برتولد اشپولر زبان رایج استان خوزستان را زبان خوزی دانسته، مینویسد: «بنا به اقرار صریح اهل آن عصر، نه به زبان عربی ارتباطی داشتهاست نه به زبان پارسی، حتی الفبای عربی برای تلفظ و تحریر آن کافی نبوده و خطا نیست که این لهجه ویژه از آخرین بقایای زبان ایلامی به حساب آوریم».[۱]
بنابرگفته مینورسکی و سوجک خوزیها احتمالاً از نسل ایلامیان بودهاند. ولادیمیر مینورسکی[۲] و سوات سوجک[۳] زبان خوزی تا چند قرن بعد از فتح خوزستان توسط اعراب زبان محلی مردم خوزستان بودهاست. سوجک گفته استخری(قرن دهم میلادی) در مورد مردم خوزستان در کتاب مسالک الممالک را به عنوان نمونه نقل میکند:
بیشتر آنها میتوانند فارسی و عربی صحبت کنند ولی آنها زبان خودشان را دارند(لسان خوزیان) که نه عبری است و نه سریانی و نه فارسی.[۳]
ابن حوقل هم میگوید که با وجود زبان عربی و فارسی، خوزی به زبان دیگری سخن میگویند که نه سریانی است و نه عبری.[۴]
ژیلبر لازار به استناد روایتی که کتاب الفهرست از سخن ابن مقفع داشته، میگوید که ایرانیان در اواخر دوره ساسانی پنج زبان داشتند[۵]:
پهلوی که زبان سرزمین فهلهاست یعنی ماد قدیم یا جبال مسلمانان. دری زبان پایتخت (تیسفون یا مدائن). پارسی زبان موبدان و علما. زبان خوزی که در خوزستان رایج است. سریانی که در سواد بدان تکلم میکردند.
زبان شناسان اتفاق نظر که دو زبان خوزی و سریانی، ایرانی نمیباشند؛ سریانی زبانی آرامی است که در آن ایام زبان رایج مردم بین النهرین بود و خوزی که احتمالاً بقایای زبان ایلامی قدیم بودهاست. به گفته لازار منابع تاریخی قرون نخستین اسلامی، تصویر کلی از زبانهای ایران به دست ما نمیدهند اما گردآوردن اطلاعاتی پراکنده از جغرافینویسان و مورخان ممکن است. (در قرون نخستین اسلامی) زبان خوزی در خوزستان دوام آورد. گفته میشود که این زبان حتی با الفبای عربی قابل کتابت نبود.[۶]
ابن مقفع در مورد زبان خوزی آورده است:
خوزی زبانی بود که با آن شاهان و امیران در خلوت و هنگام بازی و خوشی با پیرامونیان خود سخن می گفتند.[۷]
ریچارد فرای میگوید که جغرافیدانان قرن ۱۰ هجری که به زبان عربی مینوشتند، از وجود زبان خوزی در کوهستان زاگرس خبر دادند که ادامه زبان باستان ایلامی تفسیر شدهاست.[۸]
مهدی مرعشی مینویسند: نویسنده احسن التقاسیم گفتهاست که آنها (خوزی زبانها) کمی از زبان عربی و فارسی را مخلوط کردهاند برای مثال، آنها میگویند: «این کتاب وصله کن»، “این کار قطعه کن” آنها به خوبی عربی و فارسی را استفاده میکنند و پیچیدگی و کشیدگی در انتهای کلماتشان در سخن گفتشان وجود دارد.[۹]
به گفته مارتین هاوگ زبان خوزی احتمالاً زبان درجه دوم در حکاکیهای سنگی توسط هخامنشیان است.[۱۰]
منابع:
۱. اشپولر، برتولد(۱۳۶۴)، جلد ۱، ص ۴۳۹-۴۴۰
۲. The Tribes of Western Iran V. Minorsky The Journal of the Royal Anthropological Institute of Great Britain and Ireland Vol. 75, No. 1/2 (1945), pp. 73-80 (article consists of 11 pages) Published by: Royal Anthropological Institute of Great Britain and Ireland Stable URL: http://www.jstor.org/stable/2844282
۳. Arabistan or Khuzistan” Svat Soucekو Iranian Studies Vol. 17, No. 2/3 (Spring – Summer, 1984), pp. 195-213 (article consists of 19 pages) Published by: Taylor & Francis, Ltd. on behalf of International Society for Iranian Studies Stable URL: http://www.jstor.org/stable/4310441″
۴. Potts، The Archaeology of Elam: Formation and Transformation of an Ancient Iranian State، 415.
۵. ۶. LAZARD، THE Cambridge history of iran، 598-599.
۷. خالقی مطلق، جلال. «سرگذشت زبان فارسی».فصلنامه ایران شناسی (بنیاد مطالعات ایران)، ش. 11 (بهار 1368): 76 تا 87. بازبینیشده در 2/1/2013.
۸. Richard Nelson Frye ,The history of ancient Iran,Volume 3, Part 7 , Page 27,1984
۹. Mehdi Marashi,Persian studies in North America: studies in honor of Mohammad Ali Jazayery,Page 266,1994
۱۰. Martin Haug,Essay on the Pahlavi language. From the Pahlavi-Pazand glossary,page 36,1870,
همایش “بررسی سیاست خارجی دولت یازدهم” یکشنبه گذشته 9 آذرماه 93 از سوی شورای هماهنگی جوانان احزاب اصلاحطلب خوزستان در تالار مهتاب کتابخانه مرکزی اهواز در بلوار ساحلی کیانپارس برگزار گردید. سخنران این همایش دکتر داوود هرمیداس باوند، دیپلمات اسبق وزارت امورخارجه ایران در سازمان ملل و از اساتید برجسته حقوق بینالملل دانشگاه تهران بود. (گزارش همایش در تارنمای بهارنیوز)
سخنان رییس جوان شورای هماهنگی در ابتدای نشست این امیدواری را بهوجود آورد که این همایش برای شناخت بهتر موضع ایران در قابل پرونده هستهای مفید خواهد بود. آقای طباطبایی اشاره داشت که «باید نقاط ضعف را به نقاط قوت و نقاط قوت را به نقاط پیشرفت تبدیل کنیم» که سخن درست و بجایی بود.
گام نخست برای این پروسه، اذعان به وجود ضعف، شناسایی و راهکارهای برطرف نمودن آن است. در آن سو بیان شفاف تواناییها نیز یک امر مهم است.
