'نوشتارها'
در زندان خبر ناگوار درگذشت رهبر فنا در آرمان نهضت پانایرانیسم، محسن پزشکپور را شنیدم؛ به روان رهبرم پندار از دور ادای احترام میکنم.
«پندار» بیش از هفت ده در راه سربلندی و سرفرازی ایران و برای وحدت ایرانزمین، استوار و پایبرجا، علیرغم همهی اجحافات ایستاد و مبارزه کرد و فریاد زد! سکوت او مبارزه بود، نگاه و قلم و سخن او هم مبارزه بود، به درستی که او یک مرد مبارزه بود. او حاکمیت ملت را راه رسیدن به آرمان وحدت ایرانزمین میدانست و راز و رمزهای این اندیشهی مقدس را از دل تاریخ پرفراز و نشیب ایران شنید و یافت و به همراه دیگر یارانش به گسترش و آموزش آن پرداخت. شعلههای عشق به میهن را شعلهور و فصلی نو در تاریخ مبارزات ملت ایران آغاز کرده. به همهی هممیهنانم و یاران پانایرانیست دلآرامی گفته و از خداوند شادی روانش را خواهانم.
پاینده ایران
حسین شهریاری
زندان رجایی شهر
۱۷ دیماه ۱۳۸۹ خورشیدی
برگرفته از تارنمای : سازمان جوانان پان ایرانیست
ژانویه 8th, 2011
پیام مهندس رضا کرمانی پیرامون درگذشت پندار ایران
پاینده ایران
بزرگ همه ی ایرانپرستان سرور محسن پزشکپور نخستین سرباز و پیامآور پانایرانیسم رهبر حزب پانایرانیست فرزند فنا در آرمان و سرباز مبارز و تسلیم ناپذیر ایران در گذشت.
ایشان از ده سالگی تا پایان حیات به راه ایران و سرافرازی آن جنگید و در همهی جبههها و با همهی گرایشهای ضد ایرانی ستیزی آشتیناپذیر داشت. او با جبههی توده نفتی در سالهای ملی شدن صنعت نفت، با دولت خودکامهی هویدا در جریان جدایی اندوهبار بحرین و با حاکیمت فرقهای پس از حادثهی ۱۳۵۷ رزمی بیپایان داشت.
پندار با جملهی پاینده ایران هزاران جوان ایرانی را برای کوشش در راه بزرگی ایران پرورش داد. از سال ۱۳۵۸ که مجبور به هجرت اجباری شد تا سال ۱۳۷۰ که به ایران بازگشت با بخش اپوزسیون وابسته در خارج از کشور و مستبدین داخل کشور جنگید.
او از سوی نظام حاکمه ممنوع المعامله، ممنوع الشغل، ممنوع الخروج شده و پروانهی وکالت دادگستریش لغو و اموال نداشته و حتی ارثیه پدریش مصادره شده بود. در گذشت این مرد ایرانپرست را به همهی هممیهنان و ایرانپرستان و به ویژه پانایرانیستها تسلیت میگویم.
تا جان در بدن دارم، تا قلب در سینه میتپد از راه پانایرانیسم منحرف نخواهم شد.
پاینده ایران
رضا کرمانی
ژانویه 7th, 2011
به نام ملت “فرمانروای دربند”
پاینده ایران
۱- با خبر شدیم، کارمندان حراست دانشگاه، سرور شاهین زینعلی را در آستانه ی امتحانات،از ورود به دانشگاه بازداشته و کارت دانشجویی ایشان را توقیف کرده و اعلام داشته اند:”بنا به دستورمقام عالی از این پس از ورود ایشان به دانشگاه جلوگیری خواهد شد”
(بیشتر…)
ژانویه 3rd, 2011
خجسته باد سالروز 21 آذر روز گریز اهریمن و بازگشت آذرآبادگان به آغوش مام میهن
خانم ها،آقایان،دوستان و سروران عزیز
سال روز درخشان 21 آذر 1325 را كه به حق روز “گریز اهریمن”* نام گذاری شده است، به همه سروران عزیز تبریك می گوییم. البته به طوری كه استحضار دارید، علاوه بر جشن 21 آذر و روز آذربایجان، امروز شصت و پنجمین سالگرد صدور اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز می باشد كه این مناسبت را نیز به همه ایرانیان عزیز تبریك می گویم. جنگ بین الملل دوم با تمام ویرانگری هایی كه منجر به قتل ده ها میلیون نفر شد و اروپای با عظمت و زیبا و تاریخی را با خاك یكسان نمود، تنها این ودیعه را برای بشریت و ملت ها عرضه نمود. اینكه تمامی انسان ها باید از حقوق طبیعی و اساسی برخوردار شوند. از جمله آزادی عدالت، آزادی مسافرت، آزادی كار، آزادی اندیشه و آزادی برای تمام مواردی كه لازمه زندگی امروز بشر می باشد. البته این را باید در نظر داشته باشیم كه علیرغم تمام تلاش هایی كه در ظرف پنجاه سال گذشته برای استقرار نظامی مبتنی بر حقوق بشر در جهان انجام شده است، هنوز هم اندر خم یك كوچه ایم. هنوز هم آنهایی كه با خیره درونیة جز به مطامع و هدف های مادی خود می اندیشند، كم ترین اجازه ای به بشریت برای برخورداری از حقوق اساسی كه در اعلامیه جهانی حقوق بشر پیش بینی شده، نمی دهند. درست است كه در سال 1325 آذربایجانی که با چنگال و ناخن از سرزمین خود دفاع كردند و اجازه ندادند که آذربایجان تحت سلطه دیگران قرار بگیرد، درست است كه ما در 21 آذر 1325 آذربایجان را به دامان میهن بازگرداندیم، ولی آن سیاست ها و عواملی كه می خواستند آذربایجان را تجزیه كنند، هنوز دست اندركارند و با قدرت تمام برنامه های خودشان را دنبال می كنند.
