با دستور ویژه دادستانی؛ ابوالفضل عابدینی به زندان تهران بازگردانده شد

سرور ابوالفضل عابدینی از اعضاي حزب پان ايرانيست ، روز پنج شنبه به طور ناگهانی از زندان اوین به زندان اهواز منتقل شده بود، روز جمعه و در پی دستور ویژه دادستان به تهران بازگردانده شد. وی هم اکنون در قرنطینه اوین نگهداری می شود و از وضعیت وی خبری در دست نیست…. تارنماي کلمه در اين باره گزارش زير را منتشر نموده است.

ابوالفضل عابدینی خبرنگار و فعال کارگری دربند که روز پنج شنبه به طور ناگهانی از زندان اوین به زندان اهواز منتقل شده بود، روز جمعه و در پی دستور ویژه دادستان به تهران بازگردانده شد. وی هم اکنون در قرنطینه اوین نگهداری می شود و از وضعیت وی خبری در دست نیست.

به گزارش خبرنگار کلمه، صبح روز پنجشنبه وقتی ابوالفضل عابدینی به زندان اهواز منتقل شد، بازداشتگاه های نیروی انتظامی و حتی خود زندان اهواز بنا به دستور رئیس نیروی انتظامی  از پذیرش وی خودداری کردند.

روز جمعه ظهر دوباره با خواست مقامات ارشد قضایی و دستور مستقیم دادستانی ابوالفضل عابدینی به تهران بازگردانده و جمعه شب ساعت ۱۱٫۴۵ دقیقه وارد زندان اوین شده است.

بر اساس این گزارش تا روز گذشته هیچ اطلاعی از وی در دست نبوده اما بعد از ظهر دیروز اسم این زندانی سیاسی در حالی در بند قرنطینه زندان اوین ثبت شده که هنوز معلوم نیست قرار است وی به کجا منتقل شود.

پیش از این کلمه خبر داده بود که در تازه ترین دور فشارها بر روی زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین پس از اعلام شهادت مکتوب و حضوری درباره ی مشاهدات خود از بدن شکنجه شده ی ستار بهشتی، ابوالفضل عابدینی که در آستانه ی اولین مرخصی خود بود به زندان اهواز تبعید شد. وی در اعتراض به این مسئله اعلام کرده که دست به اعتصاب غذا خواهد زد. همچنین روز پنج شنبه دیگر زندانیان سیاسی این بند نیز در حمایت از وی از پذیرش غذا اجتناب کردند.

ابوالفضل عابدینی یکی از زندانیان سیاسی سبز حاضر در بند ۳۵۰ زندان که طی روزهای گذشته بعنوان شاهد مقابل بازپرس ویژه قتل ستار بهشتی حاضر شده و در مورد وضعیت و نامه ستار بهشتی شهادت داده بود، پنجشنبه بدون اطلاع قبلی به زندان اهواز تبعید شد.

همچنین روز گذشته ۴۱ زندانی سیاسی سبز محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین که پیش از این در شهادت نامه ای از علائم شکنجه در بدن ستار بهشتی گفته بودند، در نامه ای دیگر به انتقال ابوالفضل عابدینی، در پی شهادت حضوری وی در حضور بازپرس، از زندان اوین اعتراض کردند.

در بخشی از این نامه با بیان اینکه پس از قتل مظلومانه ستار بهشتی، بازپرس شهریاری از دادسرای جنایی تهران در روز سه شنبه ۲۳/۸/۹۱ برای تحقیق به زندان اوین آمد و از تعدادی از افراد بند ۳۵۰ در مورد آن مرحوم سوالاتی نمود، آمده بود: در زمان صحبت با بازپرس شهریاری، آقای عابدینی به ایشان گفته بود اطلاعاتی که می‌دهم باعث برخورد با من نشود و مشابه آنچه در کهریزک رخ داد، جای شاهد و مجرم را عوض نکنند که بازپرس یاد شده نیز در این زمینه به وی اطمینان داد بود. پيوند دايم به اين نوشته http://pan-iranist.net/?p=1981

پيوند اين خبردر تارنماي کلمه

Add comment  Tagged:  , , , , نوامبر 18, 2012

ابوالفضل عابدینی به دلیل شهادت درباره شکنجه شهید ستار بهشتی به زندان کارون اهواز تبعید شد

پاینده ایران

با کمال تاسف و ناراحتی با خبر شدیم ابوالفضل عابدینی به دلیل شهادت درباره شکنجه های شهید ستار بهشتی طی اقدامی عجیب امروز25 آبانماه 1391 از زندان اوین به زندان کارون اهواز فرستاده شد. ستار بهشتی پس از چند روز بازداشت توسط نیروهای امنیتی در حبس جان باخت. شوربختانه نیروهای امنیتی در برابر اقدام عابدینی با رویکردی غیرقانونی وی را به زندان کارون انتقال دادند. چندی پیش آقای محسنی اژه ای سخنگوی قوه قضاییه نیز طبق گزارش پزشکی قانونی وجود جای 5 کبودی بر بدن ستار بهشتی را تایید نمود. دستگاه قضایی ایران طی اعلامیه ای صریحا به پیگیری مساله قتل این جوان تاکید کرد اما به جای پیگیری عوامل شهادت این وبلاگ نویس میهن پرست تلاش در پاک کردن صورت مساله و برخود با کسانی دارند که از نزدیک شاهد وضعیت روحی و جسمی این فعال مدنی بودند و در برابر قاضی شهادت داده اند. مسوولین زندان پس از سه سال با مرخصی ابوالفضل عابدینی موافقت کرده بودند و او در این حال می توانست دم فرو بندد و از مشاهدات خود چیزی به میان نیاورد اما وظیفه شرعی و قانونی و انسانی خود را انجام داد که با خشم و غضب دستگاه قضایی روبرو شد. لازم به توضیح است که زندان کارون به دلیل وضع بسیار بد خود به عنوان تبعیدگاه زندانیان سیاسی شناخته شده است و افراد زیادی مانند ضیا نبوی به آنجا تبعید شده اند. به زودی دیدگاه رسمی حزب پان ایرانیست در پایگاه اینترنتی حزب که هم کنون در دست بازسازی می باشد،منتشر خواهد شد.

در همین باره

http://www.kaleme.com/1391/08/25/klm-120153/

bamdadkhabar.com/2012/11/19313/

www.rahsanews.com/archives/51113

https://hra-news.org/1389-01-27-05-27-21/14156-1.html

Add comment  Tagged:  , , , نوامبر 15, 2012

نقدی بر سخنرانی آقای یوسف عزیزی بنی طرف در پارلمان فرانسه – کريم موافق

آقایان، لطفا از جانب ما سخن نگویید!

عربها در ایران چه میخواهند؟

انتشار متن سخنرانی‌ آقای یوسف عزیزی بنی طرف در پارلمان فرانسه با عنوان “عرب‌ها در ایران چه میخواهند” و خواندن مطالب طرح شده به عنوان مطالبات “ملت عرب” ایران ، به عنوان یک شهروند عرب ایرانی‌ که از سواد خواندن و نوشتن بهره می‌برم بر آن داشت که نقدی بر آن نوشته و نکات مبهم، نا گفته و خلاف واقعی‌ که در آن متن موجود است و با  خواست بسیاری از هموطنان عربمان مغایر و متضاد است اشاره‌ای کرده و قضاوت را به خوانندگان وامیگذارم.

ایشان در ابتدا جمعیت اعراب را ۶ تا ۸ در صد جمعیت ایران اعلام مینمایند که این خلاف واقع است. با حساب ایشان جمعیت اعراب ایران بیش حدود ۵.۳ میلیون در برابر ۷۵ میلیون جمعیت کلّ ایران است، در صورتی‌ که کلّ جمعیت استان خوزستان کمی‌ بیش از ۴.۵ میلیون است( سر شماری سال ۱۳۹۰، منبع ویکیپدیا). سپس با پرشی به طول چند قرن از روی تاریخ خبر از تشکیل “کشور مستقل عربستان” از سوی ال مشعشع در قرن ۱۵ میلادی میدهد و به عنوان نویسنده و پژوهشگری که تاریخ اعراب ایران را به نیکی‌ میداند،  خود را نیازمند دادن هیچ گونه توضیحی به مخاطب خود در مورد وضیعت زندگی‌ نیاکان ما در سرزمینی که در آن ریشه ژرف و کهنی دارند نمی‌بیند و به نام قبلی‌ “آن سرزمین” که موطن اجداد ما بوده قبل از آن دولت مشعشع نیز اشاره‌ای هرچند گذرا نمیکند.

 کاش برای آگاهی‌ مخاطبان چگونگی‌ تشکیل “اولین دولت مستقل عربستان” را که با فریب و ریاکاری(ادعای مهدویت و سو استفاده از جنگ شیعه- سنی و ضعف دولت مرکزی که خود نیز درگیر نبردی ایدئولوژیک با امپراطوری عثمانی بود) شروع و با جنایت، خیانت و ستم به مدت ۸۰ سال ادامه یافت را تشریح و وضع زندگی‌ اجدادمان را در آن روزها برای نسل جوانی‌ که تشنه دانستن گذشته خود است به تصویر می‌کشید(منبع ویکیپدیا، مشعشعیان(

  سپس این پرانتز ۸۰ ساله به عنوان یک مبدأ تاریخی فرض و به کرات مورد استفاده می‌گیرد.