پس از پایان برنامه نخستین موضوعی که ذهن من را مشغول کرد، واژه کلیدی “بررسی” در عنوان این همایش بود، ولی در طول بیانات سخنرانی چیزی از بررسی سیاست خارجی دولت روحانی ندیدم. آنچه بیان شد شرح ما وقع پرونده هستهای از آغاز آشکار شدن اقدامات هستهای ایران برای جامعه جهانی، قرار سعدآباد، موضع دولت احمدینژاد و سپس رویکرد دولت جدید تا به امروز بود. سخنانی که بارها و بارها در رسانهها و مطبوعات درون مرز و برونمرز شنیده و خوانده بودیم. در حالی “داستان” این پرونده برای حاضرین بیان گردید که انتظار میرفت دکتر باوند با توجه به دانش آکادمیک، تسلط بر مسایل حقوق بینالملل و تجربیات ارزشمند خود به شکلی تخصیتر به این موضوع مهم و حیاتی میپرداخت و ابعاد آن را بیشتر باز میکرد. چه عامل یا عواملی باعث شد این برنامه که در یک سالن خوب و استاندار که علیرغم خبررسانی گسترده با حضور علاقه مندان همراه بود، نتواند پربار باشد؟ آیا استاد باوند برای بیان آزادانه دیدگاههای تخصصی خود محدودیت و معذوریت داشت. اگر چنین بود چرا حضور در این جمع را پذیرفت؟ در پایان سخنرانی علیرغم علاقه مجری برنامه استاد باوند اجازه داند که 5 پرسش مطرح شود. پرسش اینجانب به عنوان دومین پرسش مطرح شده به دلیل رویکرد انتقادی از سوی مجری برنامه خوانده نشد و از پرسش یکی دیگر از دوستان، به بهانه کمبود وقت به دلیل تاخیر یکساعته، جلوگیری به عمل آمد. پرسش این بود که نقاط ضعف ایران این پرونده چیست؟ ما در این توافقات چه دادیم و چه چیزی ستاندیم؟ آیا مردم ایران محرم نیستند که در جریان مهمترین موضوع سیاسی روز ایران و خاورمیانه که مستقیما به زندگی آنان مرتبط است، قرار گیرند؟
نکته بعدی بی سلیقگی برنامهریزان و برگزارکنندگان این همایش در گزینش این روز بود. نهم آذرماه سالروز بازپسگیری جزایر سهگانه تنب بزرگ و کوچک و بوموسا و تثبیت حاکمیت ایران بر این سه جزیره ایرانی بود. یکی از بهترین و مهمتری آثار دکتر هرمیداس باوند کتاب “مبانی تاریخی، سیاسی، حقوقی حاکمیت ایران بر جزایر تنب و ابوموسی” میباشد و از کتب انگشتشماری است که تقریباً کلیهی دیدگاههای تاریخی و حقوقی دولت ایران با استناد به اصول اساسی حقوق بینالملل عمومی و تاریخ روابط بینالملل در باب حاکمیت بر جزایر سه گانه و نیز رد استدلالات حقوقی و غیر حقوقی طرف مقابل در آن به روشنی و با زبانی ساده بیان گرده است. این کتاب در اصل به زبان انگلیسی در نیویورک چاپ شد و نخستین ترجمه آن توسط دکتر بهمن آقایی در سال 1377 منتشر شد.
منطقی مینمود که در این روز استاد باوند برای سخنرانی درباره موضوع مهم تاریخی سیاسی و اهمیت استراتژیک و ژئوپولوتیک جزایر سه گانه ایراد به اهواز دعوت میشد. متناسب بود که در تقارن روز نهم آذر، حضور استاد باوند و تخصص ویژه ایشان در این زمینه و همچنین شرایط خوزستان و زمزمههای ضدایرانی تجزیهطلبها که همیشه رویکری خصمانه نسبت به سه جزیره ایرانی دارند، این همایش با محوریت جزایر سه گانه انجام می پذیرفت.
به هر روی چشمپوشی و عدم بیان شفاف نقاط ضعف و مشکلات و چالشهای پرونده هستهای از سوی اصلاحطلبان و هواداری بیچون و چرای حامیان دولت روحانی، همانند ندیدن نقاط قوت و مثبت “توافق خوب هستهای” از سوی اصولگرایان است. هر فرد ناسیونالیست مانند من، بدون تردید از توافق هستهای و خروج ایران از این انزوا و بنبست خرسند و شادمان خواهد بود… اما نه هر توافق! آنگونه که برخی میگویند و میخواهند، بلکه باید خواستار یک “توافق خوب” بود که منافع و مصالح حیاتی ملت ایران نیز در آن لحاظ شود.
نیروهایملی و میهنپرستان نیز “دلواپس” سرنوشت این پرونده و آینده ایرانِ پس از توافق نهایی هستند. دلواپسی ما از نوع دیگری است، این دلواپسی از جنس عشق به ایران و ایرانی و نگرانی برای آینده حاکمیت ملی و جایگاه ایران در منطقه است نه به خاطر منافع شخصی و جناحی. باید بین دلواپسی یک میهن پرست و موضع گیری های جناحی برخی آقایان، تفاوت قایل شد؛ هرچند برخی از سخنان و ایرادهای وارده از سوی جریان اصولگرا نیز درست است و باید از سوی دولت پاسخ داده شود. عدم شفافیت و صداقت دولت و نیز حواله به جهنم دادن مخالفین و دلواپسان از هر گروه و هر جناح و با هر تفکر، گره گشا نخواهد بود! هر چند ما نیز با آن مخالفان، مخالف باشیم!
گویند: عیب او جمله بگفتی هنرش نیز بگو… هر چند این نوشته ای با رویکرد انتقادی بود اما باید از تلاش جوانان و کسانی که بیتفاوت به مسایل جاری جامعه نیستند و دغدغه سربلندی ایران و ایرانی را دارند سپاسگذار بود و برگزاری چنین برنامههای با حضور اساتید ملیگرا را در فضای سیاسی خوزستان غنمیت شمرد. نگارنده با توجه به فعالیتهای چندینساله سیاسی و اجتماعی با مشکلات و سختیهای برگزاری چنین برنامههایی کاملا آشنایی دارم و انجام چنین حرکتهایی را در نوع خود به فال نیک گرفته و به برگزارکنندگان آن خسته نباشید میگویم.
در حالی تجزیه طلبان و پان عربیست ها از واژه مجعول و غیر تاریخی خلیج ع . ر. ب. ی استفاده می کنند کهیکی از رهبران معروف آنها به نام خلیج پارس معترف است. این نامه که به دست خط جمال عبدالناصر می باشد و در آن از عبارت “الخلیج الفارسی” استفده شده، سندی آشکار و غیر قابل انکار برای این جاعلان تاریخ است.
گزارش از میلاددهقان: هشتم آذرماه۱۳۹۰به مناسبت چهلمین سالگرد اعاده حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه تنب کوچک بزرگ و ابوموسا، همایش «تاریخچه بحرین و جزایر سه گانه ایرانی خلیج فارس از دریچه اسناد» در فرهنگسرای ابن سینا در شهرک غرب تهران برگزار گردید. در این برنامه دکتر مجید تفرشی پژوهشگر و سند شناس مقیم لندن، دکتر هوشنگ طالع و دکتر شروین وکیلی به سخنرانی پرداختند. دکتر تفرشی پژوهشگر و سند شناس مقیم لندن است که به عنوان تنها ایرانی اجازه دسترسی به اسناد تازه یاب وزارت امورخارجه و آرشیو ملی بریتانیا را یافته است. طبق قانون پس از یک دوره سی ساله اسناد محرمانه آزاد می شوند. در این اسناد حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه تنب بزرگ و تنب کوچک و بوموسا آشکار است.
دکتر مجید تفرشی: بر پایه اسناد محرمانه تازه آزاد شده آرشیو ملی بریتانیا، جزایر سه گانه هیچ گاه در هیچ دوره ای در حاکمیت اعراب نبوده است.
دکتر مجید تفرشی پژوهشگر اسناد ساکن لندن، سخنان خود را درباره روند آزادسازی اسناد محرمانه آرشیو ملی در کشور انگلستان آغاز کرد. طبق قوانین بریتانیا، اسناد طبقه بندی شده پس از ۳۰ سال در اولین روز سال جدید میلادی پس از تولید، می توانند آزاد شود.
