کشورهای منطقه، کمکاری مسوولین و ضعف دولت در مسایل فرهنگی و اقتصادی نمیتواند رابطه خود با ایران را پیدا کند و بین هویت قومی و ملی خود دچار سردرگمی شده است.
- این نوع حرکتهای مشکوک و ناصحیح و یا احیانا ناآگاهانه هیچ دستاوردی برای همبستگی ملی در خوزستان نخواهد داشت و بیشتر بر آتش تفرقه میدمد.
- چرا در این نمایشگاه از خوزستان با عنوان “الاهواز” نام برده شده است؟
- گروه های تجزیه طلب پان عرب نام این بخش از ایران را عربستان و یا اقلیم اهواز- البته با بند واژه یا حرف”ح” و به صورت “الاحواز”- مینامند.
****
از تاریخ 17 تا 22 مهرماه 1393 نمایشگاهی با عنوان عربی “الاهواز عبر التاریخ” یا اهواز در گذر تاریخ در مجموعه ورزشی شهدای کارگر اهواز برگزار گردید. این نمایشگاه که به زبان عربی بود باعث پدید آمدن دغدغه ها و پرسش هایی برای من و احتمالا غیر عرب زبانهای دیگر نیز گردید. در ادامه باید بررسی شود که “دلیل” برپایی چنین نمایشگاهی و “هدف” آن چه بود و احیانا چه آسیبهایی به همبستگی ملی در خوزستان وارد آورده است.
یکی از دلایل و شاید مهمترین دلیل برای برگزاری این نمایشگاه، کوششهای زیاد وهابیها و گسترش اندیشههای تجزیهطلبانه در خوزستان است به طوری که امروز گرایش به سلفیگری از مرز تهدید گذشته و به بحران نخست در خوزستان بدل شده است. از سال 1373 نخستین گزارشها درباره گرایش به این اندیشه و برگزاری نمازهای چند نفرهی محدود، به شیوه سنیهای سلفی در خوزستان گزارش شد و پس از گذشت 20 سال این موضوع از حالت دعوت و فعالیت پنهانی به در آمده و نیمه آشکار و گاه کاملا علنی شده است. نشستهای گوناگون توجیه و تبلیغ در سراسر مناطق حاشیهای شهر اهواز و دیگر شهرهای جنوب خوزستان برگزار میشود و مباحث آنها به موضوع داغ میان مردم عرب خوزستان بدل گردیده است. در سالهای دهه 80 این خطر که در آن زمان کم اهمیت شمرده میشد بارها توسط نیروهای ملی خوزستان – و البته برخی مسوولین- گوشزد میشد ولی عملا غفلت و کمکاری برخی ارگانها و عدم هماهنگیها به و اقدامات تروریستی گروههای تجزیهطلب منجر شد. امروز کار به جایی رسیده است که مدیر کل اداره اطلاعات خوزستان از فعالیت 35 دستگاه اطلاعاتی در این منطقه و وجود 17گروه مسلح نام برد!! (+) امام جمعه اهواز نیز چند هفته پیش دوباره این موضوع را تکرار نمود و خطرات آن را برشمرد
در سالهای گذشته به طور مداوم افراد مختلفی از طایفههای گوناگون عربهای ساکن خوزستان به دلیل سلفیگری محاکمه و زندانی شده و گروههای کوچک و بزرگ تروریستی پیش از انجام عملیات دستگیر میشوند. اخبار این دستگیریها و اهداف بمب گذاری و یا ترورها به دلیل ایجاد فضای رعب و وحشت بازتاب داده نمیشود، تنها زمان صدور حکم اعدام برای آنها سروصدای رسانهای ایجاد میگردد ولی اغلب از اتهام اصلی و اقدامات تروریستی این افراد حرفی به میان نمیآید.