در ادامه با پرشی ۵۰۰ ساله بر فراز تاریخ میرسیم به سال ۱۹۲۵ میلادی که به گفته سخنران گرامی‌: رضا شاه “شیخ خزعل” آخرین حاکم عرب خوزستان را سرنگون کرد و از آن به عنوان “پایان حاکمیت سیاسی اعراب و سرآغاز ستم ملی‌ علیه مردم عرب” یاد می‌کند، ستمی که شامل: ستم نژادی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی‌ و زبانی‌ است.

از سخنران گرامی‌ انتظار میرفت پس از عبور شتابان از سرفصل حکومت اعراب بر خوزستان(مشعشعیان) که به گمان نگارنده عدم وجود برگی درخشان در آن است، از فصل پایانی این تاریخ که با سقوط شیخ خزعل به پایان رسید(با توجه به نزدیکی‌ تاریخی) به صورت گسترده تری سخن به میان می‌آمد. اما دریغ….

کاش جناب سخنران برای مخاطبان تشریح میکرد که “شیخ جابر خان نصرت الملک” پدر گرامی‌ شیخ خزعل که سر در آخور دربار قاجار داشت، در زمان فترت دولت مرکزی به دلیل شکست ایران از انگلیس در خرمشهر با پشت کردن به ولینعمت پیشین دلا به دلدار جدید سپرد و تحت الحمایه‌ی “دولت فخیمه” قرار گرفت.

کاش در شناساندن “شیخ خزعل” یا همان ” نصرت الملک”، “معز السلطنه”، “سردار اقدس، “سردار ارفع” که با خیانت، توطئه و برادر کشی‌ و تکیه به حمایت “دولت فخیمه” به تاج و تخت رسید و همزمان با تهران و لندن( برای حفظ قدرت و نه حقوق مردم عرب) نرد عشق میباخت، به نسل جوان عرب تلاش اندکی‌ مینمودید. شیخی که با سربریدن شیوخ عشایر و قبائل دیگر به حیات ننگین خود ادامه داد. کاش میزان دارائیهای این شیخ قهرمان را نیز بیان مینمود تا بتوان آن را با میزان دارایی‌های رضا “شاه” که متهم به مال اندوزی بود و شهروندان عادی عرب آن دوره مقایسه و میزان “خلقیت” او را سنجید.)  منبع ویکیپدیا، شیخ خزعل(

کاش سخنران گرامی‌ در کنار بر شمردن ستمهای فراوانی که بر “خلق عرب” روا داشته شده، از توسعه چشمگیر اقتصادی و رشد جامعه شهری استان و نرخ منفی‌ بیکاری که متاثر از کشف نفت و افزایش بهای آن در دهه ۷۰ میلادی بود، افزایش میزان سواد، آموزش اجباری زبان عربی‌ در دوره اول متوسطه و دوره کامل رشته ادبی‌، وجود کرسی زبان و ادبیات عرب در دانشکده حقوق دانشگاه جندی شاپور و مهمتر از همه اینها زندگی‌ مسالمت آمیز :عرب، بختیاری، لٔر، شوشتری، دزفولی، بهبهانی، عرب کمری، قنواتی و کردونی، بهبهانی و زیدونی، آسوری و ارمنی و کلیمی در کنار دیگر هموطنانی که بیشتر به دلایل اقتصادی به آنجا روی آورده اند  در زیر سقفی از مهربانی به نام خوزستان نیز نگاهی‌ گذرا میکردند. استانی که مردمش سفره مهر خود را به روی دیگر هموطنانشان فارغ از قومیت، زبان و مذهب گشوده اند و در یک قرن اخیر نان آور سفره ایران بوده اند و به آن افتخار میکنند.

در مورد شیعه مذهب بودن اعراب نیز لازم است تذکر دهم که جناب بنی طرف بخوبی آگاه است که بر اثر سیاست‌های حکومت اسلامی ، مذهب گریزی در طول ۳۳ سال گذشته شتاب هولناکی یافته که در خوزستان این امر به صورت “سنی گرایی” به عنوان سلاحی جهت مبارزه با ایدئولوژی حکومتی مورد استفاده قرار گرفته و با سو استفاده و سرمایه گذاری کشورهایی که درگیر این جنگ ایدئولوژیک به جمهوری اسلامی هستند شدت بیشتری یافته است و کارشناسان امنیتی جمهوری اسلامی علیرغم اشارهِ و اعلام نگرانی‌ برای مقابله با آن برنامه مشخص و رغبت جدی ندارد. به همین دلیل در حال حاضر تخمین میزان دقیق اعراب شیعه مذهب ایران بسیار سخت است.

ادامه سخن مربوط به آغاز “مبارزات آزادیبخش عربستان در ۱۹۵۸ ” با هدف “استقلال عربستان” است که در دهه ۷۰ با تغییر “استراتژی و تاکتیک” اهداف و شعارهای جنبش (با تأثیر از جنبش‌های چپگرا) موضوع استقلال خواهی‌ را به کنار نهاده و با خزیدن به زیر عبای “خمینی” خواهان “راه حل ملی‌ در چهارچوب ایران” برای حل مشکلات “خلق عرب” شدند

کاش سخنران ارجمند کمی‌ هم در مورد میزان دارائیهای “خاندان آل شبیر خاقانی” که از ملاکین سرشناس خرمشهر هستند و نقش “برجسته” ایشان در آن انقلاب “شکوهمند” و پاداش آن برجستگی و سرنوشت وی که روزی یار و ملازم “خمینی” در نجف و تامین کننده بخشی از هزینه‌های مالی‌ انقلاب و بازوی نظامی او در خوزستان بود برای جوانان نسل امروز و جویندگان حقیقت سخن میگفت

از مرگ تحقیر آمیز وی در حصر و تبعید در کوچه‌های تنگ و تاریک شهر “قم” و تشییع جنازه‌ای که فقط با حضور تعداد اندکی‌ از فرزندانش در قم انجام شد. در سکوت و فترت کامل “حامیان خلق” که در انتظار رهبر معنوی دیگر و فرصتی دیگر بوده و هستند

آیا شما نیز متوجه تشابهات عجیب این ۳ سرفصل تاریخ مبارزاتی خلقی را که بوی فرصت طلبی ناشی‌ از استشمام بوی کباب میدهد شده اید؟

اوج سخنان ایشان گلایه از فرهنگ و ادبیات نژادپرستانه‌ای دارد که ریشه در “تاریخ و جغرافیا”ی ایران دارد و هدف اول آن نیز “عربها” هستند که روزانه آماج حملات ایرانیان هستند.

جناب سخنران به خوبی‌ آگاهند که مخاطب اصلی‌ ادبیات تولیدی هنرمندان و نویسندگان ایرانی “اعراب حجاز” است و در پاسخ دیوانهای قطوری است که در وصف و تمجید “قادسیه و سرداران آن” و تحقیر “فرس المجوس” سروده شده و بهترین گواه آن را امروز در قالب نامگذاری خیابان‌های اصلی‌، میادین، شاهراهها، فرودگاه، کتابخانه، باشگاه‌های ورزشی، مراکز خرید، مراکز فرهنگی‌ و آموزشی، دانشگاهها در پایتخت و تمامی شهرهای “همه” کشورهای عربی‌ و اسلامی با آن نامها به منظور حفظ آن میراث  میتوان دید. نه هموطنان نجیب، شریف و دلیری که (بر خلاف برخی‌ که با اندیشه حفظ یا کسب قدرت یا هر دو، در بزنگاه‌های تاریخی منافع شخصی‌ را بر منافع ملی/قومی ترجیح داده و به دنبال بوی کباب روان گشته و در نهایت خود نیز کباب شدند )در گذرگاه تاریخ با اهدای بهترین فرزندان خود از خاک، مال و ناموس خود دفاع کردند و گواه آن گورستانهای خوزستان است که بهترین فرزندان آن سرزمین را در آغوش خود دارد.

 امیدوارم ایشان یک بار دیگر متن خواستهای ۱۲ ماده‌ای “خلق عرب” را که ایشان افتخار سخنگویی آن را داشتند مرور کنند و واژه‌ای به جز “نژادپرستی” در تعریف بند سوم و هشتم آن در حد فهم “عوام”ارائه کنند.

دلیل اصلی‌ ریزش در بدنه اصلی‌ “خلق عرب” ارائه این برنامه در کنار ظهور “نقابداران چفیه پوش” مسلحی بود که در قالب “لجان الشعبی” ظاهر شدند و باعث گریز طبقه متوسط تحصیلکرده و جوانان شد، موضوعی که در آن برهه برای کرسی نشینان بی‌ اهمیت بود و هیچگاه آن را درک نکردند.

ادبیات استفاده شده در تهیه و تنظیم آن متن ۱۲ ماده‌ای بی‌ اختیار مرا به یاد سخنان “فیلیپ خلیل” نویسنده و پژوهشگر عرب انداخت که سخنران در کتاب ” قبایل و عشایر عرب خوزستان” در صفحه ۱۵ آن را چنین بیان می‌کند: عرب در عین مساوات جویی‌ اشراف منش نیز هست. خویشتن را چنان میبیند که گویی اشرف خلایق است. قوم عرب به نظر او برجسته‌ترین و شایسته‌ترین اقوام جهان است.

شاید همین تعبیر برای ترجمه دیگر بندهای آن “خواستها” بخصوص بندهای ۴،۵ و ۱۰ آن کافی‌ باشد.