(بیشتر…)
دسامبر 12th, 2010
بررسی شیوه ی فدرالیسم قومی و پیامدهای عملی شدن آن در ایران
آرمین بهروزی
[email protected]
تاکنون درباره ی فدرالیسم قومی( قومی می گویم چراکه هر زمان برای ایران نسخه ی فدرالیسم می پیچند منظورشان همان فدرالیسم بر اساس واحدهای قومی است) و لزوم ایجاد آن در ایران برای نیل به آزادی و دموکراسی و رفع ستم بر قوم های ایرانی نوشته های بسیاری خوانده ایم یا گفتگوهای بسیار دیده و شنیده ایم که بیشتر آن ها از سوی تجزیه طلبهای قومگرا و یا حزبهای دموکرات چپگرا که در عمل تجزیه طلب می باشند بیان می شود هرچند دموکرات بودنشان را نیز چندان نمی توان باور کرد چراکه ایدئولوژی آن ها در عمل چیزی ارائه نخواهد کرد مگر دیکتاتوری وحکومت پلیسی توتالیتر. این ایدئولوژی تا بدین روز جز این ثابت نکرده است و امتحان خود را در بسیاری از کشورها پس داده است . برهمگان روشن می باشد الگوی این به ظاهر دموکرات ها همچنان لنین و مائو و آرمانشهرشان اتحاد جماهیر شوروی یا جمهوری خلق چین است؛ آن ها همچنان در پی دیکتاتوری پرولتاریا هستند- دیکتاتوری تک حزب تمامیت خواهی که به بهانه ی رفع ستم از پرولتاریا وبه نام آن ها، به بسط قدرت سرکوبگر خویش اقدام می کند- و همچنان بر خلاف منافع ایران و ملت ایران گام برمی دارند .جدای از این در میان شخصیت های ملی نیز هستند کسانیکه نسخه ی فدرالیسم قومی را برای ایران فردا تجویز می کنند که یکی از آن ها شاهزاده رضا پهلوی می باشد. همه می دانند یکی از صفت های نیکوی شاهزاده، دموکرات بودن اوست و تلاش ایشان برای همگرایی همه ی اندیشه ها، حزب های سیاسی و روشنفکران ایرانی در جهت آزادسازی ایران، برگرفته از همین خوی انسانی اوست ولی متاسفانه شاهزاده گاهی برای رسیدن به این هدف و جلب نظر برخی بازنده های سیاسی و گروه های قومگرا بدون داشتن درکی عمیق، سخنانی به زبان می آورند که با کلی گویی خود، ناآگاهیش را در آن زمینه به اثبات می رساند. به گمان نگارنده ایشان و مشاورانشان شناخت درستی از شرایط اقلیمی و قومی ایران وهمچنین پراکندگی نشستگاه قوم های ایرانی ندارند وگرنه هیچ زمانی این شیوه را برای آینده ی ایران پیشنهاد نمی کردند. بدین دلیل برای روشن شدن پیامدهای پیاده کردن شیوه ی فدرالیسم قومی در ایران لازم دیدم که به نگارش نوشته ی پیش رو بپردازم. از آن روی که این نوشته ممکن است کاستی هایی در بر داشته باشد از آگاهان انتظار می رود تا برای همه فهم شدن شیوه ی فدرالیسم قومی به روشنگری دراین زمینه بپردازند.این نکته گفتنی است که نگارنده ساکن خوزستان می باشد و شناخت بیشتری از این بخش از ایران دارد.