اسناد مربوط به سالهای ابتدایی دهه۷۰ میلادی و جزایر سه گانه ایرانی در آرشیو ملی بریتانیا می بایست در اول ژانویه ۲۰۰۲ آزاد می شدند.آزادسازی حدود ۹۰ درصد آن انجام شد، اما دولت انگلستان اعلام کرد چون آزادی اسناد مربوط به خلیج پارس و جزایر سه گانه ممکن است کفه ترازو را به سمت یکی از طرفین دعوا (ایران) سنگین کند،دسترسی به آنها ۱۰ سال دیگر به تعویق می افتد. به همین دلیل پس از طی این مدت حدود۷۵ درصد آزاد شده و بقیه اسناد در یکماه آینده نیز آزاد خواهد شد. در همین باره حدود ۵۰۰۰ برگ سند وجود دارد.
دکتر تفرشی اشاره کرد که دسته بندی و انتشار اسناد جزایر سه گانه یکی از بهترین بخش های پژوهشی وی بوده است که گام بزرگی در راستای منافع ملی ایران می باشد اما هنوز روی ۴۵۰۰ برگ اسناد مذاکرات بحرین کار جدی انجام نداده است که از برنامه های آینده می باشد.
با توجه به عدم وجود هیچ سند رسمی درباره موضوع پس گرفتن سه جزیره ایرانی در قبال کوتاه آمدن ایران از ادعای مالکیت بحرین، دکتر تفرشی ۶جلسه ی دو ساعته مصاحبه در طی سه روز با اردشیر زاهدی داشته است.ایشان همچنین درباره جزایر فرور و سیری، قشم، درگهان و فارسی توضیحاتی بیان کرد و اشاره داشت بر اساس اسناد موجود جزایر سیری و فارسی تا سالهای آغازین دهه۱۳۲۰ مورد ادعای بریتانیا بوده است؛ همچنان که در ۱۹۰۳ سه جزیره تنب بزرگ و کوچک و بوموسا را توسط قوای نظامی خود اشغال کرد.
دکتر تفرشی به یکی از اسناد مهم درباره تعلق جزایر سه گانه به ایران پرداخت که از سوی وزارت جنگ دولت بریتانیا به ناصر الدین شاه قاجار هدیه شده است. در این نقشه که در سال ۱۸۸۶ تهیه و دو سال بعد در سال ۱۸۸۸ به ایران هدیه شد، جزایر سه گانه به رنگ دیگر بخش های سرزمین ایران کشیده شده بود و اتفاقا نخستین کسی که متوجه این موضوع گردید شخص ناصرالدین شاه بود! این نقشه هم اکنون در موزه مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی ایران موجود است.
درسال ۱۹۶۸میلادی بریتانیا تصمیم به خروج از خلیج پارس گرفت و به ۱۰ شیخ نشین وعده داد که با حمایت های خود باعث تشکیل امارات متحده عربی شود که البته کشورهای بحرین، قطر و کویت از این اتحادیه خارج شده و خواستار تشکیل کشورهای مستقل گردیدند.
شیخ نشین راس الخیمه ادعای مالکیت جزایر تنب بزرگ و کوچک را داشت و شیخ شارجه نیز در مورد بوموسا مدعی بود. در اسناد بریتانیا آمده است که ایران برای حل مساله جزایر سه گانه که مورد ادعای این شیخ نشین ها قرار گرفته بود چند پیش شرط مهم گذاشت و به شدت بر آنها پافشاری می کرد.
۱.در حل و فصل مساله جزایر به هیچ عنوان با اعراب کاری ندارد و آنها را طرف مقابل خود نمی داند بلکه انگلستان طرف گفتگو و مذاکره است.
۲. تنها در صورت پس گرفتن جزایر سه گانه و اعاده کامل حاکمیت خود، با تشکیل امارات متحده عربی موافقت می کند و اگر این اتفاق نیفتد تا آنجا که می تواند در جهت ضدیت با تشکیل این امارات و تخریب آن می کوشد.
نهایتا با توافق طرفین، از سوی ایران وزیر امورخارجه آقای اردشیر زاهدی، دکتر فریدون زندفر و امیر خسرو افشار- معاون زاهدی در لندن- معرفی می شوند. یک حقوقدان نیویورکی به نام “ایلی” و یک جوان ۲۷ساله دورگه ایرانی عراقی به نام “حمیدضیا جعفر” به عنوان نماینده از سوی شیخ شارجه معرفی می شوند.مادر حمید ضیا جعفر ایرانی و از خاندان قاجار بود. وی بعدها کمپانی بزرگ«کِرِسِنت» را تاسیس کرد که در زمینه ی گاز تجارت می کند و دعاوی حقوقی در مورد استخراج گاز با ایران نیز داشت.
یک نکته مهم و جالب توجه که به کرات و عینا در اسناد جدیدا آزاد شده ی مذاکرات وجود دارد، این است که این اعراب مدعی جزایر، بسیار فقیر بوده و دقیقا خواستار کمک های مالی شاه ایران برای خروج از این بدبختی و فقر خود بودند. آنها در باره میزان کمک های مالی دولت ایران نیز گلایه و شکایت نیز داشتند به گونه ای که در مواردی، شیخ راس الخیمه اعتراض دارد که چرا به شیخ شارجه ۱۰میلیون و به ایشان ۵ میلیون یاری شده است و خواستار کمک های یکسان بوده اند!!!
موضوعی که در این اسناد به روشنی آشکار می شود این است که شیخ نشین ها برای جبران شکست سخت در جنگ شش روزه اعراب و اسراییل، بازیابی آبروی از دست رفته خود و التیام روحی و روانی، در اقداماتی هماهنگ در موضوع جزایر سه گانه روبروی ایران ایستادگی می کنند.
شیخ نشین ها اختلافات ارضی بسیاری با خود داشتند و برای نشان دادن اتحاد، موضع یکسانی در برابر ایران اتخاذ کردند. یکی دیگر از دغدغه های مهم آنان بی آبرویی از شکست در برابر ایران و درپی آن آشوب های گروه های تندرو ناسیونالیست پان عرب و گروه های مارکسیست -از جمله در عمان- بود، به همین دلیل پیشنهاد خرید جزایر توسط ایران را مطرح کردند تا آبرومندانه در این جدال کنار روند که این پیشنهاد هم بامخالفت ایران روبرو شد.
در اسناد آرشیو ملی بریتانیا ذکر گردیده است که اردشیر زاهدی به عنوان مذاکره کننده ارشد ایران فرد بسیار سرسختی است و با وجود او امکان پیشرفت و به سرانجام رسیدن مذاکرات وجود ندارد و به همین دلیل دو فرد سرسخت در این مذاکره کنار گذاشته می شوند. سر دنیس رایت از سوی انگلستان و اردشیر زاهدی از سوی ایران. دکتر تفرشی درباره دلایل این برکناری گفت که تنها به موضوع جزایر سه گانه مربوط نمی شد و هر دو طرف برای پیشرفت مذاکرات چنین تصمیمی گرفتند.
پس از برگناری زاهدی، عباسعلی خلعتبری در تابستان ۱۹۷۱ برای نخستین بار وارد گفتگو با اعراب نیز شد. ایران مجددا شرط خود را خروج نیروهای بریتانیایی از خلیج پارس بیان کرد تا با تشکیل امارات متحده عربی موافقت کند.در ۲۹ نوامبر ۱۹۷۱ انگلستان خلیج پارس را ترک کرد و دو روز بعد در دوم نوامبر ۱۹۷۹ کشور ایران با تشکیل امارات متحده عربی موافت نمود.