مقایسه این “وعده ها” که مورد تأیید رهبر معنوی “نمایندگان خلق” بود با “وعده ها”ی آزادی، برابری، دموکراسی و حقوق برابر که رهبر معنوی انقلاب ایران پیش از به دست گرفتن قدرت در پاریس و دیدن آنچه که تا به امروز بر ایران و ایرانی‌ میرود، میتوان به سادگی‌ فهمید نمایندگانی که با شعار نابرابری برای مردم استانی که با گوناگونی جمیتی خود “ایرانی‌ کوچک” را تصویر میکنند، چه آینده روشنی برای آنان تدارک می‌دیدند.

آن “درخواست نامه” را دوباره و چند باره بخوانید و ادبیات آنرا با ادبیات امروز خود بسنجید. حدود بیش از ۱/۳ جمعیت استان خوزستان را هموطنان غیر عربمان شامل لرها(اندیمشک تا شوش، دزفولی ها، شوشتری ها، بختیاری ها، بهبهانی ها، مسیحیان و کلیمیان هستند. بخشی از آنها هم شامل عرب کمری ها، قنواتی‌ها و کردونی‌ها هستند که اصالت خونی آنها هم مورد تأیید نیست تشکیل میدهند(. در کنار این ساکنین بومی، مهاجرین اقتصادی که چندین نسل است در استان زندگی‌ میکنند و فرزندان آنها(بدون دریافت سهمی از نفت) خود را بیشتر خوزستانی میدانند تا اصفهانی، یزدی یا کرد و خراسانی. از میان اعراب خوزستان هم که شما تریبون سخنگوییشان را در دست دارید، بسیارند که مانند شما فکر نمیکنند و میدانند که برای دستیابی به یک زندگی‌ آبرومندانه در آرامش، امنیت، حق شهروندی برابر و حق مشارکت در تمام عرصه‌های سیاسی، فرهنگی‌ و اجتماعی نیازی به اختراع دوباره چرخ ندارند. شما در حالی‌ به نمایندگی از جانب “خلق عرب” طرح فدرالیسم را مناسب‌ترین راه برای آیند ایران و خوزستان پیشنهاد می‌کنید که در جای جای نطق گرمتان حس شدید “نوستالژی حکومت شیخ خزعل” موج میزند و حدود و اختیارات آن را با اختیارت حکومت خودمختار کردستان عراق مقایسه نموده‌ا‌ید. اما هیچگونه توضیحی در مورد فساد گسترده دولتی مافیای حاکم در کردستان عراق که(علیرغم بهبود نسبی‌ وضع اقتصادی مردم) درست مثل برادران قاچاقچی خودمان همه شاهرگ‌های اقتصادی،سیاسی و نظامی آن منطقه را در قبضه گرفته و پترودولارهای فراوانی را در راه حفظ و گسترش قدرت و توسعه نفوذ خود منطقه با رویای برپایی “کردستان بزرگ” به پایتختی اربیل خرج میکنند. در کنار آن  ولخرجی‌های دیگر کشورهای عرب منطقه که از تحریکات و دخالت‌های تهران در آن کشورها به جان آمده و قصد مقابله به مثل دارند را به حساب دلسوزی و پشتیبانی از حقوق از دست رفته خلق عرب ایران نگذارید. دلار های اهدایی آنها به برخی‌ از این گروه‌ها ( که از اعلام آن نیز ابایی ندارند) نه از حبّ علی‌ که از بغض معاویه است.

 کاش سخنگوی ارجمند در تجلیل از مبارزان راه آزادی “خلق عرب” یادی هم از همرزم دربندشان آقای عبدالله المنصوری که در سال ۲۰۰۶ در تله ماموران امنیتی جمهوری اسلامی افتاد و به سوریه رفت و بلافاصله توسط ماموران سوری(بدون اینکه جرمی‌ مرتکب شده باشد) بازداشت و به ایران تحویل داده شد و اقدامات اعتراضی تشکیلاتشان به دولت جنایتکار سوریه که متهم اصلی‌ این اقدام خلاف عرف بین المللی بود میکردند. اما افسوس….

اعراب ایران برابری طلبند و نه برتری طلب  و تمامیت خواه

 من هم با شما هم عقیده‌ام که قبل از انقلاب اعراب ایران در استان خوزستان با قانونی نانوشته برای فعالیت سیاسی(مانند اکثریت مردم ایران) محدودیت داشتند که متاثر از فضای جنگ سرد و موقعیت حساس سوق الجیشی آن بود. رشد نخبگان عرب در پست‌ها و مناسب دولتی و نظامی (به همان دلیل یا بهانه) محدود و مشروط بود. اما در همان فضا امکان رشد و شکوفایی برابر در فضای آموزشی، علمی‌ و اقتصادی استان برای همه از جمله اعراب فراهم بود و دانش آموختگان و سرمایه داران فراوان هم نسل شما  بهترین شاهد این مدعایند.

آنچه امروز رنج و درد مردم خوزستان از جمله خویشان و نزدیکان عرب من را دوچندان می‌کند، فقر سیاه و عریانی است که تا مغز استخوان مردم را می‌ساید  و آنچه ادامه راه را برایشان ممکن میسازد عشق به  خوزستان علیرغم زخم‌های چرکین یادگار جنگش و آلودگی هوا و گرمای طاقت فرسایش به خاطر قلب‌های پاک و بیریای ساکنانش است که حتی فقر و فاقه را نیز با هم قسمت میکنند به امید اینکه فردا خانه‌شان را دوباره بسازند و نان سفره‌شان را با هموطنانشان به عدالت قسمت کنند.

خوزستانی ها به شهادت تاریخ ساکنان ثروتمندترین استان جهانند و با ثروت‌های خود قادر به تامین یک زندگی‌ آبرومند برای تمام ایرانند ، اما خود امروز در فقر مطلق تماشاگر غارت ثروت‌هایشان و زدن چوب حراج به دار و ندارشان هستند و همین پدیده زمینه ساز پیدایش و رشد گفتمانی به نام “خود مختاری”، “خودگردانی” و “جدایی‌ طلبی” میشود که فضای مناسب را برای بهره برداری دستگاه حاکمه برای سرکوب هر خواسته مشروع و کوچکی را نیز فراهم می‌کند و این دو جریان به صورت علت و معلول اکسیژن تنفسی و امکان ادامه حیات را برای هم فراهم میکنند.)ویکیپدیا، خوزستان (

آتش بیاران دیگر این معرکه نژادی مدعیان پاسداری از “نژاد آریایی” و “ایران اهورایی” هستند که خواسته یا ناخواسته و دانسته یا ندانسته آب در آن اسیاب میریزند. آسیابی که از بذر نفرت شرنگ جدایی‌ و مرگ میسازد و در کام همه ما میریزد.

جنس برخورد این منادیان حقوق پایمال شده “خلق عرب” با مشکلات و مسائل مردم محروم خوزستان از جنس برخورد رهبران جهان عرب با مساله “حقوق مردم فلسطین” است. از یک سؤ به بهانه لزوم بازگشت همه آوارگان فلسطینی به سرزمین آبا و اجدادیشان بیش از ۶ دهه است که از دادن حق شهروندی به آورگان فلسطینی در همه کشورهای عربی‌ و اسلامی(بدون استثنا) خودداری می‌ورزند و از سوی دیگر سرگرم مبادلات تجاری گسترده با دولت (به گفته خودشان) اشغالگر صهیونیستی و بزرگترین حامی‌ آن و پرچمدار “امپریالیسم و استعمار” یعنی آمریکای جهانخوار هستند و حمایت آنها از “حقوق پایمال شده” مردم فلسطین از صدور و امضای قطعنامه‌های بی‌ بود و خاصیت فراتر نمی‌رود. در تحریف تاریخ و پنهان کاری ید طولایی دارند و هنوز هم “هیچکدام” از این پرچمداران دفاع از حقوق فلسطینیان در مورد اشغال بخشی از سرزمینهای فلسطینی توسط کشور دوست و برادر “اردن” و لزوم بازپس دادن آن سرزمینها به صاحب اصلیشان یعنی فلسطینیان سخنی به میان نمی‌اورد، چرا که طرف حساب کشوری است عرب و مسلمان و پادشاهش نیز هنوز در حلقه دوستان.

عجیب اینکه نام بیشتر این حامیان حقوق فلسطینیان در میان حامیان “جنبش آزادی بخش خلق عرب” نیز به چشم می‌خورد و همین مساله بیشتر باعث نگرانی‌ است. شاید هم راز مگوی عدم اعتراض برادران مبارز عرب به دستگیری همرزمشان “عبدالله المنصوری” توسط ماموران بشار اسد و بسنده کردن به اعتراضات کلیشه‌ای به “تهران” و تقاضای محاکمه‌ای عادلانه برای وی را نیز در لا به لای همین خطوط بتوان یافت. شاید…….

جناب سخنگوی گرامی‌، تاریخ را دوباره بخوانید و برای عدم تکرار گذشته آن را چراغ راه آیند کنید.

در جعبه پاندورایی که سرگرم گشودنش هستید، اژدهایی هفت سر خفته است که به محض آزادی در اولین گام و برای پاک کردن رد پای خود یاوران سابق خود و مدعیان آینده را میبلعد و سپس پسمانده آنچه را که از دزد قبلی‌ باقی‌ مانده است و در بهترین سناریو همان خلق میماند و سرزمین سوخته‌ای به نام : “امارات متحده عربستان”.