(بیشتر…)
دسامبر 1st, 2010
این سخنان حجت کلاشی مسئول سازمان جوانان حزب پان ایرانیست در شصتمین سالروز بنیاد مکتب پان ایرانیسم در تاریخ 15 شهریور 1386 در دفتر حزب پان ایرانیست در تهران ایراد شده است. فایل ویدیویی را به گنجایش 9 مگابایت از اینجا دریافت کنید. یا در یوتیوب ببینید.
« ملت ایران نه نیاز به ولایت سلطانی دارد نه نیاز به ولایت ولی فقیه. کسانی که می خواهند برای مردم ایران، ولایتی ترسیم کنند- اعم از ولایت سلطانی یا ولایت فقیه – یا تاریخ نخوانده اند یا اگر عقلشان در بستر تاریخ دچار جمود نشده باشد مطمئناً روح جدید تاریخ ملت ایران را متوجه نشده اند.»
به نام خداوند جان و خرد پاینده ایران این روز پرشکوه [بنیاد مکتب پان ایرانیسم] گرامی را به تمام ملت های ستم دیده جهان، ملت بزرگ ایران، یاران و مبارزان پان ایرانیست، و همه باشندگان در این نشست و به سرور پندار تبریک و شادباش می گویم. شش دهه ی پیش حادثه ای در تاریخ ملت ایران به وقوع پیوست [بنیانگذاری مکتب پان ایرانیسم] و کسانی که در این نشست هستند و ملت ایران به نحوی با این پدیده و حادثه تاریخی ارتبط برقرار کردند و به نوعی به این پدیده منتسب هستند. همه صدایها، نواها، آیین ها و رفتارهایی که در این نشست و در این شش دهه به وقوع پیوسته از این حادثه تاریخی برخواسته است.حادثه ای که باید در بستر تاریخی ملت ایران معناشناسی بشود و این مسئله مطرح بشود که چه دلیلی وجود داشته که این پدیده تاریخی به وقوع پیوسته است؟
(بیشتر…)
اکتبر 5th, 2010
اگر چه عشق وطن میکشد مرا اما
خوشم به مرگ که این دوست خیرخواهم من است
فرهاد باغبانی
1- چند روزی است که سه تن از بهترین فرزندان ایران زمین و عناصر رزمنده نهضت پانایرانیسم در بند و به اسارت گرفته شدهاند. سروران و هم میهنان خبرهای مربوط به این بازداشتهای پیاپی پانایرانیستها را خوانده و شنیدهاید. پیشکسوتان و جوانانی که هر دو در کنار هم ایستادهاند تا درفش ایران خواهی را در سراسر فلات ایران بیفرازند. سخن از سروران مهندس کرمانی، حسین شهریاری و حجت کلاشی است که در مسیر اصفهان به طرز عجیبی ناپدید و مفقود شدند. تلفنهای همراه آنان خاموش شده و خانوادههای آنان حدود 72 ساعت از داشتن هر گونه اطلاعاتی در مورد وضعیت آنها بینصیب ماندند. بعد از چند روز بیخبری با تماس تلفنی این سروران با خانوادههایشان معلوم شد همانطور که انتظار میرفت این سه تن توسط دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی استان اصفهان بازداشت شدهاند و هم اکنون در مکان نامعلومی بدون داشتن حق وکیل به سر میبرند. لابد به رسم و سنتی که همچون رویهای در این ایام معمول است، در زندان انفرادی به سر برده و با چشمان بسته باید پاسخگوی پرسشهای گوناگون و انواع بازجوهایی باشند چرا که میخواهند سه پانایرانیست که سخنی جز بزرگی و شکوه میهن بر زبان و در دل ندارند به اتهاماتی مانند اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام –که همچو سنت ریشه در تاریخ سه دههای دارد – و از این دست متهم کنند و بعد هم قرار وثیقه و کفالت دادگاه انقلاب.
(بیشتر…)
سپتامبر 22nd, 2010
آخرین وضعیت سه پان ایرانیست زندانی در گفتگو با همسر رضا کرمانی
تاریخ انتشار: ۳۰ شهریور ۱۳۸۹
روشنک پارسا
جرس: پس از انتشار خبر ناپدید شدن مهندس رضا کرمانی ، حسین شهریاری و حجت کلاشی در تاریخ نوزدهم شهریور ماه در حوالی شهر اصفهان و پس از چهار روز سرگردانی خانواده های این سه تن، طی تماسی با مهری بانو کرمانی ، همسر رضا کرمانی جویای آخرین وضعیت این سه عضو حزب پان ایرانیست شدیم .