ناآگاهان رسانهای و کاسبکاران حقوق بشری برای اعدام این افراد که با عنوان فعال مدنی و فعال فرهنگی و … شناسانده میشوند، موج خبری رسانهای به راه میاندازند ولی آگاهانه یا ناآگاهانه به در کنار مخالفت با مساله اعدام، حقیقت موجود در پروندهها را وارونه جلوه داده و از بزهکاران، بیگناهانی با عنوان فعال سیاسی یا مدنی میسازند. بهترین نمونه آن اعدام برادران فتحی در شاهین شهر بود که آنها را جوانان معترض به حکومت می خواندند و یا دلیل اعدام انها را ارتباط با بستگان خود در اشرف می دانستند. در همان روز یا فردای اعدام آن دوبرادر با پیگیری شخصی از دوستان در شاهینشهر متوجه شدم که آنها بزهکاران سابقهدار فراری با انواع و اقسام جرمهای ارتکابی از سرقت مسلحانه تا قاچاق مواد مخدر و تشکیل باندهای خلافکار بودند. مدتی بعد پخش یک مستند از دستگیری باند انها در شمال کشور توسط تیم عملیات ویژه، اعترافات و فیلمهای دوربین مدار بسته که آنها را در حال سرقت و ضرب و جرح نشان میداد، رو دست بزرگی بود که جمهوری اسلامی به جنجال آفرینان رسانه ای زد. همچنین در بیانیه پان ایرانیست های خوزستان درباره اعدام برادران حیدری نیز یک مورد دیگر از این موارد پرده برداری شد.
در چند سال اخیر کوششهای تجزیهطلبانه به دلیل هزینههای بالای انسانی و موج نفرت عمومی نه مستقیم بلکه در پوشش مسایل مذهبی پیگیری میشود و این گروهها و ایادیشان ابتدا از دریچه تشکیک در مسایل اعتقادی افراد و جذب آنها به اندیشه های سلفی و نیز وسوسههای مالی وارد میشوند و پس از آن که فرد جذب شد به دلیل بریده شدن رشته اتصال یک فرد عرب به ایران که همان “مذهب تشیع” و “ملیت ایرانی” است راه برای اقدامات بعدی هموار میشود. برای نمونه به شخصه در زندان کارون شاهد بودم که اعضای یک گروه خلق عرب تروریستی که اتفاقا شیعه هم بودند، ابتدای ورود به زندان به شیوه اهل تشیع نماز میخواندند اما پس از گذشت چند ماه با دست بسته و بدون مهر نماز جماعت برپا میکردند! این شرایط که گوشهای از آن به شکل فشرده بیان شد، پیش زمینه برگزاری نمایشگاه اهواز در گذر تاریخ گردید.
نگارنده پیش از بازدید حضوری از نمایشگاه در دل ابراز امیدواری کردم که شاید برگزاری چنین نمایشگاههایی گوشهای از تاریخ حقیقی استان خوزستان را برای عربزبانها بیان نماید ولی شوربختانه پس از بازدید دیدگاهم کاملا دگرگون شد.

- اینکه این نمایشگاه کاملا به زبان عربی بود، بدون تردید صرفا جامعه عرب خوزستانی را مد نظر داشت ولی نخستین پرسش این بود که چرا چنین نمایشگاه پرخرجی باید لزوما به زبان عربی باشد. آیا امکانپذیر نبود در توضیح عکسها و بنرها و غرفهها زبان پارسی را هم به کار برد؟ هرچند در غرفه مربوط به وهابیت و دو غرفه ی دیگر که بیشتر کاریکاتور و عکس بود از توضیحات پارسی برای عکس ها هم بهره برده شده بود که به دلیل عدم استقبال مراجعه کنندگان عملا مهم نبود و نیازی هم وجود نداشت، ولی در بخش های مهمی همچون تاریخ مشعشعیان و قیام عشایر عرب هیچ توضیح پارسی وجود نداشت. به گمان من این کار به قصد به دست آوردن دل اعراب و یک حرکت عوام فریبانه و سطحی است. از این دست اقدامات و نتایج آن را در خوزستان پیشتر هم دیدهام و نمونه آن برگزاری دو نماز جمعه در دو مکان مختلف، یکی کاملا به زبان عربی و یکی پارسی بود!! یا همان حرکتی که اصلاحطلبان در انتخابات ریاست جمهوری دوم خرداد1376 و پس از آن مجلس شورای اسلامی انجام دادند و با دادن وعده های دلفریب به اعراب، دمیدن در تنور اختلافها و ایستادن بر روی شکاف قومیتی، تعداد زیادی از آرای اعراب را به دست آوردند و پس از گرفتن کرسیهای مدیریتی به ناگاه چندین نشریه قومگرا در خوزستان منتشر شد. این نشریات با ادبیاتی پر از نفرت و ضد ایرانی، تریبون گروه های قومگرا بودند و با عملکرد خود باعث تحریک جوانان عرب خوزستانی شدند و سرانجام کار به یک رشته بمبگذاری و شهادت جمعی از هم میهنانمان ازجمله هممیهنان عرب رسید.