البته پس از سالها اعراب درباره جزایر سه گانه به شورای امنیت سازمان ملل شکایت می کنند که به دلیل تکراری بودن موضوع این پرونده حقوقی، رد می شود.
دکتر تفرشی در بخش پایانی سخنان خود افزود بر پایه اسناد این جزایر سه گانه همواره به ایران تعلق دارند، و مالکیت اعراب بر این جزایر هیچ گونه پایه حقوقی و تاریخی ندارد.
از نظر تاریخی مالکیت جزایر سه گانه همواره سه وضعیت داشت است. نخست اینکه این جزایر در اختیار قطعی ایران یا افراد تحت الحمایه ایران بوده است. دوم این که در یک دوره ۶۸ ساله در دست بریتانیا بوده است و سومین حالت اینکه در هرج و مرج بوده و در دست راهزنان بوده است.
نکته مهمی که در این اسناد محرمانه تازه آزاد شده وجود دارد این است که این جزایر هیچ گاه در هیچ دوره ای در حاکمیت اعراب نبوده است.
در پی بارندگی های شدید در استان خوزستان، امروز چهارم آذرماه 1393 شهرستان ایذه دچار آبگرفتگی شدید معابر شد. حجم آب انقدر زیاد بود که عبور و مرور در شهر را مختل . کرد و باعث غرق شدن یک نوجوان و مفقود شدن چند تن از اهالی شهر شد. در زیر تصاویری از این سیل را می بینید.
نشست حزب پان ایرانیست تشکیلات خوزستان در آدبنه 23 آبان ماه 1393 در دفتر حزب پان ایرانیست در اهواز (پایگاه سرور ابراهیم میرانی) با حضور اعضا و هواداران حزب برگزار شد.
این نشست در ساعت 11 پیش از ظهر با نوای سرود ملی ای ایران آغاز شد. سرور میلاد دهقان به عنوان اداره کننده نشست، به باشندگان خوش آمد گفته و به رسم دیرینه پان ایرانیست ها متن “سرآغاز” حزبی را خواند. پس از آن سرور ناصر از کوشندگان حزب در خوزستان سخنان خود را با خوشحالی درباره از سرگیری نشست های حزبی در خوزستان آغاز نمود. ایشان درباره جلوگیری از نشر اندیشه پان ایرانیسم در سالهای گذشته گلایه کرد و سرانجام با خواندن قطعه شعری از عماد خراسانی سخنان خود را به پایان رساند. سرور پارسا خلفی از کوشندگان دیرگام حزب هم دقایقی چند برای حضار سخنانی ایراد کرد و پس از آن سرور حجت کلاشی که از تهران به اهواز آمده بودند. پشت میکروفون قرار گرفته و تحلیل خود را از وضعیت خاور میانه و دکترین پان ایرانیسم بیان کردند که فایل صوتی آن نیز در ساند کلاد حزب در دسترس علاقه مندان قرار دارد. https://soundcloud.com/paniranist-party/paniranism-doctorine
در این نشست سروران خوزستانی از شهرهای اهواز، آبادان، ایذه، شوشتر، رامهرمز حضور داشتند.
نشست با بخش پرسش و پاسخ در ساعت 14 به پایان رسید.
گزارش محرمانه فرستاده سیاسی انگلستان درباره سرسپردگی برادر خزعل
گزارش محرمانه رابرتسون فرستاده سیاسی انگلیس در بصره سال 1888 میلادی پس از اینکه شیخ مزعل [برادر شیخ خزعل] به دیدار وی رفت:
اگر ایرانیان به صورت مستقیم بر عربهای عربستان [خوزستان] مسلط شوند و حکمرانی ایرانی به صورت موروثی بر محمره [خرمشهر]منصوب کنند، نفوذ و نیروی فعلی ما در این منطقه به خطر خواهد افتاد، چرا که شیخ مزعل خان همچون پدرش حاج جابرخان همواره فرمانروایی ما را قبول داشته و اطلاعات خود را در اختیار این نمایندگی قرار داده و هنگام ضرورت خود و قبیله اش فرمانبردار دولت انگلیس هستند. تا وقتی او شیخ باشد، محمره [خرمشهر] و منابع آن در یَدِ نفوذ انگلیس و برای اغراض تجاری و سایر موارد خواهد ماند. چه بسا همین امر باشد که دولت ایران را در حاضر به فکر خلع او انداخته است.
(تاریخ خوزستان / اثرجان گوردون لوریمر/ صفحه 129 / ترجمه محمد جواهر کلام/چاپ اول 1390 انتشارات کویر)
در مورد پيوند زبان ايلاميان با زبان «دراويديان» تاكنون نظرياتي ارائه شده است ولي اين چنين پيوندي هنوز اثبات نگرديده و فعلاً اجماع محققان، به منحصر به فردي زبان ايلاميان است. به قول دیکانوف (نقل از تاریخ کامبریدج ایران جلد یک –این مقاله در تارنمای آذرگشنسپ در بخش ایلامی ها می باشد):
“There are some grounds for believing that the Elamites, at least in the lowlands, were dark-skinned, and their language seems to have been related to Proto-Dravidian, the ancestor of the Dravidian languages now spoken in souther India and in some parts of Baluchistan. *Some of the Elamite(?) Warriors are represented as dark-skinned in the Achaemenian glazed tile relifes of the 5th Century B.C. , and a rather dark-skinned anthropological type can be encountered in souther Khuzistan to the present day. See Hinz, Das Reich Elam, PP 18ff. The degree of possible affinity is not easy to define. The pronominal systems of Elamite and Proto-Dravidian are nearly identical; some of the most ancient features of the Dravidian verbal system and declensional system also connect Dravidian with Elamite. Unfortunately, we know very few Elamite words referring to the basic notions of human life and its surroundings, so that comparison with the Proto-Dravidian vocabulary is not very revealing; some of the similarities may be fortuitous. In any case, Elamite is not a Dravidian language. If the modern Dravidian languages(Tamil, Telugu, Malayalam, Gond, Brahui, etc.) were Romance languages and Proto-Dravidian were Latin, then Elamite would occupy in relation to them the position of some very ancient language belonging to another branch of Indo-European, e.g. Slavic. The relationship between Slavic and Latin(let alone French, Italian, etc.), though close enough , is not immediately apparent without penetrating philological analysis. This comparison is, however, not quite adequate, because a longer period of time must have seperated Elamite and Proto-Dravidian from their supposed common ancestor than the period seperating Latin and Slavic from Proto-Indo-European. ”
ترجمه: <<دلايلي وجود دارد براي باور به اين كه ايلاميان، دست كم در سرزمين هاي پست، تيره پوست بودند، و به نظر مي رسد كه زبان شان به زبان Proto-Dravidian، نياي زبان هاي دراويدي كنوني كه در جنوب هند و برخي بخش هاي بلوچستان تكلم مي شود، وابسته بوده است. برخي سربازان ايلامي (؟) در برجسته نگارهاي آجري لعابدار هخامنشي سده ي پنجم پ.م. ، به صورت تيره پوست نشان داده شده اند، و البته با گونهي به لحاظ انسان شناختي، تيره پوست، مي توان در جنوب خوزستان تا به امروز، مواجه شد.>
پاسخ به پان ترکیستها و پان عربیستها:
مورخان جاعل پان- ترک و به تبعیت از آن ها، پا منبری هایی که از طرف مریدشان قبلا درجه استادی و پروفسوری و دکترا داده شده بود، ولی اخیر با نام فیلسوف نامیده می شوند , چنین استدلال می کنند: چون سیستم دستوری زبان ایلامی از طریق الحاق پیشوند به ریشه شکل گرفته پس ایلامی ها ترک زبان بوده و در نتیجه مردمان همه مناطق آسیای میانی و بین النهرین و فلات ایران ترک بوده اند! برای رد این نظر بطلان من اول فکر کردم که خنده کردن و محل نگذاشتن بس است ولی چون پان ترکیستها اصرار می کنند:
یک: زبانهای <<آگلو تینا تیو>>(التصاقی) جهان زیادند ولی این امر، به این معنی نیست که هر زبان التصاقی، ترکی باشد. مثلا زبانهای قهوه ای پوستان آسترالیا وزبان بانتو(bantu) و (Swahili) سیاه پوستان آفریقا و زبانهای سرخ پوستان آمریکا و زبانهای دروادیان هند و زبان براهویی در ایران و زبانهای قفقازی مانند چچنی و لازی و گرجستانی و اورارتو و هوریانی و زبان باسک در اسپانیا و زبان هندو اروپایی تخاری و تا کمی زبان هندو اروپایی آلمانی همه آگلوتیناتیو می باشند ولی با تركي از يك ريشه نمي باشند و اصلا ارتباطي با تركي ندارند. همچنين در گروه زبان هاي آلتاييك (كه زبان تركي زيرمجموعه ي آن است) مي شود از زبان هاي منچوري و ژاپني… نام برد كه آن ها هم آگلوتيناتيو هستند ولي تركي نيستند. همان طور كه زبان انگليسي و عربي هر دو تحليلي (analytic) مي باشند ولي در دو خانواده مختلف زباني قرار گرفته اند. و منشا ديگري محسوب نمي شوند.