 ولدت فی‌ اهواز و من اب عربی‌                                          کم فخور انا، عرب و ایرانی‌

 یک ایرانی‌ عرب دیگر اندیش

برگرفته از تارنماي ايران گلوبال

1 comment  Tagged:  , , , , اکتبر 18, 2012

کانال ماهواره اي تروريستهاي خلق عرب بزودي آغاز به کار مي کند

 

در این شرایط سخت و دشوار و اوضاع خطرناک ایران در منطقه و زمانه ای که هجوم بسیاری از راه گفتار و نوشتار به تمامیت سرزمینی ایران می شود، یک کانال ماهواره ای متعلق به تجزیه طلبان عرب به جمع کانال های ضد ایرانی پیوست.

این کانال جديد تلويزيوني «اهواز ما» ( Ahwazona tv) نام دارد که پخش آزمايشي خود را بر روي فرکانس 11595 ماهواره نايل ست که از ماهواره هاي پر بيننده نزد اعراب خوزستان می باشد، آغاز کرده است. هم اکنون تبليغات گرافيکي به همراه يک شعر عربي با نام اهواز ما از آن پخش می شود. در این طرح گرافیکی کامپیوتری فردی که پرچم کشور خیالی اهواز را در دست دارد همراه افرادی با پرچم های کشورهای عربی مانند عربستان، کویت، تونس، عراق و فلسطین نشان داده مي شود و تلاش براي القاي وجود کشوري عربي به نام الاحواز دارد که در اشغال ايران است. لوگوی ان همانطور که در عکس مشخص است  نام احوازنا است که فردی با پرچم تک ستاره خلق عرب حرف الف را تشکیل می هد و در کنار ان نقشه کشور خیالی اهواز (شامل استانهاي خوزستان و بوشهر و فارس) قرار دارد!

با توجه به لوگوی فوق و اینکه تارنمای اینترنتی «اهوازنا» متعلق به «جنبش عربي آزاديبخش اهواز» با نام عربي «حركة النضال العربي لتحرير الأحواز» است، احتمالا اين کانال ماهواره ای نیز متعلق به این گروه است. اين جنبش به شدت راديکال و معتقد به مبارزه مسلحانه است. بنيانگذار اين گروه نژادپرست مسلح، شخصي به نام «محي الدين آل ناصر» است. اين گروه علنا اعتقاد به مبارزه مسلحانه با [به گفته خودشان] اشغالگران فارس دارند و بمب گذاري هاي سال هاي 84 و 85  این گروه تروریستی هنوز در يادها مانده است. يکي از معروف ترين اقدامات اين گروه بمب گذاري در فرمانداري اهواز واقع در امانيه و فيلم برداري و انتشار آن در اينترنت است. (اینجا) گروه حرکت النضال جديدا در عنوان تارنماي خود به جاي «جنبش عربي» واژه «جنبش ملي» را جايگزين کرده است.

برای آگاهی و شناخت بیشتر این گروه و دیگر گروه های تجزیه طلب عرب در خوزستان نوشته (حقایقی درباره نا آرامیهای خوزستان و گروه های جدایی خواه عرب) را بخوانید.

18 comments  Tagged:  , , , , اکتبر 3, 2012

حضوريک تجزيه طلب خلق عرب با عنوان «فعال حقوق بشر» در بي بي سي فارسي…!

در پي صدور حکم تبعيد و اعدام براي 7 نفر از عرب ها در خوزستان، روز گذشته ششم مهرماه 1391 يکي از افراد خلق عرب با حضور در استودیو بی بی سی پارسی به مانند دیگر اعضا و هواران این تفکر به دروغ پراکنی پرداخت.

کريم دهيمي که از افراد شناخته شده وابسته به جريان تجزيه طلب موسوم به خلق عرب مي باشد  که با کمال تعجب به عنوان فعال حقوق بشر از سوی بی بی سی معرفی شد. او با حضور در برنامه خبري شبانگاهي بي بي سي، همان اتهام قديمي و نخ نماي مصادره زمین های کشاورزی خوستان برای طرح هاي اقتصادي،واگذاري زمين هاي اعراب به بسیج وسپاه و تغییر بافت جمعیتی منطقه را پیش کشید. اين فرد شناخته شده و ضد ايراني دليل اصلي بازداشت اين افراد را در سه سال پيش، مقاومت و اعتراض به مصادره زمين هاي کشاورزي در شهر شادگان يا به گفته خودش فلاحيه عنوان کرد و با تاکيد براين که دو نفر از بازداشتي ها شاعر هستند و فعالیت های فرهنگی انجام مي دهند تلاش در القاي اين داشت که اين افراد فعال فرهنگي هستند. البته سهوا در ميان سخنان خود اشاره اي به ارتباط با برخي گروه هاي خارج از کشور هم داشت!

دادگاه انقلاب اهواز اين هفت نفراز اعراب خوزستاني را که 26 تا 32 ساله هستند و سه سال پيش دستگير شدند به محاربه و فساد فی الارض متهم کرده است.

جدا از دروغ گويي هاي اين فرد و عدم اشاره به دليل اصلي بازداشت و صدور احکام اعدام، اطلاق عنوان دهان پرکن فعال حقوق بشر به اين عنصر ضد ايراني از سوي بي بي سي مورد توجه است. مدت مديدي است سياست هاي ضد ايراني بي بي سي براي همه ايرانيان آشکار گرديده است و اين تريبون جايگاه سخن پراکني اين عناصر شناخته شده است.

 پيوند دايمي اين نوشته http://pan-iranist.net/?p=1955

5 comments  Tagged:  , , , سپتامبر 28, 2012

اميد دهدارزاده، فعال پان ايرانيست توسط تجزيه طلبان عرب به ضرب چاقو مجروح شد

اميد دهدارزاده، فعال پان ايرانيست توسط تجزيه طلبان عرب به ضرب چاقو مجروح شد بر اساس خبرهاي رسيده، سرور اميد دهدارزاده از اعضاي حزب پان ايرانيست در خوزستان روز گذشته 5 شنبه 30 شهريور1391 در خيابان نبي (بين سي متري و 24 متري) اهواز مورد هجوم چند تن از عناصر وابسته به جريان جدايي طلب عرب در خوزستان قرار گرفت و به شدت زخمي گرديد. وي که در برابر اين افراد تروريست با دست خالي به دفاع از خود پرداخت از ناحيه ران پا مورد اصابت چاقو و قمه قرار گرفت که به پارگي عميق و خونريزي شديد منجر شد. توسط مردم محل به بيمارستان امام خميني منتقل شد و در نهايت با 40 بخيه به منزل بازگشت. سرور دهدارزاده که خود از اعراب پان ايرانيست مي باشند، چند هفته پيش از طريق پيامک تلفني تهديد جاني شده بود و چند روز پيش تعدادي از مزدوران خشونت طلب و تروريست خلق عرب به منزل وي حمله کرده و به شليک تير هوايي  و ايجاد رعب و وحشت براي زن و فرزند و خانواده وي پرداختند. متاسفانه اقدامات اشتباه دستگاه امنيتي خوزستان در احضار و بازداشت و زندان نيروهاي پان ايرانيست طي ساليان گذشته، اجازه بهره برداري عناصر پان عربيست از فضاي بوجود آمده را داده و باعث اقدامات بيشرنامه اين گروه هاي خشن و تروريست عليه نيروهاي ملي و وطن پرست گرديده است. پاينده ايران

پيوند هميشگي http://pan-iranist.net/?p=1948

5 comments  Tagged:  , , , سپتامبر 21, 2012

باورها نه؛ آدمی محترم است

مهندس پرویز ظفری مسئول تشکیلات اروپایی و یکی از ۵ معاون رهبر حزب پان ایرانیست و آخرین نماینده مردم نهاوند در مجلس شورای ملی بودند. سرور ظفری در یکی از درگیریهای پان ایرانیست ها با نیروهای کمونیست ایرانی در آلمان یک چشم خود را از دست داد. کنگره ششم حزب پان ایرانیست که به دلیل هجوم نیروهای امنیتی حکومت و جلوگیری آنان به طور فوق العاده در اردی بهشت ماه ۱۳۵۰ برگزار گردید به پاس کوشش های ایشان” کنگره ظفری” نام گذاری گردید. یادداشتی به قلم ایشان را می خوانیم.