این کار چالش بزرگی را برای دستگاه امنیتی در خوزستان ایجاد کرد. با بررسی بایگانی روزنامههای صوت الشعب، الاهواز، همسایهها و…. میتوان به خط فکری و پشت پرده آنها در هدایت این جریانهای خلقی پی برد.

- انتخاب نام و عنوان عربی این نمایشگاه کاملا جهتدار بود و تلاش داشت همسو با تجزیهطلبها و برخی رسانههای ماهوارهای که رویکردی ضد ملی دارند، اهواز را برابر با خوزستان معرفی کند. دو سال پیش شبکهی ماهواره ای ضد ایرانی “احوازنا” راه اندازی شد و در تقابل با آن شبکهی “الاهواز” توسط آیت الله جزایری امام جمعه و نماینده ولی فقیه در اهواز راهاندازی شد. یکی از اشتباهات مهم افزودن پیشوند عربی “ال” به نام ایرانی اهواز بود و کارکرد اشتباه دیگر آن جااندازی اصطلاح “عرب اهوازی” بود. اصلاحی که قوم گرایان تجزیهطلب آن را به کلیهی اعراب خوزستان میگویند!

چرا وقتی از تاریخ خوزستان یا الاهواز – آنچنان که نام جهتدار این نمایشگاه بود – سخن به میان آمده است، از نقل یا اشاره به همه تاریخ خوزستان به طور کلی حرفی به میان نمیآید؟ چرا موضوع بسیار مهم تاریخ دوره ایلامی در این نمایشگاه طرح نشده است. همان موضوعی که دستاویز خلق عرب برای جعل تاریخ در یکی دانستن ایلامیها و آشوریها با اعراب است. بهترین فرصت مهیا بود که در کنار روایات کتب شیعی و تاکید بر شیعه بودن اعراب خوزستان در درازای سده های پیشین، به موضوع مهمی مانند تاریخ دوره ایلام نیز پرداخته میشد تا جوانان و نوجوانان عرب با استناد به انبوه مطالعات باستان شناسی و تاریخی که اغلب آن نیز کار دانشمندان خارجی بوده، متوجه شوند که از نسل ایلامیها نیستند و به همین دلیل حضورِ جمعیشان در این سرزمین به چندهزار سال پیش باز نمیگردد! هر چند امروز بخشی از پیکرهی ملت ایران میباشند. گزینشی عمل کردن درباره تاریخ ایران همانند آن کاری است که پانعربها و پانترکها انجام می دهند و نتیجه آن دلخواه همان گروههاست! خلق عرب تنها به دوره حکومت شیخ خزعل و قاجاریه تکیه میکند چرا که نامهای اصلی شهرهای خوزستان در این دوره عربی شدهاند و گاه در برخی اسناد، از واژه عربستان برای بخش های کوچک جنوبی خوزستان شامل خرمشهر و شادگان، در کنار نام خوزستان استفاده شده است. آنها نیز چند هزارسال تاریخ پیش از آن و پس از آن را در دوره معاصر به کناری نهادهاند و همه استنادشان به همان دوره ننگین قاجار است!
چه خوب بود که در کنار موضوع مهم رابطه اعراب و تشیع به نقش دیگر اقوام ساکن خوزستان از جمله بختیاریها، لرستانیها، بهمئیها، کردها، دزفولیها شوشتریها، رامهرمزیها و حتا اقلیت های مذهبی مانند زرتشتی ها و کلیمی ها و صابئین مندایی نیز اشاره میشد. وقتی از تاریخ خوزستان نام می بریم همه این اقوام و مذاهب و شهرهای استان را دربرمیگیرد.
- چرا نام نمایشگاه “اهواز در گذر تاریخ” است؟ آیا این نمایشگاه تنها بیانگر حضور علما و بزرگان تشیع در “شهر اهواز” است؟ اگر چنین است چرا تابلو و نام و مشخصات بزرگان شیعه از شهرهای شوشتر، رامهرمز، شادگان،شوش، گندی شاپور و آبادان هم آمده است؟ همانگونه که در بنر تبلیغاتی در بالای جمله های عربی به پارسی نوشته شده” افتتاح بزرگترین نمایشگاه خوزستان در گذر تاریخ” بدون تردید منظور از اهواز همه استان خوزستان است پس چرا باید از واژه کاملا عربی و جعلی “الاهواز” برای این استان استفاده شود؟ نام اهواز هیچگاه به عنوان یک اقلیم و یا به عنوان استان خوزستان و حتا یک بخش از این استان در جغرافیای ایران و متون تاریخی به جا مانده، کاربرد نداشته است. این واژه همواره به عنوان یک نام مفرد به شهر اهواز گفته میشد. این یک نام ایرانی تاریخی است که به صورت های مختلف در کتب و اسناد و سنگ نوشتههای قدیمی ضبط شده است.