دو: خوب است در اين جا نظر چند تن از صاحب نظران را به ميان آوريم: به قول دياكونوف (تاريخ ماد-ترجمه كريم كشاورز – چاپ دو-ص 61): «در هر حالي راجع به زبان ايلامي , تا آن حد كه بر ما معلوم است , مي توان گفت كه ذخيره اصلي لغوي و ترك و مغول را نمي توان از آن مشتق دانست.»
والتر هينتس در كتاب «دنياي گم شده ايلام» (ترجمه فيروز فيروزنيا، انتشارات علمي و فرهنگي، 1376، ص26) مي نويسد: «هر تلاشي براي رديابي نژاد ايلاميان با دشواري مواجه مي شود. هر چه منابع موجود را بيش تر بررسي مي كنيد، بيش تر اين تصوير را پيدا مي كنيد كه ايلامي ها، ايلامي بوده اند، نژادي با استقلالي خدشه ناپذير. هيچ رابطه اي با ديگر ملل هنوز پيدا نشده است». اسامي چند نويسنده و كتاب هاي شان كه به طور مستدل نوشته اند كه زبان ايلامي هيچ خويشاوندي با زبان تركي ندارد: يوزف ماركوارت, محقق آلماني در كتاب ايرانشهر واسيلي ولادميريج بارتولد (خاورشناس روس) در كتاب زبان اقوام ترك و تغييرات آن و. ي. آبايف (زبان شناس روسي) در كتاب واژه شناسي نام هاي خاص ايراني ا. م. دياكونوف در تاريخ ماد و دائرة المعارف بزرگ شوروي پروفسور يوسف اف (مورخ و محقق روس) در كتاب تاريخ ايلام رمان گريشمن و ژاك دمورگان و هر مورخ و محقق ايلام شناس امروز و دانشنامه بريتانيكا
سه: تصاوير متعلق به ايلامي ها هيچ شباهتي با زرد پوستان (تركان اصلی) یا ترکزبانان امروز در اروپا و انوتولیا و ایران و آران ندارد. چهار: درباره اقوام خوزي (بازماندگان ايلاميان باستان) كه در منابع دوران اسلامي به آن ها اشاره شده، هيچ سخني از تركي يا سامي زبان بودن آن ها نرفته است. پنچ: پان عربيست هايي مانند «يوسف بني طرف» ادعا مي كنند كه اقوام ايلامي، سامي بودند ولي همان طور كه تحقيقات محققان آگاه نشان مي دهد، زبان ايلامي ها به هيچ وجه سامي نبوده و هيچ دانشمندي ادعا نكرده كه زبان ايلامي ها سامي است. بايد توجه كرد كه آثار زیادی از زبان ايلاميان وجود دارد و هیچ داشمندی انها را جزو زبان هاي گروه سامي (و از جمله، عربي) طبقه بندی نکرده است.
درباره تاریخ خوزستان و پیوند همیشگی این سرزمین با ایران هیچ چیزی به مخاطب ارایه نشد.
رویکرد کلی نمایشگاه نه تنها ملی نبود بلکه کاملا قومی بود و به همین دلیل کوچکترین اشاره ای به تعلق همیشگی و تاریخی خوزستان و طبیعتا اهواز (به عنوان یک شهر) به ایرانزمین نشده بود
عربِ خوزستانی در زیر بمباران تبلیغاتی کشورهای منطقه، کمکاری مسوولین و ضعف دولت در مسایل فرهنگی و اقتصادی نمیتواند رابطه خود با ایران را پیدا کند و بین هویت قومی و ملی خود دچار سردرگمی شده است.
این نوع حرکتهای مشکوک و ناصحیح و یا احیانا ناآگاهانه هیچ دستاوردی برای همبستگی ملی در خوزستان نخواهد داشت و بیشتر بر آتش تفرقه میدمد.
چرا در این نمایشگاه از خوزستان با عنوان “الاهواز” نام برده شده است؟
گروه های تجزیه طلب پان عرب نام این بخش از ایران را عربستان و یا اقلیم اهواز- البته با بند واژه یا حرف”ح” و به صورت “الاحواز”- مینامند.
****
از تاریخ 17 تا 22 مهرماه 1393 نمایشگاهی با عنوان عربی “الاهواز عبر التاریخ” یا اهواز در گذر تاریخ در مجموعه ورزشی شهدای کارگر اهواز برگزار گردید. این نمایشگاه که به زبان عربی بود باعث پدید آمدن دغدغه ها و پرسش هایی برای من و احتمالا غیر عرب زبانهای دیگر نیز گردید. در ادامه باید بررسی شود که “دلیل” برپایی چنین نمایشگاهی و “هدف” آن چه بود و احیانا چه آسیبهایی به همبستگی ملی در خوزستان وارد آورده است.