خرد را و جان را که یارد ستود// وگر من ستایم که یارد شنود ( فردوسی )

ما در سخت ترین وپر امید ترین دوران جنگ هزار ساله ی زندگی فرهنگی خود هستیم . امیدوارم که فتح الفتوح فرهنگی ایرانیان را در روزهائی نه چندان دور جشن بگیریم .
باید از سر چشمه های حیات فرهنگی خود بیا غازیم . به یاری همه ی دانش های این روزگار به باز بینی گذشته ی دور ودراز وپر فرود و فراز خود باشیم . بختمان بلند است . دور از چنگال خونریز مردمکشان میتوانیم صدایمان را چنان بلند سر دهیم که همه ی جهان هستی آنرا بشنود وبرای همیشه ی روزگار به گونه ی سنگ نبشته ای جاویدان آنرا ثبت کند . شبکه ی رایانه ای را میگویم . ارزش ها را از نو بسنجیم .پنیکو بد را معنا کنیم . کشمکش ما از اینجا آغاز میشود .
من میگویم جان نیکوست و خرد نیکوست . اگر دنبال مقدسات می گردیم باید جان و خرد را در یابیم . این جوشش زلال سر چشمه ی فرهنگ ما پس از گذشت هزاره ها همچنان پاکیزه و زلال است . اما باورها ؟ آنها را چگونه ببینیم ؟ : باورها سنجیدنی اند . از راه خرد که کار برد دانش در پیشرفت جان و هستی اش معنا میکنم باید سنجیده شوند .
باورها محترم نیستند . آنچه محترم است جان انسان هاست ، انسانهایند ، آنها که هر زمان در پرتو دانش ها و کاربرد آنها در پاسداری از جان باورها را بی ترس وباک از راه خرد عیار میزنند و سره از ناسره جدا می کنند و هر روز به باوری تازه ، دانشی تر ، پاکیزه تر ، درخشان تر و سودبخش تر میرسند . این عیار زدن باورها تا بی کران زمان ودر همه ی هنگام ها و هنگامه ها دنبال میشود ، بی ایست و بی خستگی . ابزار این سنجش از این دست به آن دست واز این نسل به آن نسل همواره وهمیشه جاریست . هزار سال است که دست های ما را از دست زدن به این کار باز داشته اند .
هزار و اندی سال پیش پس از شکسته شدن شمشیرها وبه خاک افتادن دلیرانی چون ابومسلم ، یعقوب ، بابک ، مازیار و …. دوران بیداری و روشنگری ایران آغاز شد وپهلوانان اندیشه و فرهنگ به جای نیزه های پولادین نیزه قلم بر گرفتند و پای در پهنه ی پیکار رهائی بخش نهادند .
رازی ، پور سینا و فردوسی بزگ اختران فروزان این دوران زرین فرهنگ مایند . به نیروی اندیشه ی آنان ایرانی دوباره جان گرفت . گر چه این بزرگمردان در زیر فشار آدمکشان بیابان های آسیای میانه که به خدمت خلیفه های بغداد در آمده بودند در نداری ، در به دری و بی کسی جان سپردند ، ولی میراث آنان بر جاست .
ما امروز پس از سده هائی که سر به هزاره می کشد از زیر تیغ خونریز پاسداران دین وشریعت سر رافراخته ایم تا جنبش روشنگری سرکوفته ی هزاره ی پیش را در جهانی که بر موج الکترونیک سوار است به پیروزی برسانیم .
پیروزی در این راه ، برتری وغلبه همه انسانی ملت ما خواهد بود ، روزی که نشیب دراز پایان یابد وراه ما به فرازی تازه گشوده شود . راه به سوی این نبرد غرور آفرین باز است . پهنه ی این نبرد گوی زمین و پیکارگرانش هر ایرانی دل آگاه وآرزومند رهائی از طلسم هزاره ای آکنده از زور ، فشار ، بریده زبانی ، سرکوب و مردمکشی است .
از بخت خود سپاسگزار باشیم که در دوره ی دگرگونی های بنیادی زنده ایمو امید راندن اهریمن از دل و جان ، اندیشه وروان و ایرانمان در ما نیروئی شگرف آفریده است

Add comment سپتامبر 20, 2012

پیام تسلیت سازمان جوانان حزب پان ایرانیست به مناسبت درگذشت استاد محمدجان شکوری بخارایی

پاینده ایران

بامداد یکشنبه ۲۶ شهریور ماه ۱۳۹۱ استاد محمد جان شکوری بخارایی، یکی از بزرگان و پیشگامان فرهنگ و ادب پارسی در تاجیکستان، در سن ۸۷ سالگی در بیمارستان ابن سینا شهر دوشنبه جهان خاکی را بدرود گفت.

استاد شکوری بخارایی از اعضای فرهنگستان علوم تاجیکستان و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادبیات پارسی و یکی از برجسته ترین شخصیت های علمی، فرهنگی  و ادبی در آسیای میانه بود.

از استاد شکوری حدود ۴۷ کتاب و بیش از ۵۰۰  مقاله در زمینه های گوناگون ازجمله زبان و ادبیات فارسی، تاریخ و فرهنگ و تمدن فراررود و جامعه شناسی بر جای مانده است که از میان این آثار ارزشمند می توان به کتابهایی چون تذکراشعار و مساله شعر نو، از معارف پروری تا چنگیز پرستی، واژه گزینی در تاجیکستان، سیر ادبی صدرالدین عینی، همبستگی فرهنگی و فرهنگ دو جلدی فارسی – تاجیکی اشاره نمود.

محمد جان شکوری در سال ۱۳۰۴ در بخارای شریف و در خانواده ای شعر دوست و ادیب به دنیا آمد. سالهای کودکی و نوجوانی او مصادف بود با تعرض دوباره روسیه به به این مناطق ایرانی همراه با بلوای بلشویک های پان ترکیست که کمر فرهنگ ایرانی در آن مناطق را شکست و منجر به تبعید و مهاجرت گسترده مردمان امارت بخارا به دوشنبه گردید. در آن روزگار بیشتر مکتب های شهر دوشنبه به زبان روسی بود و مردم فارسی زبان مجبور بودند که فرزندانشان را برای گذران آینده زندگی در این مکاتب بگذارند.

در دوران اتحاد جماهیر شوروی، استاد شکوری همگام با دیگر دانشوران جوان تاجیک از جمله جلال اکرامی، ساتم الغ زاده، کمال عینی، محمد عاصمی، استاد سیف الدین و لایق شیر علی به جنبشی پیوستند که کسانی چون صدر الدینی آغاز کرده بودند و هدف این چنبش پاسداری از فرهنگ فارسی زبانان و ایرانی تباران آسیای میانه بود.

این وارثان فرهنگ بخارای شریف در شهر دوشنبه، یا به گفته خودشان جزیره فارسی زبانان در دریای ترک زبانان، تلاش داشتند تا با تاکید بر نقش تاجیکان به عنوان پدید آورندگان و پیشگامان زبان فارسی دری، این زبان فاخر را جایگزین زبانی کنند که از سوی حکومت شوراها برای قطع پیوند تاجیکان با گذشته تبلیغ می شد.

ارزش واقعی این تلاش ها زمانی آشکار می شود که در نظر بگیریم در آن سال ها عواملی چون تغییر الفبای فارسی به لاتین و سپس روسی، تعقیب و آزار روشنفکران در دوران استالینی، از بین رفتن ادیبان و معلمان زبان فارسی در جنگ جهانی دوم، تسلط زبان دولتی روسی و گسسته شدن رابطه تاجیکستان با کشورهای فارسی زبان ، عرصه را بر فرهنگ ایرانی و زبان فارسی تنگ کرده بود.

پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، استاد شکوری به همراه دیگر همفکران نقش مهمی در پایه گذاری  فرهنگ نوین تاجیکستان ایفا نمودند که نتیجه این تلاش ها در سال ۱۹۸۹ منجر به رسمی و دولتی شدن زبان فارسی در تاجیکستان گردید.

استاد شکوری پس از فروپاشی شوروی بیشتر به پژوهش های تاریخی پرداخت و در مجموعه مقالات “خراسان است اینجا” که در سال ۱۹۹۶ منتشر شد، جایگاه تاریخی تاجیکان و پیوند آنان با زبان فارسی و فرهنگ ایرانی را طرح و از آن به شدت پشتیبانی کرد که با استقبال روشنفکران تاجیک مواجه شد.

همکاری دانشمندانی چون استاد شکوری با ادیبان درون مرز  ایران می توانست نمادی برای شروع ساختار یک فرهنگستان مشترک بین کشورهای فارسی زبان باشد که متاسفانه مورد غفلت قرار گرفت و امید است با نشر آثار دانشمندانی چون استاد شکوری در داخل کشور، تا حدی جبران گردد.

سازمان جوانان حزب پان ایرانیست ضمن ابراز تاسف از فقدان این دانشمند بزرگ ایران زمین، ضایعه در گذشت ایشان را به همه فارسی زبانان و ایرانیان سراسر جهان به ویژه هم تباران تاجیک در تاجیکستان، ازبکستان و افغانستان دل آرامی و تسلیت می گوید.

روانش شاد

پاینده ایران

سازمان جوانان حزب پان ایرانیست

۲۶ شهریورماه ۱۳۹۱

Add comment سپتامبر 19, 2012

واکنش سرور حجت کلاشی پیرامون حمله مسلحانه تجزیه طلب ها به منزل سرور دهدارزاده

روشن است که عده ای می خواهند مسیر رابه خشونت بیالایند تا ندای ما و صدای ما شنیده نشود؛ می بایست با بزرگی و نجابت مقاومت کرد. می بایست ایستاد.

پان ایرانیست خوزستان : سرور حجت کلاشی ، مسئول سازمان جوانان  حزب پان ایرانیست در یادداشتی به حمله نیروهای تجزیه طلب به منزل سرور امید دهدارزاده واکنش نشان داد. وی در این یادداشت صفوف پان ایرانیست ها را به مقاومت و عزم راسخ برای ایستادگی در برابر “مرگ اندیشان” دعوت کرده است. متن کامل یادداشت ایشان در ادامه می آید.