مهندس رضا کرمانی – هفتاد و شش ساله – دبیر مسوول حزب پان ایرانیست و همچنین از اعضای شورای رهبری این حزب می باشد. وی در حالی تحت بازداشت قرار گرفته است که با قرار وثیقه پنجاه میلیون تومانی در انتظار دادگاه خود به سر می برد . حسین شهریاری –هفتاد و چهار ساله – از دیگر فعالان پیش کسوت حزب پان ایرانیست می باشد که در حال گذراندن دوران محکومیت دو ساله خویش بوده و زمان بازداشت در دوران مرخصی به سر می برده . حجت کلاشی – سی و سه ساله -کارشناس ارشد علوم سیاسی و مسئول سازمان جوانان حزب مذکور بوده که طی ماههای گذشته بارها تحت فشار نیروهای امنیتی قرار داشته و چندی پیش از ادامه تحصیل در مقطع دکتری منع شده بود گفتگوی جرس با خانم کرمانی در ادامه می آید .
(بیشتر…)
سپتامبر 21st, 2010
سعی کن آزاد مرد باشی
آرش كیخسروی
ما بارها و بار ها از انسانهای متدین نقل قولی از امام حسین (ع) را شنیدهایم که خطاب به لشکریان یزید فرمودهاند: «اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید»، ولی من شخصا در عجبم که چرا بعضی از دینداران میانهی خوبی با آزادگی ندارند و اگر چه شاید ساعتها برای مظلومیت امام حسین گریه کنند اما در برخورد با مخالفین خود بیشتر از رفتار یزید تبعیت میکنند. ترجیح میدهم این قسمت را ادامه ندهم تا من نیز به مانند این عزیزان از مردان خدایی برای رسیدن به اهداف زمینی خود استفاده ابزاری ننمایم.
ماجرایی در این چند روز اتفاق افتاد که خلاصه آن بدین شرح است:
(بیشتر…)
سپتامبر 21st, 2010
«به تلخي فاجعه»
برای یاران دربند: سروران مهندس کرمانی- استاد حسين شهریاری- حجت کلاشی
پوریا سلیمی
یک:
وقتی می خواهی از یک فاجعه بنویسی، باید قلمت نلرزد و به راه احساساتت نرود. برخی کلمات در دل خود باردار معانی ای هستند آنچنان بزرگ و ژرف که گاهی هیچ توضیحی را یارای رساندن عمق مفهوم آنان نیست . «فاجعه» یکی از آن هاست.
اینکه چه چیزی برای ما فاجعه است، بسته به چگونگی زندگی ماست، محل زندگی ما و یا آداب و رسوم ما. در سوییس خودکشی نهنگ ها می تواند فاجعه باشد، باخت تیم منچستریونایتد برای طرفدارانش می تواند فاجعه باشد. مرگ یک گاو در بخشی از سرزمین هند می تواند فاجعه باشد. و بسیارند موارد دیگر که هر یک می توانند و نمی توانند فاجعه باشند. بودن و نبودن آنان بسته به وضع زندگی انسان هاست.برای مرد گرسنه آفریقایی مرگ تمامی نهنگ های این سیاره فاجعه نیست، برای یک مبارز خسته در «تبت» باخت در هیچ رویداد ورزشی فاجعه نیست. برای مبارزی “سبز” در سلولی کوچک، گوشه ی زندانی در ایران، گرمایش زمین فاجعه نیست.
(بیشتر…)
سپتامبر 20th, 2010
پاينده ايران
با وجود گذشت چندین روز از دستگیری نامتعارف سه تن از اعضای حزب پان ایرانیست، که با تمام دشواری ها و محنت های موجود در درون مرز فعالیت می کردند، هنوز خبر موثق و یا توضیحی در مورد محل نگهداری، دلیل بازداشت، نهاد ترتیب دهنده عملیات بازداشت این سه تن و این که چرا این ترتیبات، خارج از عرف و روند قضایی و حقوقی شکل گرفته است، ارائه نشده است.
امیدواریم که دولت ملی در ایران فردا، پایانی باشد بر تمامی قانون گریزی ها، رویکردهای خلاف اصل و حقوق ستیزی ها. بر این باوریم که حاکمیت ملی – که بی شک از طریق تفاهم و اتحاد «همه» طیف های مختلف ناسیونالیست و لیبرال شکل خواهد گرفت – چاره دردها و زخم های وخیم سیاسی، اجتماعی و اداری کشور است. پس :پیش به سوی برقراری دولت ملی.