یکی از دلایل و شاید مهمترین دلیل برای برگزاری این نمایشگاه، کوششهای زیاد وهابیها و گسترش اندیشههای تجزیهطلبانه در خوزستان است به طوری که امروز گرایش به سلفیگری از مرز تهدید گذشته و به بحران نخست در خوزستان بدل شده است. از سال 1373 نخستین گزارشها درباره گرایش به این اندیشه و برگزاری نمازهای چند نفرهی محدود، به شیوه سنیهای سلفی در خوزستان گزارش شد و پس از گذشت 20 سال این موضوع از حالت دعوت و فعالیت پنهانی به در آمده و نیمه آشکار و گاه کاملا علنی شده است. نشستهای گوناگون توجیه و تبلیغ در سراسر مناطق حاشیهای شهر اهواز و دیگر شهرهای جنوب خوزستان برگزار میشود و مباحث آنها به موضوع داغ میان مردم عرب خوزستان بدل گردیده است. در سالهای دهه 80 این خطر که در آن زمان کم اهمیت شمرده میشد بارها توسط نیروهای ملی خوزستان – و البته برخی مسوولین- گوشزد میشد ولی عملا غفلت و کمکاری برخی ارگانها و عدم هماهنگیها به و اقدامات تروریستی گروههای تجزیهطلب منجر شد. امروز کار به جایی رسیده است که مدیر کل اداره اطلاعات خوزستان از فعالیت 35 دستگاه اطلاعاتی در این منطقه و وجود 17گروه مسلح نام برد!! (+) امام جمعه اهواز نیز چند هفته پیش دوباره این موضوع را تکرار نمود و خطرات آن را برشمرد
در سالهای گذشته به طور مداوم افراد مختلفی از طایفههای گوناگون عربهای ساکن خوزستان به دلیل سلفیگری محاکمه و زندانی شده و گروههای کوچک و بزرگ تروریستی پیش از انجام عملیات دستگیر میشوند. اخبار این دستگیریها و اهداف بمب گذاری و یا ترورها به دلیل ایجاد فضای رعب و وحشت بازتاب داده نمیشود، تنها زمان صدور حکم اعدام برای آنها سروصدای رسانهای ایجاد میگردد ولی اغلب از اتهام اصلی و اقدامات تروریستی این افراد حرفی به میان نمیآید.
ناآگاهان رسانهای و کاسبکاران حقوق بشری برای اعدام این افراد که با عنوان فعال مدنی و فعال فرهنگی و … شناسانده میشوند، موج خبری رسانهای به راه میاندازند ولی آگاهانه یا ناآگاهانه به در کنار مخالفت با مساله اعدام، حقیقت موجود در پروندهها را وارونه جلوه داده و از بزهکاران، بیگناهانی با عنوان فعال سیاسی یا مدنی میسازند. بهترین نمونه آن اعدام برادران فتحی در شاهین شهر بود که آنها را جوانان معترض به حکومت می خواندند و یا دلیل اعدام انها را ارتباط با بستگان خود در اشرف می دانستند. در همان روز یا فردای اعدام آن دوبرادر با پیگیری شخصی از دوستان در شاهینشهر متوجه شدم که آنها بزهکاران سابقهدار فراری با انواع و اقسام جرمهای ارتکابی از سرقت مسلحانه تا قاچاق مواد مخدر و تشکیل باندهای خلافکار بودند. مدتی بعد پخش یک مستند از دستگیری باند انها در شمال کشور توسط تیم عملیات ویژه، اعترافات و فیلمهای دوربین مدار بسته که آنها را در حال سرقت و ضرب و جرح نشان میداد، رو دست بزرگی بود که جمهوری اسلامی به جنجال آفرینان رسانه ای زد. همچنین در بیانیه پان ایرانیست های خوزستان درباره اعدام برادران حیدری نیز یک مورد دیگر از این موارد پرده برداری شد.
در چند سال اخیر کوششهای تجزیهطلبانه به دلیل هزینههای بالای انسانی و موج نفرت عمومی نه مستقیم بلکه در پوشش مسایل مذهبی پیگیری میشود و این گروهها و ایادیشان ابتدا از دریچه تشکیک در مسایل اعتقادی افراد و جذب آنها به اندیشه های سلفی و نیز وسوسههای مالی وارد میشوند و پس از آن که فرد جذب شد به دلیل بریده شدن رشته اتصال یک فرد عرب به ایران که همان “مذهب تشیع” و “ملیت ایرانی” است راه برای اقدامات بعدی هموار میشود. برای نمونه به شخصه در زندان کارون شاهد بودم که اعضای یک گروه خلق عرب تروریستی که اتفاقا شیعه هم بودند، ابتدای ورود به زندان به شیوه اهل تشیع نماز میخواندند اما پس از گذشت چند ماه با دست بسته و بدون مهر نماز جماعت برپا میکردند! این شرایط که گوشهای از آن به شکل فشرده بیان شد، پیش زمینه برگزاری نمایشگاه اهواز در گذر تاریخ گردید.
نگارنده پیش از بازدید حضوری از نمایشگاه در دل ابراز امیدواری کردم که شاید برگزاری چنین نمایشگاههایی گوشهای از تاریخ حقیقی استان خوزستان را برای عربزبانها بیان نماید ولی شوربختانه پس از بازدید دیدگاهم کاملا دگرگون شد.
اینکه این نمایشگاه کاملا به زبان عربی بود، بدون تردید صرفا جامعه عرب خوزستانی را مد نظر داشت ولی نخستین پرسش این بود که چرا چنین نمایشگاه پرخرجی باید لزوما به زبان عربی باشد. آیا امکانپذیر نبود در توضیح عکسها و بنرها و غرفهها زبان پارسی را هم به کار برد؟ هرچند در غرفه مربوط به وهابیت و دو غرفه ی دیگر که بیشتر کاریکاتور و عکس بود از توضیحات پارسی برای عکس ها هم بهره برده شده بود که به دلیل عدم استقبال مراجعه کنندگان عملا مهم نبود و نیازی هم وجود نداشت، ولی در بخش های مهمی همچون تاریخ مشعشعیان و قیام عشایر عرب هیچ توضیح پارسی وجود نداشت. به گمان من این کار به قصد به دست آوردن دل اعراب و یک حرکت عوام فریبانه و سطحی است. از این دست اقدامات و نتایج آن را در خوزستان پیشتر هم دیدهام و نمونه آن برگزاری دو نماز جمعه در دو مکان مختلف، یکی کاملا به زبان عربی و یکی پارسی بود!! یا همان حرکتی که اصلاحطلبان در انتخابات ریاست جمهوری دوم خرداد1376 و پس از آن مجلس شورای اسلامی انجام دادند و با دادن وعده های دلفریب به اعراب، دمیدن در تنور اختلافها و ایستادن بر روی شکاف قومیتی، تعداد زیادی از آرای اعراب را به دست آوردند و پس از گرفتن کرسیهای مدیریتی به ناگاه چندین نشریه قومگرا در خوزستان منتشر شد. این نشریات با ادبیاتی پر از نفرت و ضد ایرانی، تریبون گروه های قومگرا بودند و با عملکرد خود باعث تحریک جوانان عرب خوزستانی شدند و سرانجام کار به یک رشته بمبگذاری و شهادت جمعی از هم میهنانمان ازجمله هممیهنان عرب رسید.
این کار چالش بزرگی را برای دستگاه امنیتی در خوزستان ایجاد کرد. با بررسی بایگانی روزنامههای صوت الشعب، الاهواز، همسایهها و…. میتوان به خط فکری و پشت پرده آنها در هدایت این جریانهای خلقی پی برد.
انتخاب نام و عنوان عربی این نمایشگاه کاملا جهتدار بود و تلاش داشت همسو با تجزیهطلبها و برخی رسانههای ماهوارهای که رویکردی ضد ملی دارند، اهواز را برابر با خوزستان معرفی کند. دو سال پیش شبکهی ماهواره ای ضد ایرانی “احوازنا” راه اندازی شد و در تقابل با آن شبکهی “الاهواز” توسط آیت الله جزایری امام جمعه و نماینده ولی فقیه در اهواز راهاندازی شد. یکی از اشتباهات مهم افزودن پیشوند عربی “ال” به نام ایرانی اهواز بود و کارکرد اشتباه دیگر آن جااندازی اصطلاح “عرب اهوازی” بود. اصلاحی که قوم گرایان تجزیهطلب آن را به کلیهی اعراب خوزستان میگویند!