 

 

به نام خداوند جان و خرد

حمله مسلحانه ی عده ای فریب خورده به خانه ی سرور امید دهدار زاده را شنیدم. بی تردید وظیفه ی ما در این  شرایط  و در هر شرایطی وخیم تر از این، مقاومت است. میدان به بدخواهان ملت نخواهیم داد. این ایام برهه ی حساسی در مبارزات ما می باشد. با علم به رسالت و وظایفمان در پیشگاه ملت و با آگاهی از نقش تاریخی که باید ایفا شود و با  شناخت دقیق گذرگاه  باریک عافیت ملی به استقبال این ایام دوران ساز رفته ایم و با اراده ای تاریخی و ایمان سرشار از ایثار و مقاومت ادامه خواهیم داد.

روایت تاریخی کوششهایی که از بستر پان ایرانیست  برمی خیزد تاریخ شکوه ملی خواهد بود که فرزندان بی ادعای میهن آن را به هست می آورند، از نفس تاریخی این مبارزه است که نوبهار زندگی آور که شکوفایی و سرزندگی نوبارش باشد به سرزمین مقدسمان روی خواهد آورد.

نفستان گرم و پرچمتان افراشته باد.

درود بر شما کوشندگان این راه خطیر وعزت ملی.

اهمیت این زمان و این جایگاه را به خانواده و فرزندان و اقوام خود  بیان کنید. بگذارید ذهنها از خمودگی بیرون آیند. رسالت ها را گوشزد کنید و منطق رفتارها را شرح دهید. ما می بایست به نام مادر میهن، مهر به سرزمینمان بیاوریم، آن مهر زندگی آور را. باید بر آن قانون مرگ همان قانونی که در ظلمت شب مسیر را بسوی نابودی و هر آنچه از آن برخیزد ترسیم می کند غلبه کنیم. اما طبیعیست که با مسایل و مشکلات مواجه می شویم. روشن است که عده ای می خواهند مسیر رابه خشونت بیالایند تا ندای ما و صدای ما شنیده نشود؛ می بایست با بزرگی و نجابت مقاومت کرد. می بایست ایستاد.

مرگ اندیشان باید بدانند که محال است میهن به حال خود رها کنیم و میدان به آنها سپاریم. این قبیل از حوادث علی رغم همه ی آثار بدی که دارد روحیه ی مبارزاتی ما را تقویت خواهد کرد. ما با ایمان به راه خود و علم به وظایف میهنی مان برای کوشیدن در راه زندگی و غلبه بر مرگ آیینی، آماده ی شهادتیم.

یک مبارز در این برهه  باید ” سرود زندگی” بر لب، این آمادگی را داشته باشد. بدخواهان ایران تاریخچه ی حزب پان ایرانیست را بخوانند. ما از انجمن شروع کردیم و پیمان مان، آن پیمان مقدس میهن پرستی از خون علیرضا رییس جوهر گرفت. در تمام این سالهای سخت این آمادگی برای شهادت بود که همه چیز را به دیده گرفتیم و عقب ننشستیم.

اما اگرحکومت نمی تواند امنیت شهروندان، این حداقل وظیفه ی خود را تامین کند اعلام کند تا  ملت تکلیف خود رابداند. چه کسی اجازه داده است که تعدادی افراد مساله دار و شرور در شهر مسلح باشند؟ پلیس امنیت  فقط حمله ی مسلحانه به جلسات پان ایرانیست ها را آموخته است؟ چگونه این عده به خود جرات داده اند یک فعال ایرانگرا را در خانه ی خود و در میهن خود مورد تهدید قرار دهند. یعنی قرار است در ایران هم از ایران نگوییم؟ می خواهند رعب و وحشت ایجاد کنند تا کسی سراغ ایرانگرایی نرود و گویا مستظهر به حمایتهایی هستند که چنین گستاخانه عمل می کنند. البته که مستظهرند  والا اصلا چنین اتفاقی نمی افتاد.

همگان باید بدانند و که اگر ریشه ی مساله را بکاوند به نکاتی تلخ، به اژدهایی با نفسی مسموم خواهند رسید که این آتش ویرانگر را حمایت می کند. اژدهایی که در ضدیت و دشمنی با ایران، در ادارات و وزارت خانه ها و دستگاهها ی امنیتی لانه کرده است و هزار سر دارد. باید پرسید چگونه است که یک مجموعه ی امنیتی امید دهدارزاده ی پان ایرانیست را در حالی که چندروز پیش تر از آن به اتهام پان ایرانیست بازداشت و محاکمه شده بود را دوباره به اتهام ارتباط با خلق عرب بازداشت می کند و سپس بازجو در زندان با فاش کردن ماهیت پان ایرانیستی امید به بازداشت شده های خلق عرب وانمود که نه بلکه صراحتا می گوید که امید عامل گرفتاری آنهاست! تا امید وخانواده ی او را با کینه ی خانواده و طایفه ی این افراد، گرفتار و مجازات کند!

اما این مساله و این نوع عمل از کجا نشات گرفته است؟ همگان باید به این مطلب توجه کنند که چندی پیش عده ای به همراه نهادهای امنیتی منطقه و رسانه ها از جمله العربیه درصدد کلید زدن پروژه ی شهید سازی در خوزستان بودند که با افشاگری پان ایرانیست ها ناکام ماندند. آنها پنداشته اند که سرور امید دهدارزاده عامل این اتفاق بوده است و دست به اقدام تلافی جویانه زده اند.

اذهان هوشیار این مسایل را در خواهند یافت. عواقب و مسولیت هر حادثه ای با مقامات مسول است . به عهده ی تمام ایرانخواهان و مبارزات پان ایرانیست است که در برابر همه ی بلاها و آزارها راهی خوب و هموار به روی مردم ایران بگشایند و روحیه ای مبارزاتی که در خور نام ملت ایران باشد از خود نشان دهند. ما فداییان ملتیم و از این مسایل ترسی به خود راه نخواهیم داد. راه ملت ایران، از مسیر این ایستادگی ها و شجاعت ها می گذرد.

پاینده ایران

 یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۱

Add comment  Tagged:  , , , , سپتامبر 17, 2012

یورش تجزیه طلب های مسلح به منزل سرور امید دهدارزاده

امید دهدارزاده، پان ایرانیست عرب زبان خوزستانی و خانواده اش شامگاه شنبه  ۱۳۹۱٫۶٫۲۵ مورد تهدید مسلحانه قرار گرفتند.

طبق گزارش تارنمای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست، شامگاه گذشته تعدادی افراد مشکوک و نزدیک به جریان تجزیه طلب موسوم به خلق عرب با تجمع در محل زندگی امید دهدارزاده با شلیک تیر هوایی خانواده امید دهدارزاده را مورد تهدید قرار دادند.

این افراد ضمن تجمع پشت درب منزل و تهدید کلامی امید دهدارزاده و خانواده اش،  با شلیک تیر هوایی از اسلحه کلاشینکف باعث ایجاد رعب و وحشت در محل شدند و پس از مدتی با نزدیک شدن خودروی نیروی انتظامی از محل  گریختند.

دهدارزاده یکی از فعالان حزب پان ایرانیست در اهواز است که تلاش های فراوانی در جهت آگاه کردن ایرانیان عرب زبان منطقه نسبت به نیت جریان تجزیه  طلب خلق عرب داشته است .

این فعال سیاسی پس از بازداشت اخیرش توسط اطلاعات سپاه اهواز در تاریخ ۲۰ مردادماه سال جاری،  به اتهام ارتباط با تجزیه طلبان ۱۰ روز در بازداشت به سر برد و پس از آزادی چندین بار طی دریافت پیامک و تماس تلفنی از سمت جریان تجزیه طلب خلق عرب مورد تهدید قرار گرفت.

این فعال ملی همچنین در چند ماه گذشته سه بار توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده بود و چند هفته پیش توسط دادگاه انقلاب اهواز به ۷۵ ضربه شلاق، ۶ ماه حبس تعلیقی و ده میلیون ریال جزای نقدی محکوم شد که این حکم در مرحله تجدید نظر هم مورد تایید قرار گرفت.

10 comments سپتامبر 16, 2012

تولد ققنوس از پس بامداد خونین

به قلم سرور فرهاد باغبانی ، به مناسب سالروز بنیاد مکتب پان ایرانیسم ، منتشر شده در ویژه نامه سازمان جوانان حزب پان ایرانیست به مناسبت این روز

 ازپس آن بامداد خونین درسوم شهریورماه ۱۳۲۰ که بیگانگان یعنی دول متفق روس ،انگلیس و آمریکا برخلاف همه قواعد و قوانین بین المللی میهن عزیز ما را اشغال کردند چه بسا زنگ خطروبیداری عظیمی درمیان وطن پرستان ایرانی هویدا شد که مسیر تاریخ را ورق می زد.سوم شهریورهمزمان که نشان دهنده شکست وخیانت بزرگ ونابخشودنی به میهن بود،آغازگرنهضت وجنبش بزرگی است که دربرابراین یورش ناجوانمردانه وخفت بارازخود واکنش متهورانه نشان داد.