سپتامبر 16th, 2010
سرود آن که گفت نه!*
آنک حماسه! «زهی عشق، که گفت ما درد ابدی را اختیار کردیم و رحمت و لطف را نصیب دیگران کردیم. هر روز ده هزار درد پیاپی آن مهجور نوش می کند… زهی جوانمردی»(1) روزگار عجیبی است این روزها که استوانه حقوق بشر پس از سال ها به ایران آورده می شود، ولی فرزندان کورش ناپدید می شوند. خبر ناپدید شدن سه فعال سیاسی ملی شاید میان انبوهی از اخبار دردناک غیر طبیعی جلوه نکند و همین طور نیز هست. خون آن ها از خون هیچ کدام از سایر ایرانیان رنگین تر نیست، ولی آنان را سودایی دیگر در سر می بود. سودایی از آن دست که مکافاتش را باید «امروز بینی و فردا بینی و پس فردا…»(2) حجت کلاشی جوانی بود که از دامنه های سبلان برای خدمت به ملت اش با عشقی سرشار از اشراق به تهران آمد تا بتواند در قلب تپینده ایران و شاهراه حادثه ها، سرنوشت غمگین کشور تنهایش را «نظاره» کند. ولی عشقی دیگرگونه از دست که می گفت:«گر از تركستان تا بلاد روم خسی در پای كسی فرو برود، منم كه رنج میكشم»(3) و رنج بسیاری کس از هم وطنانش را چون صلیبی باژگونه تنها به دوش می گرفت و دردشان را به سینه می کشید. در راه جُلجُتا و سنگ لاخین ایران، بدون آن که به دنبال نامی باشد و شهرتی، تنها در سکوت خود بسیار کارها کرد هم از دست که در گفتار ناید. ماه های بسیار از جوانی اش را در خطه ای محروم از کشورش گذراند تا به زعم حریفانش دمی، طعم تلخ تبعید را بچشد. اما زهی خیال خام! که شکوه ای نکرد و آخی نگفت چه، می پنداشت: «اگر هشت بهشت را در کلبه ی ما گشایند و ولایت هر دو سرای به اقطاع به ما دهند، هنوز بدان یک آه که سحر گاه بر یاد شوق او از جان ما بر آید ندهیم. بلکه یک نفس که به درد او بر آریم با ملک هژده هزار عالم برابر کنیم»(4) و همان به اصطلاح تبعیدگاه را نیز یکسره از عطر مهر میهن لبریز کرد. باری! بسیار از او «نه» شنیدند، بارها آری خواستند ولی «نه» را تجربه کردند و تحقیر شدند. مکتب سیاسی اش را برابر با عشق به میهن و منش فردی اش را عشق به جهان دانست. اندیشه های بسیار در سر می پروراند و خود جوینده ی بلایش در راه عشق بود(5). در راه محبت به مردم، چه محنت ها که که نچشید ولی کسی ناامیدی اش را ندید و آهی از او نشنید. می توانست شاید با یک آری ِ به هنگام، بسیاری از غم ها را از خود به دور کند، اما نکرد و نمی کند. یقین بدانید که امروز وقار حجت بازجویش را نیز به تعظیم وا می دارد. یقین بدانید که حریفان، در ضمیر خود، خود را بسیار کوچک تر از این مرد بزرگ می پندارند. بمانید و این بار شما نظاره کنید که چه حماسه ای خلق خواهد کرد تا کوه را نیز سر به تعظیم آورد، بمانید و به بینید که چگونه حلاج وار جنبشی در زندان خلیفه به پا خواهد کرد، جنبشی از آن دست که: «و از یک یک اندام او آواز می آمد که: انا الحق… روز دیگر گفتند که این فتنه بیش از آن خواهد بود پس اعضای او بسوختند، از خاکستر آواز انا الحق می آمد…در ماندند و به دجله انداختند بر سر آب همان اناالحق می گفت… .» پي نوشت:
*عنوان سروده ای از علی میر فطروس
1- عین القضات همدانی
2- تذکره الاولیاء، عطار، حلاج
3- ابوالحسن خرقانی
4- عین القضات، تمهیدات
5- شبلی می گفت: «بار خدایا همه کس تو را از بهر لطف و راحت می جویند، من از بهر بلا می جویم. باش تا جذبه من الجذبات الحق با تو کیمیاگری بکند. آنگاه بدانی که بلا چه باشد…»
آرمانخواه را خدا و مسجد میهن است. …
پاينده ايران
شهريور1389
سپتامبر 15th, 2010
Next Posts
Previous Posts