چرا وقتی از تاریخ خوزستان یا الاهواز – آنچنان که نام جهتدار این نمایشگاه بود – سخن به میان آمده است، از نقل یا اشاره به همه تاریخ خوزستان به طور کلی حرفی به میان نمیآید؟ چرا موضوع بسیار مهم تاریخ دوره ایلامی در این نمایشگاه طرح نشده است. همان موضوعی که دستاویز خلق عرب برای جعل تاریخ در یکی دانستن ایلامیها و آشوریها با اعراب است. بهترین فرصت مهیا بود که در کنار روایات کتب شیعی و تاکید بر شیعه بودن اعراب خوزستان در درازای سده های پیشین، به موضوع مهمی مانند تاریخ دوره ایلام نیز پرداخته میشد تا جوانان و نوجوانان عرب با استناد به انبوه مطالعات باستان شناسی و تاریخی که اغلب آن نیز کار دانشمندان خارجی بوده، متوجه شوند که از نسل ایلامیها نیستند و به همین دلیل حضورِ جمعیشان در این سرزمین به چندهزار سال پیش باز نمیگردد! هر چند امروز بخشی از پیکرهی ملت ایران میباشند. گزینشی عمل کردن درباره تاریخ ایران همانند آن کاری است که پانعربها و پانترکها انجام می دهند و نتیجه آن دلخواه همان گروههاست! خلق عرب تنها به دوره حکومت شیخ خزعل و قاجاریه تکیه میکند چرا که نامهای اصلی شهرهای خوزستان در این دوره عربی شدهاند و گاه در برخی اسناد، از واژه عربستان برای بخش های کوچک جنوبی خوزستان شامل خرمشهر و شادگان، در کنار نام خوزستان استفاده شده است. آنها نیز چند هزارسال تاریخ پیش از آن و پس از آن را در دوره معاصر به کناری نهادهاند و همه استنادشان به همان دوره ننگین قاجار است!
چه خوب بود که در کنار موضوع مهم رابطه اعراب و تشیع به نقش دیگر اقوام ساکن خوزستان از جمله بختیاریها، لرستانیها، بهمئیها، کردها، دزفولیها شوشتریها، رامهرمزیها و حتا اقلیت های مذهبی مانند زرتشتی ها و کلیمی ها و صابئین مندایی نیز اشاره میشد. وقتی از تاریخ خوزستان نام می بریم همه این اقوام و مذاهب و شهرهای استان را دربرمیگیرد.
چرا نام نمایشگاه “اهواز در گذر تاریخ” است؟ آیا این نمایشگاه تنها بیانگر حضور علما و بزرگان تشیع در “شهر اهواز” است؟ اگر چنین است چرا تابلو و نام و مشخصات بزرگان شیعه از شهرهای شوشتر، رامهرمز، شادگان،شوش، گندی شاپور و آبادان هم آمده است؟ همانگونه که در بنر تبلیغاتی در بالای جمله های عربی به پارسی نوشته شده” افتتاح بزرگترین نمایشگاه خوزستان در گذر تاریخ” بدون تردید منظور از اهواز همه استان خوزستان است پس چرا باید از واژه کاملا عربی و جعلی “الاهواز” برای این استان استفاده شود؟ نام اهواز هیچگاه به عنوان یک اقلیم و یا به عنوان استان خوزستان و حتا یک بخش از این استان در جغرافیای ایران و متون تاریخی به جا مانده، کاربرد نداشته است. این واژه همواره به عنوان یک نام مفرد به شهر اهواز گفته میشد. این یک نام ایرانی تاریخی است که به صورت های مختلف در کتب و اسناد و سنگ نوشتههای قدیمی ضبط شده است.
گروههای تجزیهطلب پانعرب نام این بخش از ایران را عربستان و یا اقلیم اهواز- البته با بند واژه یا حرف”ح” و به صورت “الاحواز”- مینامند. این کار یک نوع مشروعیت بخشی به نامگذاری این گروه های ضدشیعی و ضدایرانی است هرچند دست اندرکاران نمایشگاه آنرا به صورت “الاهواز” بنویسند.
شوربختانه در اسناد به نمایش درآمده، از نامهای قدیمی دوره قاجار برای شهرها استفاده شده است و حتا با بی مبالاتی مسوولان امر، نامهای امروزی آنها را در پرانتز و به عنوان توضیح نیاوردهاند مبادا ذهن بازدیدکنندگان عرب مشوش شود! برای نمونه شوشتر را تستر – آبادان را عبادان- و شادگان را فلاحیه نوشتهاند! دقیقا همان نامهایی که گروههای خلق عرب به آنها استناد میکنند تا خوزستان را یک سرزمین عربی معرفی نمایند.
مهمترین پرسشی که پیش می آید اینست که هدف نمایشگاه چیست؟ شاید پاسخ، اقناع جوانان عرب و یادآوری این باشد که اعراب خوزستان همیشه شیعه بودهاند و سلفیگری چنین است و چنان! همچنان که آیتالله کعبی، در سخنان افتتاحیه، هدف از برپایی این نمایشگاه را ابراز هویت شیعی و عربی مردم اهواز دانست.(+)
این سخن از یک روحانی شیعه عضو مجلس خبرگان شگفتآور و البته نگران کننده است اهواز هویت شیعی داشته و دارد ولی هرگز هویت عربی ندارد. این دو موضوع از هم جداست.
آنها که تلاش میکنند اهواز را با هویت عربی معرفی کنند وابستگان به شیخکهای حاشیه خلیجپارس و در راس آن استعمار انگلستان هستند که دهه هاست تلاش دارد تا بخش های بزرگی از ایرانشهر از جمله بحرین و عراق را سرزمین عربی معرفی کند. آنها بدون تردید دشمنان یکپارچگی ایران زمین هستند و سخن آیتاله کعبی آب بر آسیاب آنها میریزد. از ین روست که افراد شناخته شدهای همچون یوسف عزیزی بنیطرف با خوشحالی خبر این نمایشگاه را در صفحه فیس بوک خود بازتاب می دهد و گزارشی به زبان عربی درباره آن منتشر میکند. (ببینید)
فعالین آگاه سیاسی میدانند که پشت این جریانات سلفی و تجزیهطلبانه، دستگاههای اطلاعاتی امنیتی کشورهای غربی و پولهای کلان کشورهای عربی از جمله قطر، کویت و بویژه محوریت عربستان سعودی است که کلیت نقش و قدرت ایران را هدف گرفتهاند. با وجود همه این دلیلها، نباید از نقش حکومت و دولت غافل شد چرا که نظام جمهوری اسلامی در بعد مذهبی در استان خوزستان با چالش بزرگ موج سلفیگری روبروست… باید ریشهیابی کرد که چرا آموزههای مذهبی که از سوی حکومت تبلیغ میشود کارآیی و جذابیت خود را حتا بین غیر عربها نیز از دست داده است و برخی روحانیون مستقل بارها این موضوع را یادآور شدهاند! اگر جوان عرب خوزستانی با بحث عقیدتی، جدلهای اعتقادی، وعده پول و رفاه اقتصادی، فریب خورد یا قانع شد که جذب این گروهها شود، چه ابزار و چه توانی برای جلوگیری از این امر وجود دارد؟ روند روبه رشد این جریان موید آن است که تنها اعمال قوه قهریه و زندان و تنبیه نمیتواند عامل بازدارنده باشد.