درسوم شهریورکه چه بسا بزرگترین خیانت در تاریخ معاصرازسوی سیاست پیشگان خائن وامرای ارتش وطن فروش صورت پذیرفت،برای اولین بار میهن مابدون مقاومتی چشمگیرتسلیم و اشغال بیگانه گردید.بی گمان دراین میان خیانتی که درسوم شهریوربه سرزمین ما شد برابری می کند به آن شب تیره و تاری که نادرشاه افشار درچادرخویش به ضرب کینه مقتول شد ویا هم سان کودتایی است که درقلعه شوشی تفلیس برعلیه آقا محمد خان آخرین سرداربزرگ ایران زمین صورت گرفت.درآن شب آغشته به ننگ وخیانت آن هنگام که خنجر آن ناجوانمرد صادق نهاوندی ودوخائن دیگر پهلوی سردار بزرگ ایران زمین را می درید،آقا محمد خان گویی آینده شوم و تار ایران زمین را به چشم بصیرت می دید، خطاب به کودتاگران گفت:
شماآقا محمد خان را نکشتید بلکه ایران را کشتید.چه سخن عمیق و دوراندیشانه وازسرمهرعجین شده به عشقی پایان ناپذیر به میهن!. بله سوم شهریور ۱۳۲۰ نیز برای ملت ایران اتفاق نامیمونی بود ازاین دست.ولی چنانچه بپذیرم ازپس هرتزی،آنتی تزی است که سنتز خود را می آفریند. هرچه تضاد خود را می آفریند.دربرابراین یورش سهمگین وهجوم ناجوانمردانه دفاعی شکست ناپذیر؛عمیق ومبتنی بر آموزهای ریشه درباورهایی نیاخاکی این سرزمین شکل گرفت.
چندی ازسوم شهریور نگذشته بود که نهضت مقابله با این یورش بزرگ از کالبد ونهاد وجدان بیدارجامعه ایرانی نمایان گشت.
درهمین شهریورماه عده ای از نوجوانان در محل پل چوبی تهران سر کوچه آسیاب بادی (نزدیک به میدان فوزیه یا امام حسین فعلی) با توجه به خدشه ای که به غرور ملی آن ها وارد آمده بود با همان حس کودکانه خود به مقابله با تانک ها و سربازانی روس برآمدند و با سنگ و آجر وچوب به بیگانه حمله ور شدند. این نوجوانان عبارت بودند از : محسن پزشکپور ـ محمد رضا عاملی تهرانی ـ ابوالقاسم پور هاشمی ـ پرویز صفیاری ـ فرید سیاح سپانلو ـ مهدی بهره مند و چند تن دیگر که نام نشانی از آنان در دست نداریم .
 جرقه ای که آغاز گر نهضت بزرگ پان ایرانیسم درایران شد. ولی بی گمان این اقدام آن ها ریشه درگذشته داشت. چنانچه سرور مهندس کرمانی در جستارهایی پیرامون شکل گیری نهضت پان ایرانیسم می نویسد: درنخستین یک شنبه آبان ماه ۱۳۱۶ خورشیدی ، در کلاس درس چهارم دبستان امیر معزی تهران  چهار دانش آموز که در کلاس به ایران دوست بودن یکدیگر پی برده بودند ، گردهم آمده و با خون  خویش متنی را امضاء نمودند که همواره در راه ایران تلاش کنند . این چهار نفر عبارت بودند از : محسن پزشکپور ، محمدرضا عاملی تهرانی ، ابوالقاسم  پورهاشمی و مهدی بهره مند.
بعدها این نهضت وجنبش درعناوین مختلف متجلی گشت (بانامهای انجمن ایران دوستان،نهضت محصلین ونهضت رستاخیز ایران) اکنون نهضت پس از کسب تجربه های فراوان در مبارزه که شرح آن در این مجال نمی گنجد وپس از شهادت علی رضا رییس در ۱۵ شهریور ماه ۱۳۲۶ نام راستین  وجلوه تشکیلاتی خود به نام پان ایرانیسم را برگزید.گفتنی است  نوشته ای سراسرمیهنی و آغشته به پیمان خون و باور به خاک به نام فرمان رییس ازسوی سرور محسن پزشک پور تهیه شد که همچون سوگند نامه ومیثاقی بود که از سوی این جوانان میهن پرست برای پاسداری از ارزش های ملی و نیاخاکی تهیه شده بود.متن این فرمان که آغشته به امضا خون این جوانان میهن پرست وبرومند بودسندی ازاحیای دوباره ناسیونالیزم ایرانی است که توسط محسن پزشک پورنوشته شد:
«ما بنیان گذاران انجمن ، که نخستین پایه ی ایران پرستی را به روی شانه های خود برپا کردیم ، امروز در این ساعت به خاطر آن که انجمن مقدس خود را وارد یک راه تغییر ناپذیر و به سوی یک هدف مقدس جاوید رهسپار سازیم و به خاطر آن که آرزو و ایده مشترکی را که همگی در قلب داریم تقدیم جامعه ی ایرانی نموده و مبنای تعلیمات وفلسفه و کلیه عقاید انــجمــن خویــش سازیـم می گوییـم پان ایرانیسم آن آرزوی مقدسی است که بر قلوب جملگی حکومت می کند . اکنون به خدای خود وشرافت انجمن خود و به خون نخستین شهید و سرباز فداکار انجمن  علیرضا رییس سوگند یاد می کنیم که برای همیشه و تا ابد جز پان ایرانیسم برای خود هدف وآرزویی تخصیص ندهیم و ایران را جز به سوی این آینده درخشان و دوست داشتنی نرانیم .ای آیندگان ، ای کسانی که روزی زمام امور انجمن کنونی ما را در دست می گیرید .مردان مبارز- کسانی که برای عظمت ایران به سازمان مقدس ما می پیوندید ، زمامداران ، ای افرادی که فرزندان داریوش و کوروش حکومت می کنید ، ای  خواننده ی عزیز ، شاید وقتی که این سطور را می خوانی اجساد ما خاک شده باشد. شایدکه جای ما کنج زندان باشد و شاید به جرم وطن پرستی آواره ی کوه و دشت باشیم ، یا قلوب ما را که کانون آتش ایران پرستی است تیره های جانگداز دشمنان میهن سوراخ سوراخ نموده باشد.
اما ازتومی خواهیم وبه تومی گوییم و تو را به اهورامزدا خدای بزرگ ایران سوگند می دهیم که به پاس احترام روح شهدای ایران و به یاد بنیان گزاران انجمن و به خاطر عظمت ایران و برای همیشه تو نیز یک آرمان داشته باشی و معتقد به یک عقیده ی کلی گردی ، پان ایرانیسم ، شاید این آرزو در زمان ما و در دوره ی تو به حقیقت نپیوندد ، اما باشد ، تو موظفی ذره ای از این اخگر را که در سینه داری در قلوب دیگران و آیندگان وارد کنی تا سینه به سینه بگردد و خاموش نشود مطمئن باش روزی می رسدکه این آتش پلیدی ها را بسوزاند و جز پاکی چیزی برجای نگذارد ، تا آن روز این وصیت ماست شما هاله ی سیاه را از پرچم ایران برنگیرید ، این هاله نشانه ی عزاداری و ماتم ماست تا وقتی که به هدف مقدس خود نرسیده اید تا زمانی که عظمت ایران را اعاده ننموده اید شما را به ناموس وطن سوگند این هاله را برنگیرید و نعره کشان بگویید.
به پیش برای محو این هاله ی سیاه ، به پیش برای روز تاریخی و مقدس
 آن روز سعادت بار فرح بخش ، آن روز برای نخستین بار پرچم سه رنگ  ما بدون هاله سیاه در دست جوانان فداکار ایران و سربازان غیور  انجمن در اهتراز خواهد بود .
هم وطنان درود برشما و شهدای ایران ، درود بر قهرمان پیش آهنگ و شهید راه آزادی ایران ، علیرضا رییس ، ایران را به شما می سپاریم و شما را به اهورامزدا.
پاینده ایران
آری این چنین بود که پس از آن یورش شوم و خفت بار یکی از بزرگ ترین جنبش های میهن پرستانه شکل گرفت که خود را نگاهبان و پاسدارارزشهای ملی و فرهنگی تبار ایرانی درطول تاریخ می داند. جنبشی که تنها راه نجات و بهروزی جامعه ایرانی را برقراری پیوند های دوباره فرهنگی و تباری همه اقوام وتیره های جدا گشته از مام میهن می داند. اکنون ۶۵ سال از ۱۵ شهریور ۱۳۲۶ می گذرد.
نهضت پان ایرانیسم همچنان در مقام پاسدار فرهنگ و آیین نیاخاکی به ایفای مسوولیت در برابر ملت و میهن خود  می پردازد.
پان ایرانیسم همچنان با اتکا و باور به آرمان های همان نوجوانانی که در برابر بیگانه با دست خالی در محله پل چوبی به مبارزه برخواسته بودند راه  مبارزه خویش را برای از هم زدودن همه چهره های سیاه وپلیدی که دامان ایران زمین را فرا گرفته ادامه می دهد.
 پان ایرانیسم همچنان به فرد فرد جامعه بزرگ ایرانی این نوا ونغمه جاودانه را صلا می دهد که: به پیش تا مرز خویش.
پان ایرانیسم اکنون پس از گذار از تندبادهای بسیار همچنان در برابر هر گونه اندیشه ی تجزیه طلبانه و نوای شومی که از سوی بیگانگان برای به مخاطره افکندن کیان ملی ما صورت می پذیرد پویا و استوار چونان دژی مستحکم و خدشته ناپذیر ایستادگی می کند.
پان ایرانیسم همچنان در  راه اعاده حق ارده ملت در تعیین و ایفای حقوق ملی خویش مبارزه خویش را پیگیرانه  ادامه خواهد داد.
آری همچنان بر سر پیمانی که با خون آغشته گشت خواهیم بود. به ایران بزرگ  می اندیشیم وهر لحظه و هر هنگام که زمان می گذرد جامعه بزرگ ایرانی و اقوام و تیره های وابسته به این سرزمین بیش از پیش به عمق و راستی  این پیام ونهضت بزرگ پی می برند.
حال ازپس این حوادث در طول نزدیک هفت دهه کوشش و جانبازی در راه ایران، نهضت پان ایرانیسم چونان فولاد آبدیده شده به راه خویش ادامه می دهد. اکنون آن نوجوانان که یا در راه ایران چون دکتر عاملی کشته شدند و یا چون سرور پزشک پور غریبانه بازدر شب تیرو تاری که آغشته به ننگ و خیانت به ایران بود به خاک سپرده شده اند و دار فانی  و زندگی خاکی را بدرود گفته است ،پرچم مبارزه برای برپایی جامعه بزرگ ایرانی را  دوباره به دست جوانانی سپرده اند که با تجربه ای گرانبها از سال های نا آرامی به ایفای وظیفه در برابر تبار ونژاد ایرانی می پردازند.
گزافه نخواهد بود که گویی که ازپس این هم مصیبت و رنج که برمیهن مظلوم ما روانه گشته وسینه میهن پرستان مملو ازغم و رنجی وصف ناشدنی  به میهن است نهضت و جنبش گویی تولدی دوباره داشته است .چونان ققنوسی که از پس خاکستر آتش پرمی گشاید.
نهضت پان ایرانیسم  نیزدر قلوب ملت ایران شعله ور گشته است.
پان ایرانیسم اکنون بانگ رستاخیز خود را بلند تر از همیشه چونان صور اسرافیل در تمام فلات ایران زمین صلا داده است… به پیش تا مرز خویش
سرانجم چه نسل ما بتواند و چه نسل های آینده : کنگره بزرگ اقوام ایرانی را به تاسی از  وصیت نابغه دروان نادر ایران زمین به روزگاری در دشت مغان بر پا خواهد شد. روز رستاخیز بزرگ تبار ایرانی.
آری اکنون ۶۴ سال از آغاز جنبش و نهضت  ما می گذرد. پان ایرانیسم خود را نقطه آغاز نمی داند بلکه خطی است ممتد درادامه نهضت های پیشین جامعه بزرگ ایرانی در برابر هرگونه یورش و تجاوز به میهن. در برابر اشغالگزان. پان ایرانیسم مجموع نقطه هایی است که خط دفاعی و تهاجمی تاریخ ایران را در طول زمانه و دوران ها ترسیم و تدوین می کند.
آری اینچنین بود که از پس آن بامداد خونین سوم شهریور که به ننگ خیانتی  نابخشودنی ونزدونی آکنده بود نهضتی  شکل گرفت که خود را وامدار فرهنگ و تبار ایرانی می داند برای همیشه و برای تاریخ.
چنین است آتش ایران پرستی و مهر به میهن که حتی در سخت ترین لحظات و هنگامه های دشوار تاریخی، در زمانی که هیچ امیدی به بهبود و نجات میهن نیست بزرگ ترین مقاومت های تاریخی نیزهمزمان شکل می گیرند،چنین است رمز وراز ماندگاری و پایداری این سرزمین مقدس و ورجاوند. چنین است که از پس خاکستر هرآتشی  ققنوسی مبارک متولد می شود و مام میهن را از گزند اهریمنان محفوظ می دارد.
آری همیشه خیانت های بزرگ  بر این سرزمین بوده ولی آن چه که نمایان تر می شود، وجود همین فداکاری ها واز جان گذشتگی هاو مقاومت هاست.
بدین سان ایران پس از یورش اهریمن  در سوم شهریور ماه ۱۳۲۰هنگامی که هیچ کس گمان مقاومت و ایستادگی نداشت  عده ای نوجوان  آرمان خواه نهضتی را پدید آورند شگفت. گویی دست غیبی که ما خداوند ایران زمین می نامیمش همیشه به توسط فرزندانی فداکار،این سرزمین را از اهریمن، دشمن و بدسگالان در امان نگاه داشته است. این است راز ماندگاری سرزمین ما. تولد ققنوس از پس بامداد خونین.