گروههای تجزیهطلب پانعرب نام این بخش از ایران را عربستان و یا اقلیم اهواز- البته با بند واژه یا حرف”ح” و به صورت “الاحواز”- مینامند. این کار یک نوع مشروعیت بخشی به نامگذاری این گروه های ضدشیعی و ضدایرانی است هرچند دست اندرکاران نمایشگاه آنرا به صورت “الاهواز” بنویسند.

شوربختانه در اسناد به نمایش درآمده، از نامهای قدیمی دوره قاجار برای شهرها استفاده شده است و حتا با بی مبالاتی مسوولان امر، نامهای امروزی آنها را در پرانتز و به عنوان توضیح نیاوردهاند مبادا ذهن بازدیدکنندگان عرب مشوش شود! برای نمونه شوشتر را تستر – آبادان را عبادان- و شادگان را فلاحیه نوشتهاند! دقیقا همان نامهایی که گروههای خلق عرب به آنها استناد میکنند تا خوزستان را یک سرزمین عربی معرفی نمایند.
مهمترین پرسشی که پیش می آید اینست که هدف نمایشگاه چیست؟ شاید پاسخ، اقناع جوانان عرب و یادآوری این باشد که اعراب خوزستان همیشه شیعه بودهاند و سلفیگری چنین است و چنان! همچنان که آیتالله کعبی، در سخنان افتتاحیه، هدف از برپایی این نمایشگاه را ابراز هویت شیعی و عربی مردم اهواز دانست.(+)
این سخن از یک روحانی شیعه عضو مجلس خبرگان شگفتآور و البته نگران کننده است اهواز هویت شیعی داشته و دارد ولی هرگز هویت عربی ندارد. این دو موضوع از هم جداست.
آنها که تلاش میکنند اهواز را با هویت عربی معرفی کنند وابستگان به شیخکهای حاشیه خلیجپارس و در راس آن استعمار انگلستان هستند که دهه هاست تلاش دارد تا بخش های بزرگی از ایرانشهر از جمله بحرین و عراق را سرزمین عربی معرفی کند. آنها بدون تردید دشمنان یکپارچگی ایران زمین هستند و سخن آیتاله کعبی آب بر آسیاب آنها میریزد. از ین روست که افراد شناخته شدهای همچون یوسف عزیزی بنیطرف با خوشحالی خبر این نمایشگاه را در صفحه فیس بوک خود بازتاب می دهد و گزارشی به زبان عربی درباره آن منتشر میکند. (ببینید)
فعالین آگاه سیاسی میدانند که پشت این جریانات سلفی و تجزیهطلبانه، دستگاههای اطلاعاتی امنیتی کشورهای غربی و پولهای کلان کشورهای عربی از جمله قطر، کویت و بویژه محوریت عربستان سعودی است که کلیت نقش و قدرت ایران را هدف گرفتهاند. با وجود همه این دلیلها، نباید از نقش حکومت و دولت غافل شد چرا که نظام جمهوری اسلامی در بعد مذهبی در استان خوزستان با چالش بزرگ موج سلفیگری روبروست… باید ریشهیابی کرد که چرا آموزههای مذهبی که از سوی حکومت تبلیغ میشود کارآیی و جذابیت خود را حتا بین غیر عربها نیز از دست داده است و برخی روحانیون مستقل بارها این موضوع را یادآور شدهاند! اگر جوان عرب خوزستانی با بحث عقیدتی، جدلهای اعتقادی، وعده پول و رفاه اقتصادی، فریب خورد یا قانع شد که جذب این گروهها شود، چه ابزار و چه توانی برای جلوگیری از این امر وجود دارد؟ روند روبه رشد این جریان موید آن است که تنها اعمال قوه قهریه و زندان و تنبیه نمیتواند عامل بازدارنده باشد.