پس از بیان موارد بالا باید به نکته مهم و اساسی اشاره کرد:
موضوع کنونی اعراب خوزستان بحث مذهبی و ایدیولوژیک نیست بلکه یک بحث هویتی و معرفتی است. عرب خوزستان در زیر بمباران تبلیغاتی کشورهای منطقه، کمکاری مسوولین، ناتوانی یا عدم کارکرد دستگاه تبلیغاتی مذهبی، ضعف دولت در مسایل فرهنگی و اقتصادی نمیتواند رابطه خود با ایران را پیدا کند و بین هویت قومی و هویت ملی دچار سردرگمی شده است. بر اثر این فضا و تبلیغات شدید داخلی و خارجی، در ذهن او بین عرب بودن و ایرانی بودن خط کشی ذهنی بوجود آمده آست و از همینجاست که بهراحتی جذب جریانهای قومگرا میشود و یا ناآگانه در همان مسیر گام برمی دارد. در این نمایشگاه به کدام دغدغههای جوان عرب پاسخ داده شد و کدام گرههای ذهنی وی دربارهچیستی و کیستی هویتیاش باز شد؟ این مبحث مهم هویتی پاشنه آشیل قومگرایی و اندیشه جداسازی قومیتی در خوزستان میباشد.
سخن پایانی:
این نمایشگاه و حرکتهای مشکوک و ناصحیح و یا ناآگاهانه از این دست هیچ دستاوردی برای همبستگی ملی در خوزستان نخواهد داشت و هیزم آتش تفرقه را بیشتر میکند. شوربختانه نگاه ایدیولوژیک و عدم نگاه فراگیر ملی باعث شد این نمایشگاه از کارکرد اصلی خود یعنی “نمایاندن تاریخ خوزستان” دور شود و در همان خط فکری خلق عرب حرکت کند.
با خوش بینی بسیار اگر نخواهیم حضور عناصر تندرو را در این نمایشگاه دخیل بدانیم، باید اذعان کرد این نمایشگاهی از سر استیصال بود و نه از سر هوشمندی و دغدغه های ملی چرا که برخی از اعراب قومگرا را دچار توهم مضاعف نمود. همه بخشهای نمایشگاه موید این است که خوزستان سرزمین عربی بوده و هست! درباره تاریخ خوزستان و پیوند همیشگی این سرزمین با ایران هیچ چیزی به مخاطب ارایه نشد. رویکرد کلی نمایشگاه نه تنها ملی نبود بلکه کاملا قومی بود و به همین دلیل کوچکترین اشاره ای به تعلق همیشگی و تاریخی خوزستان و طبیعتا اهواز (به عنوان یک شهر) به ایرانزمین نشده بود که این خود یک آسیب مهم است، همچنین اقوام و مذاهب دیگر ساکن خوزستان هیچ جایی در این نمایشگاه نداشتند.
امروز تنها نمیتوان با تکیه بر مساله تشیع پیوند اعراب با ایران را حفظ کرد چون در این زمینه آسیبهای جبران ناپذیری به بوجود آمده است بلکه باید همه توان مذهبی، تاریخی ملی و مردمی را برای حل این معضل به کار گرفت.
فراموش نشود در دوران اصلاحات برخی مسوولان استانی در لوای مذهب و حمایت از نظام، چه اقداماتی در راستای مسایل قومی انجام دادند و چگونه بحران آفرین شدند، مبادا که این اقدامات دوباره در استان خوزستان تکرار شود.
آخرین نقشه بین المللی ایران پیش از جدا شدن سرزمینهای تاریخی آن، انتشارات تامسون (1814میلادی/ 1193 خورشیدی
سرزمین کنونی ایران، تنها سی درصد از ناحیهای وسیع است که در تاریخ با نامهای «ایرانزمین»،«ایرانبزرگ» یا «ایرانشهر» و در جغرافیا با نام «فلات ایران» شناخته می شود. ترفند ها و دسیسه های بیگانگان و سستی پادشاهان بی کفایت گذشته بخش های زیادی از این سرزمین کهن را در طول فاصله کوتاه 196 ساله از ایران بزرگ جدا نمود که مروری بر چگونگی هر یک از این جدایی ها به رغم تلخی بسیار برای میهن گرایان ایرانی جهت الزام جدیت و حساسیت ما دست کم برای حفظ سرزمین های باقیمانده موجود بسیار آموزنده خواهد بود.
گستره سرزمینهای جدا شده از ایران در قراردادهای ترکمانچای، گلستان، آخال، پاریس و… به قرار زیر است:
سرزمین های جدا شده قفقاز بر اساس قرارداد های گلستان و ترکمانچای با روسیه(1813 و 1828 م)
آران و شروان: ۸۶۶۰۰ کیلومتر مربع؛
ارمنستان: ۲۹۸۰۰ ک .م؛
گرجستان: ۶۹۷۰۰ ک.م؛
داغستان: ۵۰۳۰۰ ک.م؛
اوستیای شمالی: ۸۰۰۰ ک.م؛
چچن: ۱۵۷۰۰ ک .م
اینگوش: ۳۶۰۰ ;ک.م جمع کل: ۲63700 کیلومتر مربع
سرزمینهای جداشده ایران شرقی براساس پیمان پاریس و پیمان منطقه ای مستشاران انگلیسی(1875میلادی/1254خورشیدی)
هرات وافغانستان: ۶۲۵۲۲۵ ک.م
بخشهایی از بلوچستان و مکران: 3۵۰۰۰۰ ک.م جمع کل: ۹۷۵۲۲۵ کیلومتر مربع
سرزمینهای جداشده وَرارود(ماوراءالنهر) بر اساس پیمان آخال با روسیه(1881 م)
ترکمنستان: ۴۸۸۱۰۰ ک.م؛
ازبکستان: ۴۴۷۱۰۰ ک.م؛
تاجیکستان: ۱۴۱۳۰۰ ک.م؛
بخشهای ضمیمه شده به قزاقستان: ۱۰۰۰۰۰ک.م؛
بخشهای ضمیمه شده به قرقیزستان: ۵۰۰۰۰ ک.م؛ جمع کل: 1226500 کیلومترمربع
سرزمین های جداشده جنوب خلیج فارس بر اساس پیمان منطقه ای مستشاران انگلیس
امارات:83600 ک.م:
بحرین:694 ک.م:
قطر:11493 ک.م:
عمان:309500 ک.م: جمع کل: 405287کیلومتر مربع
مساحت سرزمینهای جدا شده از ایران درونی به همراه دو سوم کردستانات (که در دوره صفویه به اشغال عثمانی در آمد و بعدها در بین سه کشور ترکیه،عراق و سوریه تقسیم شد) به مساحت تقریبی 200000 ک.م. و نیز عراق به مساحت437318 ک.م. در جمع حدود 3.5 میلیون کیلومتر مربع بالغ می شود که این مقدار تجزیه یک کشور در کل تاریخ ایران و دنیا بی سابقه است.
پاینده ایران
برگرفته از كتاب چكيده تاريخ تجزيه ايران – نوشته دكتر هوشنگ طالع