Add comment  Tagged:  , , , سپتامبر 15, 2012

دره چهار شیر دیگر؛ در یازدهمین سالروز شهادت احمدشاه مسعود

به قلم سرور فرهاد باغبانی

وقتی که برای اولین بار ایده ی «مثلث اتا» را از روانشاد نوربخش رحیم زاده شنیدم و پی به رابطه ی تنگاتنگ وی با احمدشاه مسعود بردم، عشق و ارداتم به وی فزونی گرفت. یعنی علاوه بر احساس، اینبار مکتب و اندیشه ایران گرایی را با آن مقاله بهتر درک کردم وجهان ایرانی را می فهمیدم….چرا باید به یاری مسعود بشتابیم؟
در مقاله «مثلث اتا» استاد نوربخش ایده ای را برای اتحاد بین ایران، تاجیکستان و افغانستان پیشنهاد نموده بود. یک سند راهبردی برای جغرافیای سیاسی ایران زمین. مثلث می توانست طبق این نظر تبدیل به مربع و بعد حتی پنج ضلعی و شش ضلعی شود. وقتی این مقاله چاپ شد از سوی شیر دره پنچ شیر با استقبال بسیاری روبرو شد. به گونه ای که هزاران نسخه از این مقاله در کشورهای افغانستان و تاجیکستان و بویژه در مناطق تحت نفوذ فرمانده چاپ و تکثیر شد.
روانشاد نوربخش رحیم زاده ارتباط تنگاتنگی با ائتلاف شمال برقرار کرده بود. به استاد ربانی و احمد شاه مسعود ارادت ویژه داشت و به حکومت ایران به خاطر عدم توجه و کمک لازم به ائتلاف شمال بسیار گلایه مند.کار به جایی رسید که به شورای عالی امنیت ملی کشور نامه ها نوشت و اعلام کرد که اگر دولت ایران قصد یاری به شمالی ها در برابر طالب ها را ندارد، خود می تواند با توجه به امکانات و نیرویی که در دست دارد به یاری همتباران خویش بشتاید.
می گفت: من آنقدر در ایلم (بختیاری) و در میان نهضت پان ایرانیسم هوادار و هواخواه دارم که به این ندای آرمان خواهانه پاسخ در خور و شایسته داده خواهد شد.
صد افسوس که زمان مهلت نداد و درست در همان هنگام که برج های دوقلو فرو می ریختند تیر نه چندان غیب به سوی سردار بزرگ ایران زمین روانه شد. احمد شاه مسعود در توطئه ای بس هولناک اینبار نیز با دسیسه تازیان به شهادت رسید. خبر نخست را من و یکی دیگر از سروران به استاد نوربخش دادیم و ایشان از پشت تلفن گریه نمی کردند بلکه آنچه که می شنیدم صدای ضجه بود. می گفت دوباره و چه نابهنگام  پهلوان سرو قامتی فرو افتاد، چه بسیارند روزهای شوم در این دیار و سرزمین و چه اندک روزهای خوش. هنگامی که مرور کنیم آنگاه بیشتر پی به حال روز تبار ایرانی خواهیم برد. صداها در گوشم پیچ می خورد و زنگ آن شیون بیرون نمی رفت. همه یاران پان ایرانیست از این واقعه هولناک و شوم بسیار متاثر بودند.

چند روز پس از خبر شهادت احمد شاه مسعود روانشاد رحیم زاده مقاله ای سراسر آغشته به خون و اشک خطاب به همتباران خود نوشت:
«دره پنج شیر داشت و حالا چهار شیر دیگر هنوز هستند. نکند چهار شیر از پای بیاستند و از شر طالب ها آسوده خاطر شوند.»
می خواست با این پیام به اهالی پنج شیر قوت قلب بدهد؛ زندگی و مبارزه همزاد یکدیگرند. رابطه نهضت پان ایرانیسم و ائتلاف شمال از طریق روانشاد نوربخش بسیار صمیمی و گسترده بود. ایشان در زمانی که کابل در محاصر طالب ها قرار گرفته مسوولیت رساندن سوخت به احمد شاه مسعود را برعهده گرفت. و همچنان این پیوند عمیق و گسترده باقی مانده است.
او می گفت: اگر چه مسعود را ناجوانمردانه کشتند ولی هنوز دل خوش و امیدوار به بهترین شاگرد او دکتر عبدالله عبدالله هستم.  این امید به عبدالله در روح و جان پان ایرانیست ها هنوز پر رنگ است. عبدالله با مچ بند سبزش فرزند راستینی از همان دیار پنج شیر شمالی است.
دکتر عبدالله هنوز یکی از چهار شیر دیگر دره پنج شیر است و برای پیاده شدن ایده «مثلث اتا» هم که شده باید دولت ایران از یاری و مساعدت به او غفلت نکند، او یادگار راستین مسعود است . دریغا که تهران بنیه و قوت ندارد! سال هاست که خاک تهران سست است.
نوربخش  رحیم زاده نوشته بود: دره چهار شیر دیگر!
آیا هنوز پس از گذر این سال ها چهار شیر دره نباید فزون تر می شدند…؟! راستی برای دره تاریخ ساز ما چند شیر دیگر باقی مانده است؟!

Add comment  Tagged:  , , , , , سپتامبر 12, 2012

Next Posts Previous Posts


تازه ها :

پیوندها

بایگانی‌ها