پس از بیان موارد بالا باید به نکته مهم و اساسی اشاره کرد:
موضوع کنونی اعراب خوزستان بحث مذهبی و ایدیولوژیک نیست بلکه یک بحث هویتی و معرفتی است. عرب خوزستان در زیر بمباران تبلیغاتی کشورهای منطقه، کمکاری مسوولین، ناتوانی یا عدم کارکرد دستگاه تبلیغاتی مذهبی، ضعف دولت در مسایل فرهنگی و اقتصادی نمیتواند رابطه خود با ایران را پیدا کند و بین هویت قومی و هویت ملی دچار سردرگمی شده است. بر اثر این فضا و تبلیغات شدید داخلی و خارجی، در ذهن او بین عرب بودن و ایرانی بودن خط کشی ذهنی بوجود آمده آست و از همینجاست که بهراحتی جذب جریانهای قومگرا میشود و یا ناآگانه در همان مسیر گام برمی دارد. در این نمایشگاه به کدام دغدغههای جوان عرب پاسخ داده شد و کدام گرههای ذهنی وی دربارهچیستی و کیستی هویتیاش باز شد؟ این مبحث مهم هویتی پاشنه آشیل قومگرایی و اندیشه جداسازی قومیتی در خوزستان میباشد.
سخن پایانی:
این نمایشگاه و حرکتهای مشکوک و ناصحیح و یا ناآگاهانه از این دست هیچ دستاوردی برای همبستگی ملی در خوزستان نخواهد داشت و هیزم آتش تفرقه را بیشتر میکند. شوربختانه نگاه ایدیولوژیک و عدم نگاه فراگیر ملی باعث شد این نمایشگاه از کارکرد اصلی خود یعنی “نمایاندن تاریخ خوزستان” دور شود و در همان خط فکری خلق عرب حرکت کند.
با خوش بینی بسیار اگر نخواهیم حضور عناصر تندرو را در این نمایشگاه دخیل بدانیم، باید اذعان کرد این نمایشگاهی از سر استیصال بود و نه از سر هوشمندی و دغدغه های ملی چرا که برخی از اعراب قومگرا را دچار توهم مضاعف نمود. همه بخشهای نمایشگاه موید این است که خوزستان سرزمین عربی بوده و هست! درباره تاریخ خوزستان و پیوند همیشگی این سرزمین با ایران هیچ چیزی به مخاطب ارایه نشد. رویکرد کلی نمایشگاه نه تنها ملی نبود بلکه کاملا قومی بود و به همین دلیل کوچکترین اشاره ای به تعلق همیشگی و تاریخی خوزستان و طبیعتا اهواز (به عنوان یک شهر) به ایرانزمین نشده بود که این خود یک آسیب مهم است، همچنین اقوام و مذاهب دیگر ساکن خوزستان هیچ جایی در این نمایشگاه نداشتند.
امروز تنها نمیتوان با تکیه بر مساله تشیع پیوند اعراب با ایران را حفظ کرد چون در این زمینه آسیبهای جبران ناپذیری به بوجود آمده است بلکه باید همه توان مذهبی، تاریخی ملی و مردمی را برای حل این معضل به کار گرفت.
فراموش نشود در دوران اصلاحات برخی مسوولان استانی در لوای مذهب و حمایت از نظام، چه اقداماتی در راستای مسایل قومی انجام دادند و چگونه بحران آفرین شدند، مبادا که این اقدامات دوباره در استان خوزستان تکرار شود.
پایند ایران
مهرماه1393
تصاویری از نمایشگاه






پیوندک :http://paniranist.net/?p=2189
اکتبر 30th, 2014
نوشته :هم میهن عرب زبان گرامی عبداللطیف عبادی

تصویر بالا: گروه های تجزیه طلب و ضد ایرانی با هم متحد شده اند و به ایجاد و ترویج نفرت متقابل در میان اقوام ایرانی روی آورده اند
اول : یکی از گروههایی که در جهت دشمنی با ملت ایران و نابودی مملکت ایران فعالیت می کند ، جبههء دموکراتیک احوازهست . احواز نامی هست که اخیرا” توسط این گروه نه بر شهر اهواز بلکه به کل استانهای خوزستان ، بوشهر ، هرمزگان و همهء جزایر خلیج فارس نهاده شده است . گروه جبهه دموکراتیک احواز بطور اساسی برای جدا کردن خوزستان از دامان ایران ، برانگیختن نفرت های قومی در داخل کشور ، برافروختن جنگ داخلی و برادرکشی در میان ایرانیان ، تشویق جوانان عرب ایران به قتل و کشتار هموطنان غیر عربشان ، بمب گذاری ، جنایت ، ترور و نیز اجرای سایر فرمانهایی که از سوی کشورهای بدخواه ایران به آنان ابلاغ می شود ، فعالیت می کند .
(بیشتر…)
فوریه 18th, 2011